استقبال کندی از محمدرضاشاه پهلوی و همسرش
رویداد ۲۴ | در ژانویه ۱۹۶۱ جهان شاهد آغاز ریاست جمهوری جان اف. کندی در ایالات متحده بود؛ رویدادی که امواج آن به سرعت به سواحل ایران رسید و دوران جدیدی از پیچیدگی و تنش را در روابط دیرینه تهران-واشنگتن رقم زد. کندی صرفا یک رئیسجمهور جدید نبود، او با شعار «مرزهای نو» و نگاهی متفاوت به سیاست خارجی، نماینده نسلی بود که میخواست چهره آمریکا را در جهان بازتعریف کند و از حمایت کورکورانه از دیکتاتورها، حتی متحدان جنگ سرد، فاصله بگیرد. این رویکرد، زنگهای خطر را برای محمدرضا شاه پهلوی به صدا درآورد؛ پادشاهی که سالها به حمایت بیدریغ آمریکا به عنوان ضامن بقای تاج و تخت خود تکیه کرده بود و اکنون با چالشی بیسابقه از سوی قدرتمندترین متحدش روبهرو میشد.
اضطراب در دربار؛ اولین واکنشهای شاه به پدیده کندی
خبر پیروزی کندی، حتی پیش از آغاز رسمی ریاست جمهوریاش، باعث نگرانی عمیق در دربار پهلوی شد. شاه به خوبی از لفاظیهای انتخاباتی کندی و انتقادات او از سیاستهای دولت آیزنهاور در قبال رژیمهای غیردموکراتیک آگاه بود. او میترسید که دولت جدید آمریکا، کمکهای حیاتی نظامی و اقتصادی را قطع یا مشروط کند و وجهه بینالمللی او را به عنوان یک رهبر مدرن زیر سوال ببرد. به همین دلیل، شاه در اقدامی پیشدستانه و شتابزده، بدون مشورت کامل با نخستوزیرش شریف امامی، فرمان برگزاری انتخابات زودهنگام مجلس را صادر کرد. این اقدام، حرکتی حسابشده برای ارسال پیامی به دولت در شرف تاسیس کندی بود: پیامی مبنی بر اینکه ایران در مسیر لیبرالیسم گام برمیدارد و شایسته ادامه حمایت آمریکاست.
انگیزه شاه صرفا یک نمایش انتخاباتی نبود. او به شدت به وجهه خود در نگاه غرب و بهخصوص رهبران جدید آمریکا اهمیت میداد. حساسیت او به انتقاد کندی از کمک به «دیکتاتوریهای نظامی» بسیار بالا بود، زیرا ارتش ستون اصلی قدرت او محسوب میشد. علاوه بر این، نیاز به تصویب بودجه توسط مجلس و ملاحظات مربوط به سفر قریبالوقوع ملکه انگلستان (که شاه نمیخواست در غیاب یک پارلمان فعال از او پذیرایی کند)، همگی در تصمیم او برای برگزاری انتخابات نقش داشتند. شاه امیدوار بود با این مانور سیاسی، هم فشارهای احتمالی کندی را خنثی کند و هم مشکلات داخلی خود را مدیریت نماید، بدون آنکه مجبور به تغییر بنیادین در ساختار قدرت خود شود.
دولت کندی با ورود به کاخ سفید، استراتژی مشخصی را برای ایران تدوین کرد که ترکیبی از حمایت و فشار بود. تیم کندی، ایران را یک مهره حیاتی در سد نفوذ شوروی در خاورمیانه میدید و به هیچ وجه قصد رها کردن این متحد را نداشت. با این حال، آنها به این نتیجه رسیده بودند که ادامه وضعیت موجود، یعنی حکومت فردی شاه بدون پایگاه اجتماعی قوی، در بلندمدت به بیثباتی و حتی انقلابی دیگر (شبیه آنچه در عراق رخ داده بود) منجر خواهد شد. بنابراین، سیاست «فشار هوشمندانه» در پیش گرفته شد: حمایت مالی و نظامی ادامه یابد، اما مشروط به انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملموس. هدف نهایی، تبدیل تدریجی شاه به یک «پادشاه مشروطه» بود، شاهی که سلطنت کند، نه حکومت.
امینی، امید آمریکا برای اصلاحات در ایران
انتخاب علی امینی به نخستوزیری در اردیبهشت ۱۳۴۰، نقطه عطفی در اجرای این سیاست بود. امینی، شخصیتی تکنوکرات، تحصیلکرده غرب و با سابقه مثبت در نگاه آمریکاییها بود که برنامه اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد را در دستور کار داشت. دولت کندی امید زیادی به امینی بسته بود تا بتواند نقش کاتالیزور اصلاحات را ایفا کند. حمایت آشکار واشنگتن از امینی پیامی روشن به شاه بود که آمریکا این بار در پیگیری اصلاحات جدی است. اما این حمایتها خود به منشاء تنش جدیدی میان شاه و نخستوزیرش و همچنین شاه و دولت کندی تبدیل شد، زیرا شاه امینی را نه یک همکار، بلکه رقیبی مورد حمایت بیگانه میدید.
بیشتر بخوانید: دوایت آیزنهاور: معمار نظم نوین آمریکا
محور اصلی تنشها، فراتر از لفاظیهای سیاسی، بر سر مسائل ملموسی، چون کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا بود. شاه به شدت به این کمکها، به ویژه برای تقویت ارتش خود به عنوان ستون اصلی قدرتش، وابسته بود. دولت کندی، اما این کمکها را به عنوان اهرم فشاری برای پیشبرد اصلاحات میدید. چانهزنیها بر سر میزان و نوع کمکها، و گره زدن آنها به پیشرفت در اصلاحات مد نظر آمریکا (مانند اصلاحات ارضی که امینی مامور اجرای آن بود)، به یکی از نقاط کانونی کشمکش پنهان و آشکار میان تهران و واشنگتن در این دوره تبدیل شد. شاه این فشار را دخالتی مستقیم در امور داخلی میدانست، در حالی که کندی آن را ابزاری مشروع برای هدایت متحدان به سوی ثبات پایدار تلقی میکرد.
انتظارات کندی و واقعیتهای حکومت شاهنشاهی
خیلی زود مشخص شد که میان برنامههای اصلاحی دولت کندی و اراده سیاسی شاه برای اجرای آنها، فاصلهای عمیق وجود دارد. شاه در ظاهر با برخی اصلاحات موافقت میکرد، اما در عمل با استفاده از نفوذ خود در دستگاههای دولتی و امنیتی، روند آنها را کند یا منحرف میساخت. دخالت آشکار او در مهندسی نتایج انتخابات مجلس بیستم، که به رسوایی و ابطال انتخابات منجر شد، بهترین گواه بر عدم تمایل او به پذیرش قواعد بازی دموکراتیک بود. این اقدامات شاه، اولین نشانههای ناامیدی را در میان تیم کندی نسبت به امکان اصلاحپذیری واقعی رژیم پهلوی پدید آورد.
در همین فضای پرتناقض، گشایش نسبی سیاسی ناشی از فشار کندی، نتیجهای غیرمنتظره به بار آورد: احیای قدرتمند جبهه ملی و نیروهای وفادار به مصدق. این نیروها که از انتخاب کندی و شعارهای لیبرال او به وجد آمده بودند، با سرعتی باورنکردنی سازماندهی مجدد یافته و هزاران نفر را به گردهماییهای خود جذب کردند. محبوبیت چشمگیر آنها که در تظاهرات بزرگ جلالیه به اوج رسید، نه تنها شاه را به وحشت انداخت، بلکه برنامههای دولت کندی را نیز به هم ریخت. کندی و مشاورانش که به دنبال اصلاحات کنترلشده از بالا بودند، ناگهان با نیروی مردمی قدرتمندی روبهرو شدند که هم پتانسیل دموکراتیک داشت و هم با سیاستهای آمریکا (به ویژه تاکید بر بیطرفی) زاویه پیدا میکرد.
سردرگمی در واشنگتن؛ دموکراسی یا منافع ملی؟
قدرتنمایی مصدقیها، دولت کندی را در یک دوراهی دشوار قرار داد. آیا باید به اصول دموکراتیک خود وفادار بماند و از حق فعالیت آزادانه اپوزیسیون، حتی اگر منتقد آمریکا باشد، حمایت کند؟ یا باید اولویت را به حفظ ثبات و منافع استراتژیک آمریکا بدهد و چشم بر محدودیتهای اعمالشده از سوی شاه ببندد؟ این معضل، به بحثهای داغی در شورای امنیت ملی آمریکا دامن زد. نتیجه این بحثها، درک فزاینده این واقعیت بود که نمیتوان همزمان شاه را به سمت دموکراسی هل داد و انتظار داشت که او و نیروهای سیاسی نوظهور، کاملا در چارچوب منافع آمریکا حرکت کنند. تاکید مصدقیها بر استقلال و بیطرفی، خصوصا در اوج جنگ سرد، برای واشنگتن پذیرفتنی نبود.
هرچند مسائل استراتژیک و نفتی در اولویت بود، اما گزارشهای مربوط به نقض حقوق بشر و فعالیتهای سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) نیز به تدریج به گوش دولت کندی میرسید. شخصیتهایی در کنگره و وزارت خارجه آمریکا، نسبت به جنبه سرکوبگرانه رژیم شاه ابراز نگرانی میکردند. گرچه این نگرانیها در آن مقطع به اقدام عملی مشخصی علیه شاه منجر نشد، اما بر تصویر او در نگاه دولت کندی تاثیر منفی گذاشت و به تردیدها نسبت به ماهیت واقعی رژیم افزود. این موضوع، لایه دیگری از پیچیدگی را به رابطه شاه و کندی اضافه کرد.
در همین اثنا تظاهرات عظیم طرفداران جبهه ملی در جلالیه تهران به نقطه عطفی در ارزیابی دولت کندی از اوضاع ایران تبدیل شد. مرگ یک دانشجو در این تظاهرات باعث شد کندی دستور تشکیل یک کارگروه ویژه را صادر کند. این کارگروه ویژه وظیفه داشت تا به صورت شبانهروزی تحولات ایران را زیر نظر گرفته و با تحلیل اطلاعات، پیشنهاداتی فوری به رئیسجمهور ارائه دهد. تشکیل این کارگروه، نشاندهنده سطح بالای نگرانی در کاخ سفید و اذعان به این واقعیت بود که ایران در آستانه یک بحران جدی قرار دارد و سیاستهای جاری، کارآمدی لازم را نداشتهاند. این اقدام، بیانگر ورود رابطه شاه و کندی به فاز مدیریت بحران بود.
البته با مرگ زودهنگام کندی این کارگزوه ویژه نیز تعطیل شد و با تغییر قدرت در کاخ سفید خیال شاه از خطرات احتمالی راحت شد. با روی کار آمدن لیندون جانسون، که اولویتهای متفاوتی داشت و بیشتر بر مهار کمونیسم به هر قیمتی متمرکز بود، فشار بر شاه برای اصلاحات سیاسی کاهش یافت. شاه از این فرصت استفاده کرد تا قدرت خود را تحکیم بخشد، امینی را برکنار کند و با اجرای انقلاب سفید، هم چهرهای مدرن از خود ارائه دهد و هم پایگاههای اجتماعی سنتی مخالفانش را تضعیف نماید.
لازم به ذکر است این عکس مربوط سفر شاه و همسرش در فروردين ۴۱ در اوج چالش با دکتر علی امینی نخست وزیر مورد حمایت جان اف کندی به آمریکاست ، در همین سفر به قول امروزیها نسخه علی امینی پیچیده میشه که بحث مفصلی است و در تیر ماه امینی مجبور به استعفا میشه ، در حالی که ترور جان اف کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ مطابق با اول آذر ۱۳۴۲ انجام شده پس سقوط کابینه امینی قهرا نمی تواند از تبعات ترور کندی باشد، آنطور که در آخرین پاراگراف مقاله آمده.
نکته : شعار دکتر علی امینی بکوب بکوب همینی
اولین شعار سیاسی است که در خردسالی بگوشم خورده و هنوز بیاد دارم . با تشکر
لازم به ذکر است این عکس مربوط سفر شاه و همسرش در فروردين ۴۱ در اوج چالش با دکتر علی امینی نخست وزیر مورد حمایت جان اف کندی به آمریکاست ، در همین سفر به قول امروزیها نسخه علی امینی پیچیده میشه که بحث مفصلی است و در تیر ماه امینی مجبور به استعفا میشه ، در حالی که ترور جان اف کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ مطابق با اول آذر ۱۳۴۲ انجام شده پس سقوط کابینه امینی قهرا نمی تواند از تبعات ترور کندی باشد، آنطور که در آخرین پاراگراف مقاله آمده.
نکته : شعار دکتر علی امینی بکوب بکوب همینی
اولین شعار سیاسی است که در خردسالی بگوشم خورده و هنوز بیاد دارم . با تشکر