تاریخ انتشار: ۱۴:۲۹ - ۱۹ تير ۱۴۰۴
در رویداد۲۴ بخوانید؛

نقد و بررسی فیلم جاده یخی: انتقام | داستانی اکشن و پرحادثه، اما کم‌رمق

جاده یخی: انتقام تلاش دارد داستانی اکشن و پرحادثه روایت کند، اما بیشتر شبیه به یک نسخه کم‌رمق از همان فیلم‌های همیشگی لیام نیسون است.

نقد و بررسی فیلم جاده یخی: انتقام | داستانی اکشن و پرحادثه، اما کم‌رمق

رویداد۲۴ | فیلم «جاده یخی: انتقام» (Ice Road: Vengeance) محصول مشترک استرالیا و آمریکا در سال ۲۰۲۵، ساخته جاناتان هنزلی است؛ کارگردانی که بیشتر به واسطه فیلم‌های اکشن ماجراجویانه شناخته می‌شود. این فیلم در ادامه مسیر فیلم اول یعنی The Ice Road ساخته شده، اما عملاً هیچ شباهتی به آن ندارد؛ حتی جاده‌های یخی هم در کار نیست!

بازیگران فیلم جاده یخی: انتقام

بازیگران اصلی این فیلم شامل لیام نیسون، فن بینگ‌بینگ و میچالا باناس هستند. نیسون، که سال‌هاست در نقش مردانی گرفتار و سرسخت دیده می‌شود، در این فیلم بار دیگر نقش شخصیتی آشنا را تکرار می‌کند؛ مردی تنها، دلشکسته، خشن و سرشار از مهارت‌های بقا که گویا سرنوشتش این است که بار دیگر و بار دیگر، به دل خطر بزند و مشت و لگد به دشمنان بزند.

لیام نیسون از زمان فیلم Taken به چهره‌ای ثابت در فیلم‌های اکشن تبدیل شده؛ جایی که معمولاً نقشی ایفا می‌کند که یا پلیس است، یا قاتل، یا یک فرد معمولی با گذشته‌ای پیچیده. همیشه هم داستان او پر از غم و اندوه است؛ معمولاً از خانواده‌اش دور افتاده یا عزیزی را از دست داده و حالا ناخواسته درگیر موقعیت مرگ‌باری شده که باید مهارت‌های خاص خود را به کار بگیرد.

داستان فیلم جاده یخی انتقام

فیلم جاده یخی: انتقام دقیقاً بر همین الگو سوار است. داستان از جایی آغاز می‌شود که مایک مک‌کان، شخصیت اصلی فیلم اول، همچنان گرفتار غم و اندوه از دست دادن برادرش گورتی است. در فیلم اول، گورتی که کهنه‌سربازی با اختلال PTSD بود، برای نجات دیگران جانش را فدا کرد. حالا مایک، اسیر احساس گناه و عذاب وجدان، تصمیم گرفته وصیت برادرش را به جا آورد؛ وصیتی عجیب که از او می‌خواهد خاکسترش را به قله اورست ببرد و همان جا رها کند.

نقد فیلم جاده یخی انتقام

فیلم با صحنه‌ای عجیب و کمیک آغاز می‌شود؛ جایی که مایک، در حال صخره‌نوردی خطرناک است، درست مثل صحنه‌ای از فیلم Star Trek V. او خاکستر برادرش را در یک ظرف پلاستیکی کوچک و مناسب حمل در پرواز جا داده و حتی در صحنه‌ای بامزه، بخشی از خاکستر را از روی لبه توالت جمع می‌کند و با لحنی طنز می‌گوید: «ببخش، داداش!»

مایک با بلیت یک‌طرفه به نپال می‌رود و در کاتماندو با راهنمای کوهنوردی‌اش، دانی (با بازی فن بینگ‌بینگ)، ملاقات می‌کند. اما همه چیز خیلی زود به خشونت می‌کشد؛ در همان اتوبوس رنگارنگی که قرار است آنها را به دامنه اورست ببرد، درگیر مبارزه‌ای شدید با چند آدمکش می‌شوند که قصد ربودن یک جوان نپالی را دارند.

در این صحنه، مهارت‌های رزمی مایک ناگهان شکوفا می‌شود؛ در حالی که در فیلم قبلی، او هرگز چنین توانایی‌هایی نداشت. دعوا‌های اتوبوسی با حال‌و‌هوایی شبیه به فیلم‌های اکشن کلاسیک، یکی از معدود لحظات هیجان‌انگیز فیلم است. پس از این زد و خورد، مایک و دانی درمی‌یابند که ناخواسته درگیر نقشه‌ای پیچیده شده‌اند که پای سیاستمداران فاسد، صنعتگران خلافکار و ساخت یک سد بزرگ در میان است.

از آن لحظه، فیلم به یک تعقیب و گریز تمام‌عیار تبدیل می‌شود. مایک، دانی، یک استاد آمریکایی آگاه (با بازی برنارد کوری) و دیگر مسافران اتوبوس، درگیر فرار از دست پلیس‌های فاسد و آدمکش‌های مرموز می‌شوند. جاده‌های پر پیچ و خم، مسیر‌های باریک کوهستانی و اتوبوسی به نام «کیوی اکسپرس» صحنه‌های اکشن فیلم را شکل می‌دهند؛ جایی که مایک بار دیگر پشت فرمان می‌نشیند و مهارت رانندگی خود را به نمایش می‌گذارد.

در میان این تعقیب و گریزها، تقریباً همه شخصیت‌ها به شکلی عجیب به قهرمانانی مسلح تبدیل می‌شوند؛ از راننده سرزنده استرالیایی اتوبوس گرفته تا دختر استاد آمریکایی که دائماً در حال بازی با موبایل است، همه ناگهان به تیراندازانی ماهر بدل می‌شوند و برای زنده ماندن می‌جنگند.

با وجود تمام این ماجراجویی‌ها، فیلم بیشتر به یک اکشن کلیشه‌ای شبیه است که نتوانسته از ظرفیت طنز یا هیجان خود استفاده کند. فیلم نزدیک به دو ساعت طول می‌کشد، اما با فیلمبرداری کم‌نور و فضا‌های شلوغی که بیشتر بر جذابیت‌های ظاهری شهر کاتماندو تکیه دارد، جلوه‌ای خسته‌کننده پیدا می‌کند. مبارزه‌ها ضعیف‌اند، ضربات با کندی زده می‌شوند و حتی جلوه‌های ویژه بسیار ابتدایی به نظر می‌رسند؛ انگار که با نرم‌افزار‌های ساده و آماتوری ساخته شده‌اند.

در کنار این ضعف‌ها، بازیگری‌ها هم چنگی به دل نمی‌زنند. لیام نیسون که همیشه در چنین نقش‌هایی خوب ظاهر می‌شود، این بار کاملاً خسته به نظر می‌رسد. صحنه‌های مربوط به خاطرات برادرش گورتی نیز حالتی کاملاً مصنوعی و ناشیانه دارند؛ به ویژه با جلوه‌های دیجیتال بدی که برای جوان‌تر کردن چهره او استفاده شده‌اند. انگار که فقط یک لایه وازلین روی لنز دوربین کشیده شده باشد تا چروک‌های صورت بازیگران محو شوند!

جاده یخی: انتقام تلاش دارد داستانی اکشن و پرحادثه روایت کند، اما بیشتر شبیه به یک نسخه کم‌رمق از همان فیلم‌های همیشگی لیام نیسون است؛ فیلمی که بیشتر از آنکه به‌یادماندنی باشد، به عنوان یک محصول ویدیویی معمولی و بی‌رمق باقی می‌ماند.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: معرفی فیلم
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات شما