نقشه آسیبهای اجتماعی روی اطلس ایران
رویداد۲۴-تجارب بینالمللی نشان میدهد کشورهای مختلف فارغ از وضعیت اقتصادی، سیاسی موفق شدهاند با مداخلههای هدفمند در مکان و زمان مشخص موفقیتهای مناسبی را بهدست بیاورند.در اوگاندا در فاصله بین سال های 1987 تا 2011 شیوع ایدز از 30 درصد به 8 درصد کاهش پیدا کرد. در امریکا بین سالهای 1979 تا 2013 میزان مصرف روزانه ماری جوانا در میان دانشآموزان امریکایی 25 درصد کاهش یافت. میزان خشونت در امریکا طی سالهای 1992 تا 2014، 28 درصد کاهش یافته است.روزبه کردونی
پژوهشگر و تحلیلگر آسیبهای اجتماعی
آیا میتوان بین الگوهای موفق مداخلههای منجر به کاهش آسیب موارد مشترکی جستوجو کرد؟ پاسخ به این سؤال هم مثبت است. بررسی بیش از 15 تجربه موفق در کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی در کشورهای مختلف نشان میدهد تمامی این مداخلات موفق از چهار الگوی مشترک پیروی کردهاند.
تمام الگوهای موفق مداخله از رویکرد و نظریه «همه چیز روی زمین « everything of the earth»» اجتناب کردهاند. راهکار پیشنهادی در این رویکرد این است که برای درست شدن اوضاع باید همه چیز درست شود. مدرسهها، جامعه، خانواده، فقر، حاشیه نشینی، نابرابری، بیکاری و...این دیدگاه میگوید اگر میخواهید آسیبهای اجتماعی کنترل شود و کاهش یابد، باید ابتدا همه اینها درست شود. واقعیت این است که تجارب موفق بینالمللی اثبات کردهاند که در درمان مشکلات و فرآیندهاى دیگر گاهى لازم نیست که همه چیز را درمان کنید.
دومین الگوی مشترک مواجهه با آسیبها و مسائل اجتماعی به مثابه یک «اپیدمی» و بیماری مسری بوده است. اپیدمی نگاری آسیبهای اجتماعی بدین معناست که یک آسیب یا مسأله اجتماعی مانند خشونت به نحوی همانند یک بیماری مسری رفتار میکند. بهعبارت بهتر بزرگ ترین پیشگوی موارد آسیب، مورد آسیب قبل آن است. «مثل این میماند که اگر مورد آنفلوانزایی باشد، از یکی به یکی دیگر مورد آنفلوانزا یا سرماخوردگی منتقل میشود، یا بزرگ ترین عامل خطرناک مرض سل در معرض سل قرار داشتن است.»
گاری اسلاتکین با تشریح این رویکرد بیان میکند برای مواجهه با آسیبهای اجتماعی به مثابه بیماری مسری سه مرحله ضروری است؛ نخستین کار قطع کردن انتقال است. به منظور قطع انتقال، لازم است که نخستین موارد را کشف و پیدا کنید. به عبارتی دیگر، در رابطه با سل باید کسی را بیابید که سل فعال دارد. کسی که دیگران را آلوده کند. مورد دوم برای انجام دادن، البته، جلوگیری از شیوع هر چه بیشتر آن است. بعد قسمت سوم، تغییر دادن هنجارها و آن به معناى مجموعه کلى از فعالیت هاى اجتماعى، تغییر وضع دادن، آموزش همگانی است و بعد شما چیزى را بهدست آوردهاید که شاید مصونیت گروه بنامید و آن ترکیب عوامل این است که چطور بیمارى واگیردار ایدز در اوگاندا با موفقیت بسیارى سیر معکوس پیدا کرد.
سومین الگوی مشترک بین تجارب موفق مداخلهای استفاده از دادههای هوشمند است. در اجرای فرآیندهای سیاستگذاری رفاهی، اگر دسترسی به اطلاعات هوشمند امکانپذیر باشد، این شانس و امکان وجود دارد که این دادههای هوشمند برای ایجاد روشهای نو در راستای ارتقای کیفی و کمی سیاستهای رفاهی و مداخلات مؤثر اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. اگر دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی در کنار یکدیگر سؤال صحیح و درستی درباره وضعیت موجود تدوین کنند و برای مواجهه با آن تحلیلهای آماری را مبنای کار قرار دهند، موفقیتهای خوبی کسب خواهند کرد. این موفقیتها میتواند بدون دراختیار داشتن منابع مالی فراوان و اختیارات بیحدوحصر که معمولاً دو شرط اصلی مدیران برای پیشبرد امور است، به دست آید. ایالت نیوجرسی در ایالات متحده با اتخاذ این رویکرد در مواجهه با جرایم موفق شد 41 درصد قتل و 26 درصد کل جرایم را کاهش دهد.
چهارمین الگوی مشترک ارزیابی برنامهها و مداخلات است. مفید است در اینجا اشارهای به مطالعه انجام شده توسط
کاخ سفید در سال 2003 داشته باشیم. در این مطالعه بیان شده است با اینکه دولت فدرال امریکا بیش از ٢٢٣ میلیارد دلار در سال برای برنامههای مرتبط با جوانان محروم و گروههای آسیبپذیر هزینه میکند اما بیش از ٦٧ برنامه در حوزه آموزش، ٨٩ برنامه در حوزه سلامتهای جسمی و روانی و ٩٧ برنامه مرتبط با خشونت جوانان همپوشانی داشتند. نکته مهمتر این بود که فقط ١٠ درصد این برنامهها ارزیابی شده بودند و بیش از ٥٠ درصد نیز هیچگونه ارزیابیای نداشتهاند؛ بنابراین بهندرت در این برنامهها اطلاعات مناسب و معنادار وجود داشت تا نشان دهد این برنامهها چقدر موفق بوده و توانستهاند به اهداف خود دست یابند.
عطف به موارد فوق الذکر اگر پرسیده شود که مهمترین مسأله برای کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی در کشور چیست؟ آیا فقدان همکاری است، فقدان بودجه است، ضعف آمار است یا نبود حساسیت عمومی در این حوزه؟ باید پاسخ داد فقدان رویکرد سیاستی در همه ارگانها و مراجع مسئول.
لزوم اتخاذ رویکرد سیاستی نوین در قبال آسیبهای اجتماعی یک ضرورت اجتناب پذیر است. در این چارچوب معتقدم برای مواجهه با موضوع آسیبهای اجتماعی نخستین گام این است که یک رویکرد سیاستگذاری عمومی (Public policy) صحیح و کارآمد به مسأله داشته باشیم. در رویکرد سیاستی معطوف به حل مسأله نیاز مبرم و اساسی به دادههای هوشمند و صحیح داریم تا بر مبنای این دادههای قابل اتکا برای کاهش و کنترل یک آسیب مشخص، در یک منطقه مشخص، یک برنامه اقدام زمانبندی شده مشخص داشته باشیم. در این رویکرد باید با اتکا به الگوهای چهارگانه فوق الذکر (اجتناب از رویکرد همه چیز روی زمین، استفاده از اطلاعات هوشمند، نگریستن به آسیب اجتماعی به مثابه یک بیماری مسری و ارزیابی مستمر برنامهها) به سمت تدوین و اجرای سیاستهای مشخص و منطقهای پیش رفت.
در این راستا باید عنوان کرد طراحی و تدوین اطلس مسائل اجتماعی ایران از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به عنوان گامی آغازین برای انجام مداخله مؤثر در زمینه کنترل و کاهش مسائل اجتماعی در کشور محسوب میشود. مادامی که شناختی صحیح، دقیق و جامع از وضعیت مسائل اجتماعی، ویژگیها و توزیع آن در کشور حاصل نشود، در اتخاذ سیاستگذاری کارآمد و مداخلهای اثرگذار ناتوان خواهیم بود. به همین منظور برای تدوین سیاست جهت پیشگیری، کنترل و کاهش مسائل اجتماعی در کشور نیاز به تصویری روشن و دقیق از وضعیت موجود خواهیم داشت.
در واقع اطلس مسائل اجتماعی ایران که با توجه به ویژگیهای جمعیتی و جغرافیایی کشور در جهت تقویت مدیریت اجتماعی و مواجهه با آسیبهای اجتماعی تهیه و تدوین شده است، درصدد است تا پروفایلی از وضعیت پراکندگی مسائل اجتماعی، جامعه هدف و مختصات آنها را در اختیار متخصصان، مسئولان و سیاستگذاران قرار دهد. باید دقت شود اصولاً تدوین هرگونه سیاست بدون شناخت دقیق از پروفایل آسیب دیدگان و اطلاع از اینکه این آسیب دیدگان چه کسانی و کجا هستند، شانس کمی برای موفقیت خواهند داشت.
اطلس اجتماعی کارکرد مهم دیگری نیز دارد. این اطلس میتواند ابزاری بازدارنده برای انتشار آمارهای بدون اعتبار در حوزه آسیبهای اجتماعی باشد.
در اینجا باید عنوان شود یکی از مهمترین چالشهای موجود برای اتخاذ رویکرد سیاستی در حوزه اجتماعی این است که بعضاً بسیار سخاوتمندانه، بدون مطالعه، بدون ذکر منبع و مأخذ، آمارهایی بهدور از واقعیت در حوزههای مختلف مانند مصرف الکل، تعداد کودکان کار و خیابان، وضعیت مطلقهها، میزان ناامیدی در جامعه، تعداد بیماران روانی، تعداد نزاع، میزان خشونت، نرخ خودکشی، اعتیاد و... بیان میشود.
باید توجه شود که در فرآیند سیاستگذاری، سؤال بسیار مهم این است که میان انبوه مسائل، چالشها و مشکلاتی که وجود دارد، کدام مسأله در اولویت سیاستگذاران قرار خواهد گرفت؟ به عبارت دیگر، از آنجا که در هر مقطع زمانی مسائل و مشکلات متعددی در رقابت هستند تا مورد توجه سیاستگذاران و دولتمردانی قرار گیرند که خود دارای ترجیحات، ارزشها و اولویتهای متفاوتی هستند، کدام یک از آنها موفق میشود روی میز سیاستگذاران قرار گیرد و به یک دستور کار سیاستی (Policy agenda) تبدیل شود؟ دو عامل بسیار مهمی که در این فرآیند ایفای نقش میکنند، عبارتند از: توجه و حساسیت عمومی نسبت به یک مسأله و قابل حل بودن یک مسأله سیاستی. در این میان اگر تصویری که از یک مسأله و موضوع اجتماعی ترسیم میشود واقعگرایانه نباشد، هم بر حساسیت عمومی جامعه تأثیر مطلوب نخواهد داشت و هم سیاستگذاران و تصمیمگیران را در انتخاب دستور کارهای سیاستی به اشتباه خواهد انداخت و عملاً فرآیند ارائه سیاست برای یک مسأله را دچار چالش میکند، چراکه وقتی یک مسأله انکار شود و فضای عمومی نسبت به آن حساسیت نداشته باشد، اصولاً مورد توجه سیاستگذاران قرار نخواهد گرفت (زیرا تلقی آن است که مسألهای وجود ندارد). از آن سو نیز مسائلی که به غلط آنقدر بزرگنمایی شوند که امیدی به حل آنها وجود نداشته باشد، نیز از دستور کار سیاستگذاران خارج خواهند شد زیرا همانطورکه گفته شد، مواردی روی میز دولتمردان قرار میگیرد که این امکان وجود داشته باشد با تدوین سیاست نسبت به حل، بهبود و اصلاح آن مسأله و وضعیت اقدام کرد. اطلس اجتماعی میتواند نقش بارزی در ایجاد نگاه واقعگرایانه با مسائل مرتبط با آسیبهای اجتماعی داشته باشد.