تاریخ انتشار: ۲۱:۲۸ - ۱۷ مرداد ۱۴۰۱

ناگفته‌هایی درباره مختار ثقفی

مختار ادعای نبوت داشت و علت آن احتمالا این بود که مختار سخنوری قهار بود و جملاتی را بر وزن آیات قرآن به زبان می‌آورد.

مختار ثقفی

رویداد۲۴ «ارمینه» نوشت:

- مختاربن ابوعبید ثقفی دقیقا در سال اول هجرت بدنیا آمد!- لقب او کیسان بود و بعضی او را اهل فرقه کیسانیه می‌دانند علت را هم حمایت او از محمدبن حنفیه فرزند حضرت امیر (ع) می‌دانند حال آنکه فرقه کیسانیه بعد از مرگ محمدبن حنفیه شکل گرفت و مختار قبل از محمدبن حنفیه از دنیا رفت!

- بعضی هم می‌گویند علت این لقب آن است که حضرت امیر در طفولیت مختار، روزی او را روی زانو گذاشت و نوازش کرد و به او گفت: یا کیّس یا کیّس" و اینکه دوبار کیّس را به زبان آورد وجه تثنیه آن نیز (کیسان) لقب مختار شد. (کیس به معنای زیرک است)

- پدر مختار، ابوعبید بن مسعود سقفی بود. ۴ روز بعد از خلافت عمر وی دستور اعزام نیرو به سر حدات ایران را صادر کرد و اولین کسی که داوطلب شد همین ابوعبید پدر مختار بود که بعدا فرماندهی سپاه اسلام را نیز به عهده او گذاشتند.

- پدر و دو برادر مختار در جنگ با ایران در روزی که به یوم الجسر معروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان ۱۳ سال داشت تحت تکفل عمویش سعد ثقفی در آمد.

- نقل شده است که مادر مختار وقتی او را حامله بود در خواب دید که بشارت پسری شجاع را به او می‌دهند او همچنین بعد از تولد مختار خوابی مشابه در مورد او دید.

- عموی مختار از طرف حضرت امیر (ع) فرماندار مداین شد و تا زمان امام حسن (ع) بر این سمت بود. او همچنین یکی از فرماندهان سپاه امیرالمومنین در جنگ صفین بود. مختار نیز به همراه عمویش به مداین رفت.

- گفته می‌شود که وقتی صلح بر امام حسن تحمیل شد؛ و به ایشان در ساباط سوء قصد صورت گرفت گفت من را به خانه سعد ثقفی (عموی مختار) ببرید؛ و در آنجا مختار به عمویش پیشنهاد کرد که امام حسن (ع) را تحویل معاویه دهند و از این راه پول و مقامی بدست آورند.

- بعضی می‌گویند علت این پیشنهاد مختار این بود که بسیاری از سرداران امام حسن (ع) به او خیانت کرده بودند و او بدینوسیله می‌خواست عمویش را امتحان کند تا اگر خطری امام را تهدید می‌کند جان حضرت را نجات دهد.

- عموی مختار در جواب این پیشنهاد با قاطعیت و تندی به مختار می‌گوید:" قبّح الله فی رأیک" و وقتی او را سرزنش می‌کند آنچنان که در اعیان الشیعه آمده است مختار در جواب می‌گوید:" قصد جدی نداشتم فقط می‌خواستم شما را امتحان کنم! "

- مختار خواهری داشت به نام صفیه که این خواهر بعدا با عبدالله ابن عمر پسر خلیفه دوم ازدواج کرد؛ و همین عبدالله بواسطه احترامی که عرب برای او قائل بودند دو بار باعث ازادی مختار از زندان شد.

- وقتی که مسلم ابن عقیل به کوفه رفت مختار او را به خانه خویش برد، اما بعدا بخاطر در خطر بودن جان مسلم وی به خانه هانی بن عروةنقل مکان کرد؛ و مختار بخاطر همکاری با مسلم به زندان افتاد.

- مختار دو بار به زندان ابن زیاد افتاد یک بار مصادف با حادثه عاشورا و یک بار مصادف با قیام توابین. میثم تمّار یار صدیق حضرت امیر (ع) هم با او در زندان بود؛ و ابن زیاد هر دو را به اعدام محکوم کرده بود؛ که میثم اعدام شد و مختار با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد.

- آنچنان که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گفته است وقتی مختار در زندان بود میثم تمّار خطاب به وی چنین گفت:" تو از زندان ازاد خواهی شد و به خون خواهی حسین (ع) قیام خواهی کرد و این جباری که اکنون در زندان او هستیم (ابن زیاد) بوسیله تو کشته خواهد شد. تو با همین پاهایت سر و صورت او را لگد مال خواهی کرد. " جالب آنکه این اتفاقات حادث شد.

- امام سجاد (ع) یک بار در حق مختار دعا کرد و آن هنگامی بود که وی سر ابن زیاد و عمر سعد را برای حضرت به مدینه فرستاد؛ و امام برای او اینگونه دعا کرد:" الحمدلله الذی ادرک لی ثاری من اعدائی و جزی الله المختار خیراً"

- بعضی می‌گویند مختار ادعای نبوت داشت و علت آن احتمالا این بود که مختار سخنوری قهار بود و جملاتی را بر وزن آیات قرآن به زبان می‌آورد. به عنوان نمونه به این جملات دقت کنید:" و رب البلد الامین و حرمة طور سینین، لأقتلن الشاعرالمجین، اعشی الناعطین، و سوء البرق البارقین، ابن الامة من جولاء خانقین، الذی مننت علیه فکفرو تابعن فغدر، و غداً یلقی فیُنحِر، ثم یصیر الی سقر، فینوق فی‌ها العذاب الاکبر. "

- به مختار لقب کذاّب داده بودند. روزی امام باقر (ع) فرزند مختار را دید. وی به امام گفت که مردم حرف‌های زیادی در مورد پدرم می‌زنند، اما حق همانست که شما بگویید. امام پرسید چه می‌گویند. ابوالحکم فرزند مختار گفت می‌گویند کذاّب! امام در جواب فرمود: "سبحان الله پدرم به من خبر داد که بخدا سوگند مهریه مادر من از همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود. " گفته می‌شود عبدالله ابن زبیر اولین بار لقب کذاّب را به مختار داد!

- در بین علمای شیعه تا کنون تعداد زیادی از علما از مختار حمایت کرده اند. من جمله علامه امینی صاحب الغدیر، علامه مامقانی، علامه ابن نما، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، آیت الله خویی، مقدس اردبیلی، علامه باقر شریف القرشی، علامه حلی و...

- سردار اصلی سپاه مختار ابراهیم اشتر بود که این ابراهیم فرزند مالک اشتر سردار نامی سپاه امیر المومنین (ع) است.

- در قیام توابین شعار اصلی سپاه منتقم «یا لثارات الحسین» بود و در قیام مختار یک شعار دیگر هم به آن اضافه شد «یا منصور اَمِت» و این شعاری بود که مسلمانان در جنگ بدر به کار می‌بردند.

- بیشتر یاران مختار از ایرانیان غیر عرب بودند که آنان را ارتش سرخ می‌گفتند.

- نقل شده است که روزی حضرت امیر (ع) بر شریح قاضی به سبب اشتباهی که کرده بود خشم گرفت و خطاب به شریح گفت: «بخدا سوگند تو را به ماینقیا تبعید خواهم کرد تا دو ماه در آنجا بین یهودیان قضاوت کنی.»، اما این فرصت هرگز دست نداد تا این که مختار در کوفه به قدرت رسید و وعده حضرت امیر را محقق کرد و شریح را به ماینقیا تبعید کرد.

- عبدالله بن زبیر، محمد حنفیه و عبدالله بن عباس با ۱۷ نفر از بنی هاشم را در غاری به نام «شعب عارم» حبس کرد و جلو آن هیزم ریخت تا مختار را وادار به تسلیم کند. اما مختار با اعزام یک گروه چریکی زندانیان را آزاد کرد.

- این گروه را «خشبیه» به معنای «چوب داران» می‌نامیدند علت آن هم این بود که مختار خوش نداشت یارانش با شمشیر وارد مسجد الحرام شوند از همین روی به آن‌ها دستور داد که عملیات خود را با چوب‌هایی که «کافر کوب» می‌نامیدند (و این کلمه فارسی است چرا که بیشتر یاران مختار ایرانی بودند و در سپاه وی بیشتر مکالمات به زبان فارسی صورت می‌گرفت) انجام دهند.

- مختار یکی از کسانی است که مردم کوفه به او هم بی وفایی کردند و پشتش را در هنگام سختی خالی کردند.

- وقتی مختار به همراه ۶۰۰۰ نفر در قصر خود گرفتار آمد و به محاصره دشمن درآمد خطاب به یارانش گفت: «من که تصمیمم را گرفته ام و تسلیم نخواهم شد؛ از قصر خارج می‌شوم و با آنان می‌جنگم تا کشته شوم و وقتی من کشته شوم ضعف و ذلت شما بیشتر خواهد شد و آن‌ها از شما انتقام خواهند گرفت و بعد پشیمان خواهید شد...، اما اگر اکنون با من بیرون بیایید، از دو حال خارج نیست یا پیروز می‌شوید و یا به شهادت می‌رسید... اگر با من نیایید فردا در همین وقت ذلیل‌ترین و زبون‌ترین مردم روی زمین خواهید بود» و همان شد که مختار گفته بود!

- وقتی مصعب ابن زبیر مختار را به شهادت رساند عبدالملک مروان برای تصرف عراق به جنگ مصعب آمد و او را شکست داد. گویند وقتی عبدالملک بر عراق مسلط شد وارد دارالاماره کوفه شد و سر بریده مصعب را جلوی او نهادند. مردی از عرب به نام «ابی مسلم نخعی» برخاست و خطاب به عبدالملک گفت: «من در همین مکان (دارلاماره) بودم و دیدم که سر بریده حسین (ع) را جلوی ابن زیاد نهادند و چندی بعد دیدم سر ابن زیاد را در همین مکان جلوی مختار گذاشتند و مدتی نگذشت که دیدم سر بریده مختار را در اینجا جلوی مصعب بن زبیر نهادند و حال، سر بریده مصعب را در جلوی تو می‌بینم!» گویند عبدالملک وحشت زده شد و دستور داد آن بنا را ویران کنند!

- تا سال‌ها محل دقیق قبر مختار مشخص نبود تا اینکه علامه عبدالحسین طهرانی دستور داد محدوده مشهور به مزار مختار را فحص و تفتیش کنند. در این فحص و تفتیش آثار بنای مخروبه‌ای کشف شد که می‌گویند در قدیم حمام بوده است. حفاری را ادامه دادند. در حین حفاری مرحوم علامه سید رضا بحرالعلوم نقلی از پدرشان سید محمد مهدی بحرالعلوم در مورد مرقد مختار در زاویه شرقی جنب دیوار قدیمی مسجد کوفه فرمودند و با نظارت وی و علامه طهرانی همان موضع معین را حفاری کردند تا به لوحی رسیدند که این جمله بر روی آن نقش بسته بود: «هذا قبرالمختار بن ابی عبید ثقفی» و بدین ترتیب ساختمانی در محل قبر وی بنا گردید که همین مقبره فعلی مختار است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان