تاریخ انتشار: ۰۹:۰۰ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۶
نقد رویداد۲۴ بر تازه‎ترین ساخته رامبد جوان

«نگار»؛ آشفته، بی‌منطق و بی در و پیکر

فیلم نگار ظاهر پیچیده‌ای دارد و داستانی ذهنی با رفت و آمدهای مدام بین خیال و واقعیت را روایت می‌کند. کمی فمینیستی است و با محوریت قرار دادن یک زن که اسلحه در دست می‌گیرد و خودش به دل دشمن می‌زند تا انتقام پدرش را بگیرد این مسئله را فریاد می‌زند.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: فیلم نگار ظاهر پیچیده‌ای دارد و داستانی ذهنی با رفت و آمدهای مدام بین خیال و واقعیت را روایت می‌کند. کمی فمینیستی است و با محوریت قرار دادن یک زن که اسلحه در دست می‌گیرد و خودش به دل دشمن می‌زند تا انتقام پدرش را بگیرد این مسئله را فریاد می‌زند. 

ظاهراً فیلمی پلیسی هم هست، فرامرز ولیان می‌میرد. پلیس علت مرگش را خودکشی عنوان می‌کند ولی دخترش این را باور ندارد، پس خودش مادام مارپل می‌شود تا راز قتل پدرش را کشف کند. فیلم حتی اکشن هم هست. نگار و پیمان در طول فیلم با بهتاش و بهمنی و آدم‌های آن‌ها بزن‌بزن راه می‌اندازند و نگار جواهریان چنان کتک می‌زند و کتک می‌خورد که آدم را یاد زن شگفت انگیز کامیک بوک‌های آمریکایی می‌اندازد. 

مشکل نگار دقیقاً همین است، کلی فیلم را ریخته داخل یک چرخ‌ گوشت بزرگ و سعی کرده آن‌ها را با هم میکس کند و چرخ نماید تا از دل این همه فیلم نود دقیقه مثلاً جذاب بیرون بیاید که نمی‌آید. رامبد جوان سعی کرده اثری مثلاً پیچیده و ذهنی بسازد که تماشاگر با هر لحظه دیدنش شگفت زده شود. اما نگار در شکل فعلی اثری است به شدت آشفته که بیش از آن‌که مایه تعلیق و شگفتی تماشاگر باشد او را می‌خنداند. فیلم اجرای پرزحمتی دارد. 

بعضی صحنه‌های فیلم واقعاً جذاب است. مثل سکانس ابتدایی فیلم که مامور پلیس صحنه (به ظاهر) خودکشی فرامرز ولیان را بازسازی می‌کند. یا جایی که نگار جای پدرش کنار دست پیمان قرار می‌گیرد و ناگهان تصویر مادر نگار از دور به او نزدیک می‌شود و به شیشه ماشین می‌زند و او را از عالم خیال بیرون می‌آورد. اما معضل اصلی فیلم نگار در فیلم‌نامه آن است. حتی با منطق خود فیلم هم که منطقی نیمه فانتزی است بسیاری از وقایع و نحوه اتفاق اُفتادن آن وقایع مضحک است. مثل سکانسی که نگار پشت میز پدرش خوابش می‌برد و وقتی بر می‌خیزد چک بهتاش در دستش قرار دارد. یا آن سکانسی که همه جا روز است و فقط آن جایی که ولیان به قتل رسیده با پیاده شدن نگار شب می‌شود. این صحنه‌ها و انبوهی صحنه دیگر(مثل صحنه به قتل رسیدن بهمنی) بیش از آن‌که جذاب و غافلگیر کننده باشند مضحک هستند. مثل صحنه‌های اکشن فیلم که نگار با آن جثه نحیف و ضعیف مشت‌ها و لگدهای مرداَفکن می‌خورد و بدون کوچکترین زخمی از جا برمی‌خیزد تا برود مشت‌ها و لگدهای بیشتری بخورد و باز هم کوچکترین زخمی برندارد و ادامه دهد. باید این مسئله را پذیرفت که بسیاری از فضاها و ژانرهای سینمایی در سینمای ایران بومی نشده است. 

فرهنگ و پیشینه ما با ساخت نوآر و فانتزی جور در نمی‌آید. اگر ژانر جنگ در سینمای ایران موفق بوده و دستاوردهای نسبتاً خوبی داشته به خاطر سابقه تاریخی ماست. ما سابقه یک جنگ هشت ساله را داریم، این سابقه و تجربه تاریخی باعث شده پدیده جنگ برای ما ملموس و قابل باور باشد. فرهنگ و روابط فرهنگی برخواسته از جنگ ساخته شود تا فیلم‌سازان از این روابط و پیشینه فرهنگی استفاده کنند و آثار متفاوتی برای سینمای ایران خلق نمایند. 

اگر بناست به سراغ ساخت فیلم‌های وابسته به ژانر برویم باید داستان این فیلم‌ها را در تاریخ خودمان جست و جو کنیم. ماجرای نیمروز مهدویان تریلر درجه یکی است چون از تاریخ ارتزاق می‌کند. داستان و روایتش وابسته به یک تجربه نه چندان دور تاریخی مردم ایران است.برای همین هم هست که انقدر تاثیرگذار از کار درآمده و توانسته بحث‌های زیادی را بین اهالی سینما برانگیزد. اما مانی حقیقی با ساخت اژدها وارد می‌شود روش دیگری را هم پیشنهاد داد که به خوبی توانست از مشکلات بومی نبودن قصه فیلمش به نفع خود فیلم استفاده کند. فضای فیلم را به سمت یک فانتزی مطلق و رئالیسم جادویی برد و به جای تکیه بر یک فضای معاصر برای روایت داستانش آن را در یک ناکجاآباد تاریخی تعریف کرد و دروغی بسیار بزرگ را چنان دقیق و باحوصله تعریف کرد که مخاطب گیج شد و آن را به عنوان حقیقتی تاریخی پذیرفت. 

اما نگار بین این دو فضا گیر کرده، نه جزئیات رئالیستی ماجرای نیمروز را دارد نه منطق فانتزی و دیوانه‌وار اژدها وارد می‌شود را. معلوم نیست چیست، پر است از لحظات پراکنده و خنده‌داری که بیش از آن‌که جذاب باشند مضحک هستند. به خصوص ارتباط ذهنی فرامرز و نگار که بسیار بر آن تاکید می‌شود برای تماشاگر منطقی از کار در نیامده. به همین خاطر هم هست که تماشاگر از دیدن صحنه‌هایی مثل پیاده شدن نگار در محل قتل پدرش که روز تبدیل به شب می‌شود شوکه نمی‌شود می‌خندد. یا به جای آن‌که صحنه‌های بازسازی پایانی مرگ ولیان را باور کند لبخند می‌زند. 

فیلم اسیر یک بی‌منطقی محض است. بی‌منطقی که اتفاقاً ظاهری منتطقی و پیچیده دارد اما باطن آن حکایت از یک آشفتگی و بی‌هنجاری محض دارد که تماشاگر را به خنده می‌اندازد. نمی‌شود هر اتفاق بی‌دلیل و منطقی که در طول فیلم زخ می‌دهد را به حساب فضای ذهنی/فانتزی فیلم گذاشت. حتی فانتزی‌ترین فیلم‌ها هم منطق خودشان را دارند. خصوصاً آن‌هایی که با ذهن آشفته یک انسان سر و کار دارند. نمونه درخشان چنین فیلم‌هایی جان مالکوویچ بودن اسپایک جونز است. یا درخشش ابدی یک ذهن پاک که در عین فانتزی بودن روابط و دور از ذهن بودن نحوه رخداد وقایع فیلم بسیار قابل باور و دقیق طراحی و ساخته شده‌اند. 

برای این‌که بفهمید نگار چقدر فیلم سهل‌انگار و ضعیفی است به سکانس‌های اکشن آن دقت کنید که نگار جواهریان با آن جثه نحیف چنان ضرباتی می‌خورد که کمر یک مرد قوی جثه را هم می‌شکند، اما او که اَبَر زنی شگفت انگیز است حتی زخمی هم نمی‌شود،این دیگر اسمش چیزی نیست جز اشکالات فاحش کارگردانی. یا نحوه گره‌گشایی بی‌منطق راز قتل فرامرز ولیان که ناگهان نگار خودش را میان جلسه بهتاش، بهمنی و محسن احساس می‌کند که دارد به قصه آن‌ها گوش می‌دهد و از همه بدتر و بی‌منطق‌تر چند دقیقه بعد است که نگار حقیقی واقعاً خودش به آن جلسه می‌رود و با خود مجازی‌اش هم روبه‌رو می‌شود. این اسمش شکست یا بازی با زمان نیست زیر سوال بردن منطق و ماهیت زمان است. روایت فیلم انقدر بی در و پیکر هست که بعد از قتل عام بهتاش و آدم‌هایش سر و کله محسن هم پیدا می‌شود تا گلوله بخورد و بمیرد و ما نفهمیم از کجا آمده و چرا. 

نگار اسیر این بی‌منطقی‌های روایی است. فیلمی است آشفته و به شدت بی در و پیکر که به زور نماهای عجیب و موسیقی غریب سعی دارد متفاوت جلوه کند که نمی‌تواند. برای همین هم هست که انقدر ضعیف و من درآوردی از کار درآمده و شاهد مثال این ادعا هم خنده‌های مضحکی است که تماشاگر هنگام تماشای صحنه‌های مهم فیلم از خودش بروز می‌داد. رامبد جوان برای کارگردان شدن حالاحالاها احتیاج به تمرین دارد و بهتر است سراغ همان کمدی رمانتیک‌های کوچک ولی باحالی برود که در ساختش تخصص دارد. 

نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان