تاریخ انتشار: ۱۵:۳۱ - ۱۸ شهريور ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۶ نظر
در رویداد۲۴ بخوانید؛

کنکوری‌ها «هم» بخوانند | چرا دانشگاه دیگر دانش‌گاه نیست؟

بحران در دانشگاه‌های مدرن از سقوط استانداردها تا سلطه بوروکراسی و سیاست‌زدگی، دیگر نه فقط استادان و دانشجویان بلکه کل جامعه را تهدید می‌کند. دیوید وستبروک، استاد برجسته دانشگاه بوفالو، در کتاب تازه‌اش دانشگاه را «اندام تولیدی جامعه» می‌خواند که امروز به بیماری افتاده است؛ نهادی که قرار بود حقیقت بجوید و روشنفکر بسازد، اما حالا به کارخانه‌ای برای تولید مدرک، بدهی و ناامیدی بدل شده است.

چرا دانشگاه دیگر توان پرورش فکر ندارد؟

رویداد۲۴| دیوید وستبروک استاد دانشگاه و مدیر برنامه بازرگانی و حقوق در دانشگاه بوفالو، نیویورک است. او از چهره‌های باسابقه آکادمیک محسوب می‌شود و در آثار خود به تحلیل بحران‌های دانشگاه‌های مدرن، نقش روشنفکران و اهمیت علوم انسانی در جامعه معاصر می‌پردازد.

وب‌سایت آن‌هرد نیز در مقاله‌ای به بررسی کتاب «اندیشه اجتماعی از میان ویرانه‌ها» (Social Thought From the Ruins: Quixote’s Dinner Party) نوشته دیوید‌ای. وستبروک پرداخته است. این مقاله نشان می‌دهد که دانشگاه‌های مدرن چگونه از آرمان‌های اصلی خود فاصله گرفته و با بوروکراتیزه شدن، تجاری شدن و محدود کردن آزادی اندیشه، توانایی پرورش تفکر اصیل و مستقل را از دست داده‌اند.

«وسی دو توت» نویسنده نشریه آن‌هرد یادداشت خود را از یک صبح دلگیر و بارانی تابستانی در اوایل دهه ۲۰۱۰، آغاز کرده است. نویسنده می گوید: در حالی که وحشت‌زده در اطراف منطقه فارینگدون می‌دویدم، گم شده بودم. در آخرین هفته‌های مقطع کارشناسی‌ام، یکی از امتحاناتم به طور عجیب در بخش دیگری از لندن برگزار شد، در مکانی که حتی از وجودش هم بی خبر بودم. در مسیر رسیدن به این مکان ناآشنا، در میان راهروها، کوچه‌ها و زیرگذر‌ها سرگردان شدم.

دیر به امتحان رسیدم، نمره بدی گرفتم و نهایتا از دریافت درجه ممتاز بازماندم. بدین ترتیب، دوران دانشگاهی من با یک اشتباه در مسیریابی به پایان رسید؛ سال‌ها تلاش سخت با یک خطای ناخواسته نقش بر آب شد. گاهی به آن صبح کابوس‌وار فکر می‌کنم و از خود می‌پرسم آیا مسیر من به عنوان یک دانشگاهی منحرف شد؟ 

این روزها، اما آن تجربه را بیشتر یک خوش‌شانسی می‌بینم. تقریبا هر چیزی که اکنون درباره دانشگاه می‌شنوم، حتی از داخل آن، مایه سرخوردگی و دل‌گیری است: دستمزد پایین، کار زیاد، چشم‌انداز شغلی ناچیز و فرهنگی که روز به روز کم‌سوادتر می‌شود، من می‌توانم همه اینها را به عنوان یک نویسنده داشته باشم، بدون یادداشت‌های پایانی و سیاست‌های اداری دفتری.

چرا دانشگاه دیگر قادر به تربیت فکر نیست؟

این سوال مطرح می‌شود که فراتر از تجربه شخصی من است؛ چگونه کسانی که گرایش فکری دارند می‌توانند یک زندگی امن و پرمعنا داشته باشند؟ و اگر نه دانشگاه و نه جهان بیرون آن قادر به حمایت از فعالیت فکری نیست_به جز تحقیقات پزشکی و فناوری_ پس چه فایده‌ای دارد که چنین آرزو‌هایی را پرورش دهیم؟ این پرسش‌ها در کتاب تازه دیوید‌ای. وستبروک، «اندیشه اجتماعی از میان ویرانه‌ها»، مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

وستبروک، رییس برنامه کسب و کار و حقوق دانشگاه بافلو در نیویورک، از زاویه‌ای متفاوت به این موضوع می‌پردازد، او یک فرد دانشگاهی باتجربه است که اکنون می گوید دیگر دلبسته دانشگاه نیست. «ویرانه‌ها» در عنوان کتاب، مربوط به علوم انسانی و اجتماعی است، رشته‌هایی که ظاهرا روز به روز کمتر قادر به پرورش تفکر اصیل، تعامل سازنده با جامعه مدرن و متقاعد کردن عموم مردم درباره لزوم وجود خود هستند.

وستبروک استدلال می‌کند که بحران دانشگاه فقط برای استادان متعهد زیان‌بار نیست ــ گروهی که او آنها را به دن‌کیشوت سروانتس تشبیه می‌کند؛ کسی که آرزوی شوالیه‌ای نجیب شدن را دارد، در حالی که دوران شوالیه‌گری مدت‌هاست سپری شده ــ بلکه برای همهٔ ما خطرناک است. دنیای معاصر پر از ساختارهای پیچیده است: از بانک‌ها و شرکت‌ها گرفته تا ارتش‌ها و بوروکراسی‌های دولتی، که نیازمند رهبرانی کارآمد برای اداره و منتقدانی شایسته برای رهایی‌شان از خطاهایشان هستند.

تنها نهادی شبیه دانشگاه می‌تواند این نقش‌ها را ایفا کند، حتی اگر در حال حاضر چندان موفق نباشد. به‌گفتهٔ وستبروک: «بیماری دانشگاه، بیماری در دستگاه جنسی سیاست است»؛ سرطانی در اندام‌های تولیدمثلی جامعه.

تولد دانشگاه مدرن و مرگ دانشگاه آزاد | دانشگاه به مثابه پله‌ای برای رفتن به طبقه بالاتر

به گفته وستبروک، دانشگاه‌های مدرن پس از سال ۱۹۴۵ شکل گرفتند. پیش از آن، «دانشگاه آزاد» وجود داشت؛ مدلی برگرفته از عصر روشنگری که هدف آن پرورش شهروندان مستقل بود تا دولت‌های خود را پاسخگو نگه دارند، اما تنها تعداد کمی از مردم از آن بهره می‌بردند. پس از جنگ جهانی دوم، «دانشگاه مردم» شکل گرفت، نهادی که جامعه وسیع‌تری را در بر می‌گرفت و کارکرد‌هایی حیاتی برای دولت انجام می‌داد. این دانشگاه نه تنها دانش لازم برای اقتصاد تخصصی و پژوهش فناوری‌های جدید (به ویژه نظامی) را ارائه می‌داد، بلکه راهی برای پیوند اجتماعی و ایدئولوژیک ملت‌ها فراهم می‌کرد. در آمریکا، وعده موفقیت از طریق آموزش، ابزاری برای مشارکت جوامع متنوع در پروژه آمریکایی شد.

همچنین گسترش دانشگاه‌های بریتانیایی، ابتدا در دهه شصت و سپس تحت رهبری تونی بلر، که هدفش افزایش تحصیلات عالی برای نیمی از جوانان بود، نمونه‌ای مشابه است. آموزش دانشگاهی در بریتانیا خط تمایز مهمی در فرهنگ و شغل ایجاد کرد. تفاوت میان طبقات میانی و بالاتر در تجربه ترک محل تولد و ورود به نهادی که شیوه‌های مطلوب اجتماعی فکر کردن، عمل کردن و سخن گفتن را آموزش می‌دهد، نمایان است. یکی از ابعاد مهم این تقسیم‌بندی، همان چیزی است که دیوید گودهارت «هرجایی‌ها» در مقابل «یک‌جایی» نامید. کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، دیدگاه جهان شمول پیدا می‌کنند و در میان افراد مشابه خود در غرب راحت هستند؛ کسانی که دانشگاه نرفته‌اند، بیشتر به یک مکان و حس خانه وابسته‌اند.

اما نقش دانشگاه در تسهیل ورود به زندگی طبقه متوسط همواره با ایده‌آل‌های سنتی مانند جستجوی حقیقت و پرورش ذهن مستقل در تنش بود. با گسترش دانشگاه‌ها، آنها بوروکراتیزه، تجاری و کودکانه شده‌اند. دانشجویان اکنون شهریه‌های هنگفت می‌پردازند تا دوران نوجوانی طولانی‌شان را زیر نظارت مدیرانی سپری کنند که بیشتر نگران امنیت و رضایت آنها هستند تا رشدشان به عنوان یک بزرگسال. وستبروک در بخشی از کتابش می‌نویسد: ما به آنها یاد می‌دهیم که ضعیف‌اند و جهانشان پست است… و سپس از وضعیت بد گفتمان سیاسی خود تعجب می‌کنیم.

همین نظارت مدیریتی بر اساتید نیز اعمال می‌شود که شغلشان به اهداف عملکردی محدود شده و آزادی اندیشه‌شان قربانی آموزش‌های تحقیرآمیز و ظالمانه شده است. بدین ترتیب، حرفه‌ای‌شدن زندگی فکری، تقریبا برای حیات فکری یا شادی مهلک بوده است.

چگونه اساتید دانشگاه، دانشگاه را از مفهوم تهی کردند؟

البته، استادان دانشگاه نیز در افول نهاد آکادمی بی‌تقصیر نیستند. همان‌طور که دو مدرس جوان در آکسفورد اخیراً گلایه کرده‌اند، بسیاری از رشته‌ها «دگماتیک شده‌اند و به‌طور عجیبی بر دامنه‌ای محدود از مسائل عدالت اجتماعی وسواس پیدا کرده‌اند». وستبروک اشاره می‌کند که این مسئله نیز به امتیازات نهادی «دانشگاه مردمی» بازمی‌گردد. ورود «نظریهٔ» فرانسوی، با تأکید آن بر پژوهشگری کنشگرانه (activist scholarship)، به استادان این احساس را داد که کاری عمیق‌تر از مهر تأیید زدن بر نسل بعدی حرفه‌ای‌های بورژوا انجام می‌دهند. م

نتیجه این شد که، با وجود همهٔ تظاهرها به رادیکالیسم، «نظریه» به ارتدوکسی‌ای سخت و خشک تبدیل شد؛ مجموعه‌ای از اصول که بیشتر شبیه یک اعتقاد دینی بود تا یک چارچوب فکری. مخرب‌ترین اصل در میان این‌ها، از نظر وستبروک، این گزاره است که «قدرت ذاتاً بد است». چنین دیدگاهی عملاً سیاست را ــ که تمام هدفش استفاده از قدرت است ــ کنار می‌گذارد و جای آن را با اعتراض پر می‌کند. و هنگامی که یافتن شرّ متعالیِ قدرت به هدف پژوهش بدل شود، نتیجه آن بی‌میلی فلج‌کننده به جهان واقعی‌ای است که مردم در آن زندگی می‌کنند و شرایط واقعی‌ای که کسانی که قدرت را در دست دارند با آن روبه‌رو هستند. «به‌محض آنکه گناه شناسایی شد، کار روشنفکر تمام است».


بیشتر بخوانید: 

واپسین نبرد دانشگاه برای استقلال چگونه رخ داد؟

ایده‌های تاسیس دانشگاه در جهان چه بود و در ایران چه شد؟

دانشگاه تهران با چه هدفی تاسیس شد؟

تاریخ سرکوب دانشگاه در ایران / جنبش‌های دانشجویی در دوره پهلوی چه سرنوشتی داشتند؟


هیچ‌کدام از این مسائل از چشم عموم پنهان نمانده است، به‌ویژه از جنبش‌های پوپولیستی که دانشگاه را ــ و البته به‌درستی ــ به‌عنوان ستون فقرات قدرت فرهنگی و نهادیِ پیشرو که از آن بیزارند، شناسایی می‌کنند. وستبروک می‌گوید: «ما شاهد از مشروعیت افتادن طبقهٔ ماندارین هستیم؛ همان طبقه‌ای که از طریق آموزش عالی شکل گرفته است»

در ایالات متحده، دونالد ترامپ این بحران را به نقطهٔ اوج رسانده است. او با بهره‌برداری از سقوط اعتماد عمومی، و همچنین خشم ناشی از فعالیت‌های ضداسرائیلی افراطی در پردیس‌ها، بسیاری از دانشگاه‌های معتبر آمریکا را با تهدید به قطع بودجه وادار به تسلیم‌های ایدئولوژیک تحقیرآمیز می‌کند. در بریتانیا نیز، اگر تحسین‌کنندگان ترامپ به قدرت برسند، بی‌تردید کاری مشابه انجام خواهند داد.

آیا وقت آن رسیده که دانشگاه را کوچک کنیم؟

حتی کسانی که خصومت سیاسی ندارند هم شاید بپذیرند که مدت‌هاست زمان آن رسیده دانشگاه‌ها کوچک‌تر شوند؛ میراثی پرهزینه در عصری که حجم عظیمی از دانش آزادانه در دسترس است. بااین‌حال، نشانه‌های اندکی وجود دارد که دنیای بیرون از دانشگاه بتواند یک فرهنگ فکری سالم را حفظ کند. بله، بسیاری از روشنفکران عمومی از پلتفرم‌های جدید استفاده کرده‌اند تا مخاطبان زیادی جذب کنند: چه صعود جردن پیترسون به شهرت از طریق یوتیوب باشد، چه خبرنامه‌های فوق‌العاده موفق اقتصاددانی مثل آدام توز که به یک مفسر سیاست تبدیل شد. خود وستبروک در ساب‌استک می‌نویسد، در جشنواره‌های فیلم سخنرانی می‌کند و در یک نمایش تازه از متیو گازدا، نویسندهٔ پرطرفدار نیویورکی، مشارکت داشته است. اما تصادفی نیست که همهٔ این افراد ــ و بسیاری دیگر شبیه آنها ــ بر پایهٔ سال‌ها مطالعه و تدریس در دانشگاه می‌توانند چنین عمقی پیدا کنند. به دلایل آشکار مرتبط با زمان و پول، به‌ندرت پیش می‌آید که یک بلاگر، روزنامه‌نگار یا پادکستر بدون پیشینهٔ دانشگاهی بتواند به چنین عمق فکری دست یابد.

علاوه بر این، اگر دانشگاه با مشکلاتی مانند کاهش استانداردها و تفکر گروهی مواجه است، دیوانه‌وار به‌نظر می‌رسد اگر فکر کنیم فرهنگی عمومی که تحت سلطهٔ شبکه‌های اجتماعی است می‌تواند وضع بهتری داشته باشد.

از سوی دیگر، جامعهٔ مدرن برای کارکرد درست خود به «ماندارین‌ها» نیاز دارد، و بنابراین به نهادهایی برای آموزش آنها هم محتاج است. خیال‌پردازی تکنو-پوپولیستیِ جایگزین کردن بوروکرات‌ها با مهندسان هوش مصنوعی به همان اندازه بیهوده است که بیزاری آکادمیک از «قدرت»، زیرا مشکلات حکمرانی در نهایت انسانی و سیاسی‌اند، نه فنی. شکست‌هایی مانند جنگ علیه ترور، بحران بزرگ مالی و همه‌گیری کرونا دلایل خوبی برای بی‌اعتمادی به نخبگان هستند، اما همچنان به افرادی نیاز داریم که نظام‌های نظامی، مالی و بهداشت عمومی ما را هدایت کنند ــ و بهتر است این افراد، افراد شایسته‌ای باشند.

اما چشم‌انداز وستبروک از دانشگاه فراتر از آموزش نخبگان است. او آینده‌ای ممکن برای روشنفکر ترسیم می‌کند: کسی که فعالانه با نهادهای بزرگ درگیر می‌شود، «میانجی» و منتقدی خیرخواه که به روان‌تر شدن چرخ‌های مدرنیته کمک می‌کند. به‌جای آنکه تظاهر کنند از قدرت فاصله دارند، دانشگاهیان باید بکوشند سازمان‌های قدرتمند را «انسانی‌تر» کنند؛ با ارائهٔ دیدگاه‌ها و بینش‌های متفاوت، برای کاستن از خطاها و بی‌معنایی‌هایی که بوروکراسی‌ها به آن گرایش دارند. کنجکاوی و گفت‌وگو مفاهیم کلیدی اینجاست؛ گویی بخش زیادی از این کار میدانی قرار است در کافه‌ها، با هزینهٔ شرکت‌ها انجام شود.

این شاید راهی مبتکرانه برای نجات نقش روشنفکر از نابودی باشد؛ با تبدیل آن به چیزی اجتماعی و مفید، و شاید حتی جذاب. حقیقت کلی‌تر این است که شتاب در آغوش گرفتن هوش مصنوعی، در پس‌زمینهٔ سواد رو به افول، باعث می‌شود علوم انسانی مهم‌تر شوند، نه کم‌اهمیت‌تر. متأسفانه، راه و رسم مدرن این نیست که فناوری‌های جدید را با اهداف مشترک خود سازگار کنیم، بلکه این است که جامعه را وادار به سازگاری با فناوری کنیم؛ امری که به احتمال زیاد سیستم‌های ما را نسبت به پیچیدگی‌های سوژه‌های انسانی‌شان بی‌پاسخ‌تر می‌سازد. این کاستی چیزی است که دانش و فهم انسانی باید آن را جبران کند. خبر اینکه دانشگاه شیکاگو ــ که مدت‌ها یکی از سنگین‌وزن‌ها در علوم انسانی بود ــ اکنون بسیاری از برنامه‌های دکترای این رشته‌ها را کاهش داده یا حذف خواهد کرد، نه فقط یک تراژدی بلکه نشانه‌ای بسیار شوم است.

اما آنچه برای من باقی می‌ماند این پرسش است که آیا نمی‌توان جایی برای یادگیری صرفاً به‌خاطر خودِ یادگیری باقی گذاشت؟ وقتی به تجربهٔ دانشگاهی خودم نگاه می‌کنم ــ هرچند ناتمام ماند ــ هیچ راه بهتری نمی‌شناسم که آن سه سال را در غرق شدن در بیوولف، چاسر، شکسپیر و الیوت سپری می‌کردم، و خوشحالم که کسانی هستند که می‌توانند زندگی حرفه‌ای خود را وقف چنین هدفی کنند. آیا چنین مطالعاتی می‌تواند در زندگی مفید باشد؟ بی‌شک. اما دفاع محکم‌تر از علوم انسانی این است که آنها داستان‌های ما، تاریخ ما و میراث فرهنگی ما را زنده نگه می‌دارند، همان‌طور که سنت پژوهشگری را نیز حفظ می‌کنند. اکنون، بیش از هر زمان دیگری، در حالی که فرهنگ عمومی از نظر فکری فقیرتر می‌شود، این امور به شکلی نهادی برای بقا نیاز دارند؛ از دست دادن آنها ما را بی‌نهایت فقیرتر خواهد کرد.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۶
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۸
1
5
دانشگاه باید دانشگاه باشد دانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیس ...
اینجام آرمان گرایی و شعار پرستی دانشگاه رو خالی از محتوا کردن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
0
2
استفاده از جملات نامفهوم کمکی به استادی که با وجود وضعیت معیشت عالی رشوه میگیره وسواد کافی نداره نمیکنه وبرای لاپوشونی عیوب خودش هزاران حامی داره که با وجود شکایات متعدد دانشکاه عزلش نمیکنه کمکی نمیکنه باید قوانینی باشه که بتونه به پاکدستی اساتید در این مقطع کمک کنه باید هر فرهنکی از دانشگاه پایه ریزی بشه راه دیگه ای نیست جز بازرسی شدید این گونه اساتید در محل کار ومجازاتهای نقدی سنگین وزندان
علی بیرانوند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
0
5
انواع سهمیه دانشگاهی و سهمیه هیات علمی دانشگاه رو از مسیر و جایگاه واقعی خودشون دور کردند .
پیشرفت علمی و اقتصادی کشورهای پیشرفته منشأ اش از دانشگاه ها است. با تشکر . یا علی.
امر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
0
4
چونکه همه چی شده مدرک و پول و مادیات و تلمباری از جزوه و بی علم و آنهم بخاطر جامعه‌ای بیمار و مسئولان خراب و کشور ویرانی که در همه جای آن خرابی را رقم زدند خصوصا آموزش و علم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۴
0
2
دانشگاه برای اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های دولتی در ایران که خیلی هم عالی است!! حقوق عالی و وام عالی و نوشتن مقاله به دست دانشجویان بدبخت تحصیلات تکمیلی....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۴
0
0
از آنجایی که به جای علم سهمیه ها وارد شد.دانشکاه هی که با سهمیه باشه دیگه علم ارزش نداره متاسفانه زمان قبل انقلاب دانشگاه یه ارزشی داشت ولی الان فقط مدرک گرایی شده
نظرات شما