تاریخ انتشار: ۱۴:۱۳ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۸

جنجال‌های دوباره نمایشگاه تهمینه میلانی

ای کاش جامعه از آنچنان سواد بصری و هنرشناسی برخوردار بود و دست به قلم گرفتگان هنر، پا پس نمی‏کشیدند و از نقد ابایی نداشتند و هنرمند واقعی ما غرغرو و خلوت‌نشین نمی‏شد، تا ما امروز می‏توانستیم بدون ذکر نام و نمایشگاهی، گویی که هرگز چنین نمایشگاهی برگزار نشده است، از کنارش عبور کنیم.
جنجال‌های دوباره‌ی نمایشگاه تهمینه میلانی
 
رویداد۲۴ می‏شد ساکت ماند؛ اما «تهمینه میلانی» گویا تمام تلاش خود را به کار بسته است که صدای همه را دربیاورد. دورانی بود که هنر؛ نقد را طلب می‏کرد و هنرمند در تلاش برای ارائه اثر هنری، بیشتر چشم و گوش بود برای خواندن و دیدن، ولی از قرار معلوم امروز پا به دوره‌ا‌ی گذاشته‏ایم که هیچ کس نیتی برای ارائه هنر - هنر به معنای هنر- ندارد. بلکه ارائه خود، یعنی هنرمند، دیده‌شدنش و شهرت و بعد بهره‌برداری از آن ملاک هر اقدامی شده است. در همین راستاست که اگر فراتر از نقد، فحش هم بخوری بهتر، زیرا بیشتر اسمت بر سر زبان‏ها می‏افتد. مثل خواننده‌ا‌ی که فحش می‏دهد و فالور بیشتری جذب می‏کند یا ورزشکاری که جیغ می‏پوشد و سعی می‏کند بازی نداشته‏اش را ذیل پوشش پرسروصدایش پنهان کند و به اصطلاح معروف فوکوس بیشتری از دوربین‏ها بگیرد. در این مطلب من با میلانی کارگردان کاری ندارم که اساسا حوزه نظر من هم نیست.

بلکه ایشان مشتی است نمونه خروار و با او به عنوان هنرمندی کار دارم که با وجود اعتراف دیرهنگام خود به خام‌دستی و کارنابلدی و نقاش نبودن، به خود اجازه می‏دهد تفریحات روی بومش را بر دیوار گالری که محلی است برای نمایش اثر هنری بیاورد که اگر براساس پشتوانه کارنامه سینمایی‏اش کرده، اشتباه است و اگر بر اساس اسم و عنوانی که در جامعه دست و پا کرده و تعداد طرفدارانش دست به این اقدام زده که فاجعه است. تهمینه میلانی در آخرین مصاحبه‏اش با آقای گلمکانی می‏گوید من یک میلیون فالور دارم و تاثیرگذاری خود را دلیل بر این هجمه‏ها می‏داند. این خطای استراتژیک چیست که دامن نه‌ تنها جوانان که دیگر نسل‏های هنر ایران را نیز گرفته است.

اگر کیارستمی نمایشگاه عکس گذاشت و جامعه متخصص تجسمی او را پذیرفت؛ کارهایش از حداقل کیفیت برخوردار بود و از همه مهم‌تر او در این ساحت هم مولف خود را نشان داد و اگر کارنامه سینمایی‏اش را کنار می‏‌گذاشت، می‌‏توانستیم او را عکاس بدانیم. ورود از حوزه به حوزه دیگر هرگز مسئله نبوده است و نیست و چه‌بسا کمک‌کننده است همانطور که بار‌ها از کار‌های میان‌رشته‌ای دفاع شده است.

اما چگونه ورود از ساحتی به ساحت دیگر مسئله است. اگر شما در هنری (فیلمسازی) موفق بوده‌ا‌ی، دلیل نمی‏شود به اسم خودآموخته کار‌های آماتورت را به حوزه دیگر ببری و بگویی من فیلم‏هایی را که نساخته‌ام، نقاشی کرده‌ام. به شرطی این کار مورد هجمه قرار نمی‏گیرد و پذیرفتنی است که حداقل‏های تالیفی و هنری در آن رعایت شود. در چنین شرایطی است که می‏بینیم هنرمند مدام خود را تقلیل می‏دهد تا به او توجه شود و جامعه نیز به کسی توجه می‏کند که این تقلیل را چه در معنا و چه در ظاهر به خود بدهد.

عقب‌نشینی هنرمند به هر دلیلی که باشد از سانسور تا هر چیز دیگری منجر به زوال یا فرو‌کاسته شدن از سلیقه ملی می‏شود و فروکاسته شدن از سلیقه ملی منجر به رشد هنر و هنرمندانی که کارهایشان پوششی است برای هر چیزی جز هنر یا بیان حرفشان که آن هر چیزی می‏تواند باشد، خواه کسب منفعت مالی خواه معروفیت اجتماعی بیشتر.

حکایت میلانی هم از همین دست است و در پازل فرهنگی و هنری امروز، کاملا می‏گنجد و گویی این اتمسفر برای چنین خطا‌هایی بستر رشد مناسبی فراهم کرده است. پازل یا اتمسفری که اینچنین می‏طلبد و به همین اعتبار است که باید گفت: حکایت او، حکایت یکه‌ا‌ی نیست و میلانی تنها گوشه‌ای از موکت هنر ایران را کنار زده است. اقدامات او ما را نه به چند تابلوی بی‏مایه یا وقاحت رفتاری ارائه یک هنرمند خروج کرده از شاخه تخصصی خود، که به تماشای شرایط هنر امروز ما و بهتر دیدن آنچه به عنوان هنر به خورد جامعه می‏‌دهند، دعوت می‏‌کند.

در چنین شرایط گل‌آلودی است که زیبایی اولین قربانی است و هنر که قرار است مجرایی برای بیان حرف‏های نگفتنی باشد، دومین آن و نیک‌زیستی که بر مدار زیبایی و هنر و اخلاق در جریان است، سومین آن خواهد بود.

در این اتسمفر مسمومی که امثال اویی در حال رشدند و فالورهایش رو به ازدیاد، به قول فیلم آژانس شیشه‏‌ای؛ گوشت قربانی‌‏اش عباس یا به صورت اخص همان هنر تجسمی خواهد بود.

این هنر نحیف این مرز و بوم است که ترقی که نمی‏کند هیچ، مرتب رو به تنزل می‏گذارد. ‏ای کاش جامعه از آنچنان سواد بصری و هنرشناسی برخوردار بود و دست به قلم گرفتگان هنر، پا پس نمی‏کشیدند و از نقد ابایی نداشتند و هنرمند واقعی ما غرغرو و خلوت‌نشین نمی‏شد، تا ما امروز می‏توانستیم بدون ذکر نام و نمایشگاهی، گویی که هرگز چنین نمایشگاهی برگزار نشده است، از کنارش عبور کنیم. اینجور جامعه با نوع مواجهه‏اش سره را از ناسره سوا می‏کرد و باید اعتراف کنیم اگر چنین شرایطی مهیا نیست و این همه درد وجود دارد که گاهی از گفتنش نیز خسته می‏شویم؛ همه از فقدان آموزش است. فقدانی که چندین دهه است هنر ما و نگاه ما و در نهایت جنس زیست ما را تحت تاثیر گذاشته است و از همین روست که هنر تنهاست و زوال‌بخشان بی‌شمار. زیرا ما از سال‌های ابتدایی آموزش؛ برای معرفی هنر جد و جهتی نداشته‌ایم و هنر ما در کلام تنها هنر والا خطاب شده است و در عمل هرگز مورد توجه معلمان و اساتید دست‌اندر‌کار آموزش عمومی ما قرار نگرفته است.

خدا رحمت کند محسن وزیری مقدم و اندک دیگرانی که در راستای ارتقای هنرشناسی و هنردوستی در جامعه تلاش کردند و نگذاشتند در میان خواص حداقل هر خط و قابی به بهانه‏های مدرنیستی یا مینیمالیستی هنر خطاب شود. شیوه طراحی یک و دو وزیری مقدم نه فقط شیوه طراحی که شیوه تشخیص و تماشا بود برای هر کسی که به هنر ذره‌ای علاقه و اشتیاق نشان می‏داد. آنچه امروز و موضوع اصلی حرفم است نه میلانی به تنهایی یا نمایشگاه او به تنهایی، بلکه اتفاقی است که جریان هنر تجسمی کشور به بهانه‏های بسیار از گرفتن تعدادی لایک بیشتر تا فروش و سود بالاتر دارد بر سر خودش می‏آورد. به دیالوگ‏های او در گفت‌و‌گویی که با جناب گلمکانی داشته است، مراجعه کنید. او می‏گوید در جامعه‌ای که عدالت وجود ندارد، همه درباره توانمندی‌هایشان دچار
سوءتفاهم می‏شوند. آیا خود او نسبت به توانمندی‌هایش دچار سوءتفاهم نشده است. می‏گوید نقدی درباره کارهایش نخوانده است و هنوز نمی‏داند کار حرفه‌ا‌ی و اثر هنری نقد می‏شود نه هر کاری. کار دستی و مشق‌گونه که نقد نمی‏شود، رد می‏شود. کاری که گالری‌دار اگر صاحب تشخیص باشد باید پیش از آنکه روی دیوار قرارش دهد، انجام دهد.

از بازیگری که به فکر خوانندگی می‌‏افتد تا خواننده‌ای که مجری‌گری می‌‏کند و تا کارگردانی که نقاش می‏‌شود و تا نقاش و مجسمه ساز و گرافیستی که می‏‌خواهد به شهرت برسد و نرسیده و اینستاگرام را محل مناسبی برای این کار یافته است، همه و همه در این وادی دستی بر آتش افول به جان نشسته هنر دارند. نه اینکه این رفتن از حوزه‌ای به حوزه دیگر محل خطاست، نه اینکه معرفی خود و اینستاگرام به‌ذات محل خطا باشد که نیست، بلکه شهرت در بخشی را در بخش دیگری به کار بردن و از شهرت مجازی برای فروش خام‌دستی حقیقی خود سود جستن محل خطاست.

همواره در نوشتار‏های مختلف از چندوجهی بودن هنرمند و ارتباطات میان هنر‏ها و هنرمندان و در کل جریان خلق میان‌رشته‌ی اثر هنری و برداشت از آبشخور‏های مختلف طرفداری کرده و می‏کنم و به نوعی همین را عامل رشد نیز می‏دانم. اما این دلیل بر آن دیگری که ذکرش رفت نمی‏شود.

تو هیچ استعداد و حرف دیگری نداری که در رشته تخصصی‌ات بزنی، حتی با هنرمند حرفه‌ای و بی‏رودربایسی آن رشته نیز مراوده نکرده‌ای که به تو بگوید تو کارگردانی و بهتر است نقاشی‌هایت را در دایره خلوت و بسته خود نگاه داری، تا نشود آنچه شد. اینجاست که شاید نقش میانجی‏ها یا همان کارشناسان و دوستان اطراف شخص مهم می‏شود. همانطور که در گذشته نیز و در میان شاعران به‌خصوص، کسانی را که هر خطوط بی‏فکری را نقاشی می‏پنداشتند و به عرصه عمومی برای
نمایش می‏آوردند.

متاسفانه در خود دایره هنرمندان تجسمی هم این آفت رخنه کرده است. چگونه می‏توان نقد کرد یا نگاه کرد به آثار نقاشی که نمایش خود و شهرت برایش از دیده شدن اثرش و معنا و حرفی که قرار است بزند مهم‌تر است و تمام سعی‏اش آن است که اینفلوئر شود تا از این طریق خود را چهره کند تا گالری‌داری که او را به همین جهت یعنی داشتن مخاطب بیشتر می‏پذیرد، تا مخاطبی که به همین جهت به تماشای نمایشگاه او می‏رود و به این اعتبار اثر او را به عنوان آرت ورک خریداری می‏کند.

این هنرمند تخصصی تجسمی چه فرقی با کسی دارد که کار بی‏‌مایه را به این اعتبار که اسم و رسمی دارد، با تعابیر درشت با مایه و معنا جلوه می‏دهد و به گالری می‏آورد. مجموعه این اقدامات مداخله‌گران از بیرون و خطاکاری‏های درون و سکوت اهلش است که اتمسفر هنر تجسمی را به مخاطره انداخته است.

سوا از کپی و اصل بودن کار‌های میلانی که قطع به یقین پراهمیت است و باید بدان رسیدگی و نگاه جدی شود، زیرا جریان کپی تا همینجا هم کم به بدنه تجسمی ایران ضربه نزده است، مسئله اساسی ورود با نگاه کاسبکارانه و طلبکارانه از یک سو و بی‏مایه‌گی و خام‌دستی از سوی دیگر و البته از موضع نگران‌کننده منجی‌وار است که اهالی تجسمی را به یک چنین نمایشگاه بی‏ضابطه‌ی حساس می‏کند و در نهایت کنار یکدیگر قرار گرفتن مواردی از این دست است که دیوار‌های گالری‏ها و بعد خانه‏ها و بعد منظر عمومی را با عنوانی از هنر سرشار می‏‌کند که بعد از چند سال به هر چیزی شبیه است به جز هنری که می‏‌شناسیم یا از آن چیزی به یاد داریم.

منبع: سازندگی
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما