تاریخ انتشار: ۱۰:۵۷ - ۰۷ دی ۱۴۰۴

روزبه کردونی: بیضایی روایت را از حاشیه به متن آورد؛ او خودِ جریان سینما بود

روزبه کردونی در یادداشتی با عنوان «به احترام بهرام بیضایی» نوشت: بیضایی روایت را به متن آورد، سینمایی مؤلفانه و بی‌همتا ساخت و نشان داد سینما تجربه‌ای انسانی است؛ نه سرگرمی گذرا، بلکه تغییر معیار دیدن.

روزبه کردونی

رویداد۲۴| روزبه کردونی در یادداشتی نوشت:

به احترام بهرام بیضایی

مواجهه‌ی نسل ما با بهرام بیضایی از لحظه‌ای آغاز شد که روایت دوباره شأن پیدا کرد؛ جایی که در جهان قصه‌های او، همگان حضور دارند و آزادی تمرین می‌شود.

او روایت را از حاشیه به متن آورد و نشان داد انسان، پیش از هر نقش، «صدا» ست. در روایت‌هایش بارانِ رگبار بر شانه‌های تنهایی می‌بارد؛ کلاغ خبر نیست، خودِ خبر است؛ و تاریخ با مرگ یزدگرد به دادگاه می‌آید تا پرسش بر پاسخ پیشی بگیرد و از زبان زنِ آسیابان به موبد بگوید: اگر پندنامه می‌فرستی، اندکی نان نیز بر آن بیفزا؛ که مردمان از پند سیرند و بر نان گرسنه.

او نشان داد کودکی از جنوب، با زنی به نام نایی، خانه را از نو معنا می‌کند و باشو، غریبه کوچک نامِ انسانیت می‌شود. آن‌سوتر، در سگ‌کشی زنی شجاعانه قدرت و فساد را برملا می‌کند و آن‌که خود را بازی‌گردان می‌پندارد، به گرگ‌ها سپرده می‌شود؛ و شب‌هایی هست که وقتی همه خواب‌اند، روایت بیدار می‌ماند.

بیضایی در سینمای ایران، همان جایگاهی را ساخت که در جهانِ سینما از آن به‌عنوان «رویاپردازی‌های یک‌نفره و بی‌همتا» یاد می‌کنند؛ سینمایی مؤلفانه که تقلیدپذیر نیست.

زیرا از درونِ یک ذهن، یک زبان و یک اخلاق برمی‌خیزد. او فیلم‌سازِ جریان نبود؛ خودِ جریان بود. در فیلمش جهانی کامل داشت، با قواعد، ریتم و وجدان مستقل؛ جهانی که پس از خاموشی خالقش هم به حیات ادامه می‌دهد. تأثیر او نه در تعداد آثار، که در تغییر معیار دیدن است: سینما به‌مثابه تجربه‌ای انسانی، نه سرگرمیِ گذرا.

حاصل این مواجهه روشن است: روایتی که به ژرفای شاهنامه تکیه کند و در صدای لیلا، دختر ادریس امتداد یابد، نه اسطوره می‌میرد و نه انسان فراموش می‌شود.

روایتی که—به تعبیر استاد شفیعی کدکنی— «آسمان سبزِ صبح را می‌شکافد و به رنگ‌های بی‌کران می‌رسد».

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: روزبه کردونی
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات شما