نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته محسن قرایی
سدمعبر؛ اجرایی خوب از متنی پر ایراد
سعید روستایی تنها با یک فیلم بدل به نامی معتبر در سینمای ایران شده است. سعید روستایی با ابد و یک روز ره صد ساله را یک شبه طی کرد. هم جوایز معتبر سینمایی را درو کرد، هم فروش بالا را تجربه کرد و هم توانست به نامی مطمئن در سینمای ایران بدل شود. نامی که میتواند با حضورش در یک پروژه سینمایی تضمین موفقیت یک فیلم باشد. به همین خاطر هم هست که محسن قرایی فیلمنامه سعید روستایی را برای ساخت آخرین فیلمش انتخاب کرده است.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: سعید روستایی تنها با یک فیلم بدل به نامی معتبر در سینمای ایران شده است. سعید روستایی با ابد و یک روز ره صد ساله را یک شبه طی کرد. هم جوایز معتبر سینمایی را درو کرد، هم فروش بالا را تجربه کرد و هم توانست به نامی مطمئن در سینمای ایران بدل شود. نامی که میتواند با حضورش در یک پروژه سینمایی تضمین موفقیت یک فیلم باشد. به همین خاطر هم هست که محسن قرایی فیلمنامه سعید روستایی را برای ساخت آخرین فیلمش انتخاب کرده است.
روستایی با ابد و یک روز نشان داد استاد فضاسازی، ریتم و شخصیتپردازی است. ابد و یک روز پر بود از شخصیتهای جذاب و چندوجهی که در بستر قصهای جذاب و پرکشش توانسته بودند فیلمی کم نقص خلق کنند. سعید روستایی برای نوشتن سد معبر هم سراغ آدمهایی از جنس آدمهای ابد و یک روز رفته است. افرادی از طبقه متوسط رو به پایین جامعه که پر از کلک، دورویی و پشت هم اندازی هستند. روستایی در اینجا هم مثل ابد و یک روز با جزئیاتی دقیق شخصیتهایی ملموس خلق کرده است.
قاسم به عنوان شخصیت اصلی سد معبر بسیار شبیه مرتضی ابد و یک روز است. این آدمها، آدمهایی هستند به شدت معمولی. از آن افرادی که روزانه در سطح جامعه آنها را میبینیم. آدمهایی با خوشیهای کوچک و سرنوشت رقتبار. آدمهایی که شرایط زندگی آنها را وادار به خلاف کرده است. قاسم سد معبر با همین خلافهای کوچک زندگیاش را میگذراند. ازدستفروشها شیرینی میگیرد و آنها را تلکه میکند. در گذشته یک نوشخوار حرفهای بوده و با موتور به کسی زده و هنوز دارد دیهاش را پرداخت میکند. حتی حاضر نیست به برادر بزرگترش که بچهای معلول دارد کمک کند. اولویت اول قاسم در مواجهه با تمام افراد حاضر در زندگیاش تلکه کردن است. برای قاسم آدمها تا آنجایی ارزش دارند که سودی به او برسانند. پدرش را برای چک تضمین خرید کامیون میخواهد. همسرش را برای آوردن بچه و همکارانش را برای گرفتن ماشین و یا لاپوشانی خلافهایش. قاسم هیولای کوچک و رقتانگیزی است که میتواند تمام آدمهای اطرافش را ببلعد. حال میخواهد آن آدم همسرش باشد یا دستفروشی بدبخت و گرفتار.
روستایی قاسم را با تمام جزئیات و ویژگیهایی که چنین شخصیتی لازم دارد خلق کرده. انقدر دقیق که میتوانیم او را بلافاصله بعد از مشاهده روی پرده به خاطر بیاوریم. چنین شخصیت جذابی خودش مسیر داستان را مشخص میکند و آن را پیش میبرد. فیلم، فیلم قاسم و تصمیمهای اوست. شخصیت قاسم انقدر جذاب بوده که عنان داستان را به او بسپارند. اما مشکل از مسائل متعددی است که حول شخصیت قاسم قرار داده شده تا شخصیتش مسیر درستی را طی کند. اما این مسسائل نه تنها کمکی به شخصیت قاسم نکرده بلکه باعث تشتت در داستان فیلم شده است. ماجرای کامیون خریدن قاسم، سقط بچه، رابطهاش با آن دست فروش و مشکلاتی که در محل کارش دارد مسائلی هستند که در طول فیلم طرح میشود. اما روستایی نتوانسته این موقعیتهای پراکنده را به انسجامی مناسب برساند. برداشت روستایی این بوده چون شخصیت مرکزی جذابی دارد میتواند با تکیه بر آن شخصیت مرکزی موقعیتها را به هم ربط دهد اما این اتفاق نیفتاده است. به خاطر همین یک مضمون بسیار رو و گل درشت به داستان الصاق شده تا هم فیلم خالی از اندرز نباشد و هم بتوان توجیهی برای پراکندگی موقعیتهای داستان فراهم کند.
مضمون فیلم به لحاظ اخلاقی مضمون درستی است. پول حرام باعث بدبختی میشود. اما مسئله بر سر درستی یا غلطی این مضمون نیست. مسئله بر سر چگونگی طرح این موضوع در یک فیلم است. مضامین اخلاقی برای طرح در یک فیلم احتیاج به دقت نظر فراوان دارند. دقت نظری که اگر وجود نداشته باشد فیلمها بدل به آثاری شعاری میشوند، حتی اگر بخواهند از سر دادن این شعار پرهیز کنند. مشخص است که روستایی از سر دادن شعار در متن پرهیز داشته. سعی کرده داستانش را به رئالیسمی خشک و خشن نزدیک کند و اجازه ندهد مضمون شعاری که در فیلم وجود دارد ضربهای به وجوه رئالیستی داستان بزند. اما مشکل در نحوه وارد کردن مضمون به دل داستان است. قضیه پس دادن پولها خیلی دیر در فیلم مطرح میشود. به خاطر همین روستایی مجبور است که بعد از طرح کردن این موضوع سریع داستان را جمع کند. بنابراین همه چیز را با یک داد و بیداد ساده و دعوایی مختصر تمام میکند.
پایان سد معبر خیلی ناگهانی و پادر هواست. علت پادرهوایی این پایان در زمانبندی غلطی است که روستایی برای طرح مضمون مورد نظرش در داستان در نظر گرفته است. برای اینکه هم به مضمون ضربه نخورد و هم فیلم پایان یابد همه ماجرا را با یک دعوای ساده ختم میکند. پایانی که بسیار پادرهوا و ناگهانی است. تکلیف آن پولهای پیدا شده مشخص نمیشود (هر چند که احتمال میدهیم قاسم آنها را پس میدهد) و تماشاگر سردرگم میماند که چرا فیلم باید انقدر ناگهانی و الکن به پایان برسد.
سد معبر اما نشانگر پیشرفت محسن قرایی در اجرا است. قرایی به عنوان یک کارگردان توانسته به ریتم تپندهای دست پیدا کند که در سینمای ایران کیمیا است. فیلم لحظهای از نفس نمیافتد. طوفانی پیش میرود و در جاهایی تماشاگر را میخکوب میکند. برای قدرت کارگردانی قرایی نگاه کنید به صحنه جمع کردن دستفروشها توسط مامورین سد معبر شهرداری. صحنهای طوفانی و تکاندهنده که تماشاگر را مرعوب میکند. حتی گفت و گوی طولانی قاسم با همکارش این سکانس را از نفس نینداخته. یا صحنه حضور قاسم در آن خنزپنز فروشی انتهای خلازیر. این سکانس پر است از تنشی زیر پوستی و ترسی آمیخته به نفرت. نفرتی که در چشمهای فروشنده آن مغازه از قاسم مشاهده میکنیم نفرتی از سر استیصال است و همین استیصال است که تاثیر چنین صحنهای را ده برابر میکند.
حامد بهداد در سد معبر یکی از بهترین بازیهای چند وقت اخیرش را ارائه میدهد. بازی کنترل شده و دقیق که خشم و جبر را هم زمان دارد. جبری که قاسم به علت شرایط زندگیاش در آن اسیر است. سدمعبر فیلم خوبی میشد اگر روستایی فیلمنامهاش را با حوصله بیشتری مینوشت. حوصلهای که در ابد و یک روز وجود داشت و در سد معبر نه. ابد و یک روز داستان یک تکهای داشت که موقعیتها را در دل همان داستان تعریف میکرد. اما سد معبر پر است از موقعیتهای پراکنده و مضمون اخلاقی گلدرشتی که داستان فیلم را از رمق انداخته است.
اما در شکل فعلی هم سد معبر توانسته فیلم قابل احترامی باشد. فیلمی خوش ساخت و نسبتاً جسورانه که میتواند کار محسن قرایی را در سینما راحتتر کند. محسن قرایی لیاقت ساخت فیلمهای بهتر از این را هم دارد. به شرطی که فیلمنامههای بهتری را برای ساخت انتخاب کند. فیلمنامههایی که اجرای خوب او را الکن نگذارند و بتوانند مکمل خوبی برای اجرای مناسب او باشند.