نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته کارگردانی که مولف نیست
سارا و آیدا؛ بدترین شکست مازیار میری
مازیار میری اهل نوشتن فیلمنامه نیست. بیشتر علاقهمند است تا نوشتههای دیگران را کار کند. اینگونه کار کردن در سینمای ایران یک ریسک بزرگ برای کارگردان محسوب میشود.
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: مازیار میری اهل نوشتن فیلمنامه نیست. بیشتر علاقهمند است تا نوشتههای دیگران را کار کند. اینگونه کار کردن در سینمای ایران یک ریسک بزرگ برای کارگردان محسوب میشود.
در سینمای ایران فیلمنامههای درخشان چندانی وجود ندارد، اگر فیلمنامههای قدرتمندی هم وجود داشته باشد خود نویسندگان آن فیلمنامهها ترجیح میدهند کارگردان نوشتهشان هم باشند. سیستم فیلمسازی در ایران مثل هالیوود نیست که تفکیک وظایف در آن اتفاق افتاده باشد.
در هالیوود نویسنده مینویسد و کارگردان نوشته نویسنده را به فیلم تبدیل میکند. جز در مواردی اندک کمتر پیش میآید کارگردانی در فرآیند نویسندگی فیلمنامه دخالت داشته باشد. علتش هم این است که در آنجا میزان تولید آنقدر بالا و هدفمند است که این تفکیک وظایف خود به خود به وجود آمده است.
اما در سینمای ایران که میزان تولیداتش در طول یک سال کمتر از صد فیلم است نیاز به چنین تفکیکی احساس نمیشود. بنابراین نویسنده مستقلی که کارش صرفاً نوشتن متن یک فیلم باشد کمتر پیدا میشود. به همین خاطر کارگردانانی مثل مازیار میری و فرزاد موتمن که متن دیگران را میسازند کارنامهشان آنقدر پرنوسان است. کارگردانانی که خود مولف و نویسنده متنهایشان نیستند باید خیلی خوششانس باشند که نوشته خوبی گیرشان بیاید تا آن را بسازند. اتفاقی که کمتر به وقوع میپیوندد و به همین خاطر است که کارنامه این فیلمسازان آنقدر نوسان دارد. سارا و آیدا ظاهراً حاصل کار یک تیم موفق است.
امیر عربی به عنوان نویسنده، مازیار میری به عنوان کارگردان و همایون اسعدیان به عنوان همراه پروژه در بخش تولید. این تیم، سابق بر این فیلم نسبتاً موفق سعادتآباد را ساخته بود. اما همین تیم در سارا و آیدا فاجعهای را رقم میزند که برای تماشاگر تعجببرانگیز است. مشکلات سارا و آیدا آنقدر ساده و ابتدایی است که تماشاگر پیگیر سینما از دیدن این همه نام معتبر در تیتراژ این فیلم تعجب میکند. تعجب از این باب که چگونه ممکن است با وجود این همه نام معتبر فیلمی نازل مانند سارا و آیدا ساخته شود.
سعادتآباد با تمام ضعفهایش نکات مثبت فراوانی داشت. از نگاه دقیق و ریزبافت امیر عربی به طبقه متوسط نوکیسه، کارگردانی پخته مازیار میری و بازیهای بسیار خوب لیلا حاتمی و مهناز افشار میتوان به عنوان نکات درخشان سعادتآباد یاد کرد.
اما سارا و آیدا آنقدر سادهانگارانه و سر دستی ساخته شده که آدم را دچار شگفتی میکند و تماشاگر متعجب میشود که چگونه ممکن است یک تیم امتحان پس داده آنقدر نزول کند که حاصل نهایی کار چیزی در حد سارا و آید از آب در بیاید. این فیلم بر خلاف هدف اولیهاش که بنا بوده تصویرگر داستان یک رفاقت زنانه باشد، در شکل فعلی داستان دو دختر سادهلوح و سرخوش است که سعی میکنند به احمقانهترین شکل ممکن مشکلاتشان را حل کنند.
شخصیتهایی نابالغ و کودک صفت که بعد از یک دعوای حسابی با طلبکار سارا میروند بیرون تا یک چرخی بزنند و خوش بگذرانند و حین این دوردور سرخوشانه داباسمش بسازنند. داستان دختری است بنام سارا که منتظر است هر موقع در مصیبتی گرفتار آمد یک نفر بیاید کمکش کند و آنقدر از مرحله پرت است که پاکتهای یک مناقصه میلیون دلاری را به راحتی آب خوردن در اختیار دوست خائن آیدا بگذارد، بدون اینکه فکر کند برای پس گرفتن چک مادرش دهها راه سادهتر هم وجود دارد.
مهمترین کاری هم که این شخصیت هنگام مواجهه با مشکلات انجام میدهد این است که داخل اتاقش آوازی را زیر لب زمزمه کند. وضعیت آیدا هم بهتر از سارا نیست. دختری است سرخوش و پولدوست با روابطی شلخته که بدون هیچ منطق خاصی ناگهان رگ غیرت و رفاقتش همزمان با هم متورم میشود و سراغ نامزد/دوست پسر(بالاخره مصطفی زمانی اینجا چه کاره آیدا است؟) شیطان صفت خود میرود تا پاکتهای مناقصه را پس بگیرد، بعد هم در یک نقطه اوج مثلاً دراماتیک، ابلهانه تصادف کند و بمیرد تا داستان کمرمق فیلم کمی جلو برود.
مشکل اصلی سارا و آیدا این است که اصولاً اتفاقی در آن نمیافتد. تا قبل از تصادف آیدا فیلم با ریتمی کند و با صحنههایی زائد مدام دور خودش چرخ میخورد و این نکته را به تماشاگر یادآوری میکند که سارا بدبخت و معصوم است. این مقدمه طولانی و به کل زائد را میشود با یک تدوین بیرحمانه کوتاه کرد تا فیلم هنگام تماشا آنقدر آزاردهنده نباشد. فیلم پر است از صحنههای دو نفره لوس بین سارا و آیدا که با هم حرف میزنند و شوخیهای بیمزه انجام میدهند. صحنههایی که نه جذابیتی دارند و نه کارکرد دراماتیکی. این صحنهها صرفاً برای این در فیلم گنجانده شدهاند که فیلم به حد نصاب زمانی لازم یک فیلم سینمایی برسد. سارا و آیدا یک طرح دو خطی بدون پشتوانه است که بدون ایده خاصی کش آمده. این نداشتن ایده را میتوان در تمام لحظات فیلم ملاحظه کرد. فیلمی که آنقدر صحنههای زائد و شخصیتهای بدون کارکرد دارد مشخص است که ایدهای برای روایت طرح اولیهاش ندارد.
زن برادر و نامزد سارا چه کاربردی در این فیلم دارند؟ اگر نبودند اتفاقی برای فیلم میافتاد؟ این دو شخصیت آنقدر بلاتکلیف و پادرهوا هستند که به راحتی میشود حذفشان کرد.
در اجرا هم اوضاع بهتر از متن نیست. مازیار میری با آن همه سابقه حواسش نبوده که بعد از دعوای آیدا با نامزد/دوست پسرش بر سر پاکتهای مناقصه و گلدانی که آیدا به سر او میزند و بیهوشش میکند لازم است در صحنههای بعد یک جای زخم روی صورت مصطفی زمانی باقی بگذارد که یادآور آن گلدان خرد شده توی صورتش باشد. یا آنقدر حواسش نبوده که تعدد این همه نمای متوسط در فضاهای بسته فیلم را بدل به اثری تلویزیونی میکند.
سارا و آیدا از یک جهت شبیه یک روز به خصوص همایون اسعدیان رفیق و همراه این سالهای مازیار میری است. هر دو فیلم تلهفیلمهای نازل و کم رمقی هستند که بیدلیل سر از سینما درآوردهاند. فیلمهایی سست و کمبنیه که چنان ضعفهای آشکاری دارند که میشود بدون اکران در سینما آنهارا در شبکه نمایش خانگی توزیع کرد.
پگاه آهنگرانی و غزل شاکری به عنوان زوج اصلی فیلم، آنقدر ناهمگون و بیربط هستند و از بازی درست یک صحنه معمولی عاجز که تماشاگر به جای همراهی با این دو نفر به آنها و سادهلوحیشان میخندد. دقیقاً همین مشکل هم درباره مصطفی زمانی که قرار است بدمن این فیلم باشد صدق میکند. مصطفی زمانی همان فرهاد سریال شهرزاد است که الکی ادای آدم بدها را در میآورد.
سارا و آیدا از هر جهت فیلم ضعیفی است. بدترین فیلم مازیار میری با فاصله زیاد نسبت به سایر فیلمهایش. حوض نقاشی حداقل یکی دو صحنه عاطفی داشت که احساسات تماشاگر را برانگیزد، اما در سارا و آیدا از آن صحنههای عاطفی هم خبری نیست. همه چیز در سطحیترین شکل ممکن اتفاق میافتد. آنقدر سطحی که تماشاگر به جای دلسوزی برای شخصیتها به آنها میخندد. این فیلم بدترین شکست برای مازیار میری است. مازیار میری که در فیلمهایش همیشه سعی کرده حداقل استانداردها را حفظ کند، در این فیلم از استانداردهای خودش هم چشمپوشی کرده تا سارا و آیدا بدل به بدترین فیلم کارنامه نه چندان پربارش شود.