تاریخ انتشار: ۰۹:۰۱ - ۲۹ آذر ۱۳۹۵

راز موفقیت‌ «ابد و یک روز»

راز موفقیت «ابد و یک روز» در چیست؟ این میزان محبوبیت و تاثیرگذاری در مخاطب ریشه در چه چیزی دارد؟ آیا «ابد و یک روز» بهترین فیلمی است که در سال‌های اخیر سینمای ایران به خود دیده؟ همه چیز از وجه تمایز شکل و ظاهر و ماهیت فیلم با تولیدات دو دهه اخیر سینمای ایران، در رسیدن به عبارت مجعول و وطنی «فیلم اجتماعی» آغاز می‌شود.

رویداد۲۴-راز موفقیت «ابد و یک روز» در چیست؟ این میزان محبوبیت و تاثیرگذاری در مخاطب ریشه در چه چیزی دارد؟ آیا «ابد و یک روز» بهترین فیلمی است که در سال‌های اخیر سینمای ایران به خود دیده؟ همه چیز از وجه تمایز شکل و ظاهر و ماهیت فیلم با تولیدات دو دهه اخیر سینمای ایران، در رسیدن به عبارت مجعول و وطنی «فیلم اجتماعی» آغاز می‌شود.

اگر در دهه شصت و هفتاد شمسی، نمایش فقر و بدبختی،‌ فضیلت محسوب می‌شد و بار «اجتماعی» داشت، در دو دهه اخیر تلقی فیلمسازان ایرانی در نمایش اجتماع، پرداختن به تالمات و تاثرات «طبقه متوسط» بوده است. جایی که اصغر‌ فرهادی فرمانروایی می‌کند و عبدالرضا کاهانی میزانسن می‌دهد. طبیعی است که در چنین فضایی فیلم دمده و کهنه «سعادت‌آباد» مازیار میری ستایش شود و فیلم متوسط «برف روی کاج‌ها» تماشاگران را حیرت زده کند. در جامعه‌ای که حتی مستضعفینش هم تمایل و گرایش بیمارگونه‌ای به تغییر طبقه دارند «یه حبه قند» رضا میرکریمی تحسین شده و «اینجا بدون من» بهرام توکلی بارها فراتر از واقعیت شکل نگرفته‌اش، نقل محافل انتقادی و مثلا روشنفکرانه می‌شود.

داریم درباره جامعه‌ای صحبت می‌کنیم که بر اثر‌ یک «رخداد» سیاسی در سال 1388، بدل به دو جامعه شده است. با خندقی عمیق در میان دو سطح «سطحی». در این فضا فیلمسازی مانند کاهانی رو و توی این خندق ویراژ می‌دهد و برای خوشایند اپوزیسیون، فیلم می‌سازد و اصغر فرهادی به شکلی ظریف‌تر، پرده‌پوشانه‌ و البته واقعی‌ به تقابل دو جامعه با هم می‌پردازد.

طبیعی بودن در چنین شرایطی و نمایش یک «جامعه» واحد، کمیاب و نادر است. منعکس کردن طبیعت و غریزه انسان ایرانی،‌ روی پرده سینما کاری است به غایت مشکل و نشدنی. اما سعید روستایی،‌ در دورانی که فیلمسازان هم‌نسل‌ش، وا داده در فهم اجتماع متناقض، چهار نعل به دنبال فرم‌گرایی هستند و چیزی جز تقلید ساده‌انگارانه نصیب‌شان نمی‌شود، به دنبال بازسازی واقعیت جلوی لنز دوربین‌ش است.

 او با وجود تمام خامی‌های مختص به فیلم اول موفق می‌شود،‌ بخشی کوچک از‌ «نکبت» درون هر خانواده ایرانی‌ را روی پرده سینما منعکس کند. از همین‌جا است که قلب و عاطفه تماشاگر به فیلم نزدیک می‌شود و تالم و تاثر شخصیت‌های درون فیلم، تماشاگر را به یاد مشکلات خود و اطرافیانش می‌اندازد؛ تلخ، رنجور و آغشته به احساسات افسارگسیخته. با حس طنز ملایم و متفاوتی که خود را در قالب شخصیت مادر نشان می‌دهد و وظیفه‌اش شکستن این فضای به شدت سیاه و عبوس است. در شکل کلی، «ابد و یک روز» جمع‌بندی سینمای اجتماعی دهه شصت و هفتاد شمسی، به شکلی متورم و حجیم و پرملات است. همان حکایت بارها گفته شده‌ی پر از فغان و ناله و قلب‌های پاره پاره. به انضمام رسیدن به حد قابل قبولی از باورپذیری «رئالیستی» در تضاد با روحیه معمول «ملودرام» ایرانی. اما فیلم روستایی هم از خلال فضای واقعگرایانه‌ی قابل قبول‌ش، رو به رویکرد گل‌درشت ملودرام دهه «شصتی» ایرانی می‌آورد. تلفیق‌ احساسات‌گرایی مورد پسند تماشاگر ایرانی با اغراق بیش از حد در بازیگری و میزانسن‌های خام بیانگر.

با همه این حرف‌ها اما «ابد و یک روز» فیلم‌ متوسطی است که با وجود تمام امکانات‌ نظرگیرش، واجد محدودیت‌هایی جدی و قابل اشاره است. فیلم عملا به سنت «فیلم اجتماعی» و سنت «واقع‌گرای» دمده و قدیمی سینمای ایران، چیزی‌ اضافه نمی‌کند و در همان مسیر قدم می‌گذارد. اغراق‌های میزانسنی روستایی که عمدتا در صحنه‌های نوید محمدزاده خود را نشان می‌دهد آزاردهنده و بسیار خام است. شاید حضور بیشتر شخصیت مادر می‌توانست این فضای تکراری را بدل به تجربه‌ای تازه کند اما هر چه فیلم به دقایق ملتهب‌ پایانی‌اش نزدیک می‌شود حضور مادر هم کمرنگ شده و از بین می‌رود.

بهترین بازی فیلم بدون شک از آن پیمان معادی است که برای رسیدن به کاراکتر فرسنگ‌ها دورتر از خودش، تقلا می‌کند و خود را به در و دیوار می‌زند. نوید محمدزاده هم حضور قابل قبولی‌ دارد اما در مقایسه با دو بازی عالی‌اش در فیلم‌های رضا ‌درمیشیان امتیاز پایین‌تری می‌گیرد. در این میان، هسته فیلم و آن‌چه که فیلم را بهتر توضیح می‌دهد و مشت خالق را باز می‌کند و مقاصد فیلم را افشا، در نقش و بازی پریناز ایزدیار، صورت‌بندی می‌شود. تصویری کلیشه‌ای از فداکاری «خاله‌خرسه»وار در فرهنگ ایرانی که با بازی بد، تلویزیونی و شل و وارفته ایزدیار، بیش از حد قراردادی و معمولی شده. و نکته اصلی هم همین‌جا است؛ با فیلمی قراردادی مواجه هستیم که موفق شده قراردادهای آشنا اما از یاد رفته «ملودرام» ایرانی را احیا کند و تماشاگر را دو ساعت به یاد گزاره مورد وثوق‌اش بیاندازد؛ «وای که چقدر ما بدبختیم». به همین سادگی و البته از فرط تکرار قابل‌پیش‌بینی و قراردادی.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان