نقد رویداد۲۴ بر مستند سحر مصیبی
صفر تا سکو؛ کلیشهای اما تاثیرگذار
در حال حاضر خواهران منصوریان جذابترین سوژه برای اهالی رسانه، فیلمسازان و حتی سیاست مداران هستند.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: در حال حاضر خواهران منصوریان جذابترین سوژه برای اهالی رسانه، فیلمسازان و حتی سیاست مداران هستند.
از یک طرف آنها دخترانی فقیر بودند که با تکیه بر تواناییهای فردی خودشان توانستهاند مدارج موفقیت را با سرعت طی کنند و بدل به ستارگان اصلی تیم ملی ووشو ایران شوند. این وجه از زندگی خواهران منصوریان میتواند فعالین حقوق زنان، فمنیستهای دو آتشه و دختران ایرانی را راضی کند. از طرف دیگر آنها زنانی هستند که کاملاً در چهارچوب رسمی قوانین جمهوری اسلامی ایران به فعالیت مشغولند و با حجاب رسمی و مورد پذیرش حاکمیت در میادین بینالمللی حاضر میشوند و برای کشور افتخار کسب میکنند. این وجه از زندگی خواهران منصوریان برای مدیران، سیاست مداران و حاکمیت جذاب است.
از طرفی دیگر داستان زندگی آنها بسیار دراماتیک است. دختران فقیری که پدر رهایشان کرده و آنها را بیپشت و پناه گذاشته با تکیه بر خود بدل به قهرمانانی بزرگ میشوند. این دستمایهای کلاسیک در تاریخ سینما است و انقدر دراماتیک است که هر سینماگری را وسوسه میکند تا از سرگذشت این خواهران موفق فیلمی تهیه کند. این وجه از زندگی خواهران منصوریان برای اهالی سینما جذاب است و به آنها اجازه میدهد تا از سرگذشت این خواهران موفق فیلمهای موفقی بسازند.
از طرف دیگر با حضور این خواهران در برنامه ماه عسل آنها چنان شهرتی کسب کردند که دیدن آنها روی پرده سینما برای مخاطب عام هم جذاب شده است. صفر تا سکو هم دقیقاً از همین زاویه به زندگی آنها پرداخته است. فیلم جاهایی را نشان مخاطب میدهد که از مجاری رسمی قابل تماشا نیست. خلوت این خانواده، شوخی خواهرها با هم و زندگی خصوصی شهربانو قسمتهایی است که برای مخاطب جذاب است و کارگردان هم هوشمندانه از این قسمتها برای جذب مخاطب استفاده کرده است.
فیلم یک مستند کلاسیک و تلویزیونی است که تفاوت چندانی با آثاری که به عنوان مستند از تلویزیون پخش میشود ندارد. نکته جذابی اگر هست به سوژه فیلم برمیگردد که بسیار دراماتیک و آماده بهرهبرداری است. کارگردان سعی نکرده چیز زیادی به مستندش اضافه کند. صرفاً دوربین را به جاهایی برده که برای مخاطب جذابیت دارد. محل تمرین، خانه خواهران منصوریان، خانه شهربانو و ... اگر کششی در پیگیری این مستند وجود دارد به خاطر قهرمانان و سوژه فیلم است نه خلاقیت کارگردان. هر چند کارگردان هم از همان ابتدا بنای ساخت یک مستند متفاوت را نداشته است. او به خوبی دریافته که مهمترین دلیل تماشای فیلمش خواهران منصوریان هستند. پس اجازه داده آنها جلوی دوربین خودشان باشند و هرکاری که دوست دارند انجام دهند. جاهایی این استراتژی جواب داده و جاهایی نه.
هرجا دوربین سراغ شهربانو و همسرش میرود فیلم جان میگیرد و مخاطب را سرگرم میکند. شوخیهای آن دو نفر و بیپیراگی رابطهشان باعث میشود مخاطب با قهرمان فیلم احساس نزدیکی کند و با او همراه شود. اما جاهایی هم این استراتژی جواب نداده. مثل گریه و گلایه الهه از خط خوردن در اردوی تیم ملی. اینجا دوربین همینطور حضور دارد تا الهه گریه کند و غر بزند و شهربانو دلداریاش بدهد. این سکانس که سکانسی نسبتاً طولانی هم هست فیلم را از ریتم میاندازد و برای مخاطب هم جذابیتی ندارد.
این بالا و پایین شدن مداوم فیلم چند دلیل دارد که مهمترینش نبود یک استراتژی مشخص از سوی کارگردان برای روایت زندگی این خواهران موفق است. کارگردان هر چیزی را که به نظرش جذاب به نظر میرسیده درون فیلم گنجانده است، بدون اینکه این سکانسها از نظم خاصی برخوردار باشند. از طرف دیگر کارگردان برخی از نقاط عطف این مستند را حرام کرده است. مثل لحظه خط خوردن خواهرها از اردوی تیم ملی که کارگردان به علت نبود استراتژی مشخص نتوانسته درونیات این دو خواهر را به خوبی به مخاطب نشان دهد. فصل عزاداری عاشورا هم مشخص است که برای رضایت طیف سنتی جامعه در فیلم گنجانده شده تا آنها هم متوجه بشوند این خواهران گرایشات مذهبی پررنگی دارند و هر زن موفقی که در اجتماع حضور تاثیرگذاری دارد لزوماً با ارزشها زاویه ندارد.
این فصل طولانی و کشدار نه تنها جدای از کلیت اثر میایستد بلکه باعث میشود فیلم از مینیمالیسمی که لازمه جذابیت چنین مستندهایی است دور شود. برای نشان دادن گرایش مذهبی خواهران منصوریان همان یک صحنه غذا خوردن شهربانو در مسابقات جهانی کفایت میکند. جایی که شهربانو دنبال غذای حلال میگردد و در دیالوگی هوشمندانه میگوید: پدرش او را حلال خور بار آورده. این صحنه کوتاه و جذاب را بگذارید کنار آن فصل کشدار مراسم عزاداری عاشورا تا متوجه شوید چقدر بیان کوتاه اما درست یک موضوع میتواند تاثیر بیشتری داشته باشد.
اما فیلم در نهایت موفق میشود به هدفش برسد و تاثیری را که لازم است بگذارد. فیلم به خوبی به پایان میرسد. با صحنههایی حماسی از لحظه روی سکو رفتن این سه خواهر. فیلم جوری تمام میشود که تمام مخاطبین را با هر گرایش فکری وادار به تحسین قهرمانانش میکند. قهرمانانی که از هیچ به همه چیز رسیدند و در راه موفقیت فقط خدا را داشتند. ورزشکار بودن این خواهران اجازه میدهد تا کارگردانان با خیال راحت سراغ آنها بروند. شاید اگر این خواهران سیاست مدار و هنرمند بودند نمیشد به این راحتی دربارهشان فیلم ساخت و حرف زد. به خاطر همین هم هست که کارگردان صفر تا سکو سراغ آنها رفته است و فیلمی ساخته که متوسط و کلیشهای اما موفق است. موفق در برانگیختن احساس تماشاگرانی که آمدهاند تا با قهرمانانی متفاوت آشنا شوند.
دلیل موفقیت این فیلم را زمانی دریافتم که بعد از اتمام فیلم تعدادی از دختران جوانی که تماشاگر فیلم بودند با شور و شوق به تشویق این زنان قهرمان پرداختند. فیلمی در این سطح مگر چیزی بیشتر از این میخواهد؟ مسلماً خیر. فیلم از اول برای برانگیختن حس غرور تماشاگران ساخته شده است. به همین خاطر هم هست که کارگردان صفر تا سکو مستندی ساده و کلیشهای ساخته که مخاطب را خسته نکند. مشخص است که هدف سازندگان این فیلم از ابتدا اکرانی گسترده بوده است. آنها برای اینکه گرفتار اکران گروه هنر و تجربه نشوند و بتوانند مخاطبان بیشتری کسب کنند به این سادگی تن دادند و نتیجه هم گرفتهاند. هم مخاطبان نسبتاً خوبی به تماشای فیلم رفتهاند و هم رضایت خود را با دستهایی که زدند اعلام کردند و معنای چنین واکنشهایی این است که تولیدکنندگان این مستند به هدفی که مد نظرشان بوده رسیدهاند.