سرنوشت اروپا؛ آزمون استقلال یا تداوم وابستگی؟
رویداد ۲۴| گروه بین الملل: در نوامبر گذشته، وقتی امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در برابر دیگر رهبران اروپایی جملهای را بر زبان آورد، گویی پتکی بر سر قاره اروپا فرود آمد: «جهان از گیاهخواران و گوشتخواران تشکیل شده است. اگر ما تصمیم بگیریم گیاهخوار بمانیم، گوشتخوارها برنده خواهند شد و ما تنها به یک بازار برای آنها تبدیل خواهیم شد.» این جمله، هشداری آشکار به وابستگی اروپا به ایالات متحده برای امنیت، به چین برای رشد اقتصادی و به غولهای فناوری آمریکایی برای نوآوری بود. حالا، با پیروزی مجدد دونالد ترامپ و آغازِ دور دوم ریاستجمهوری او، زمان آن رسیده است که اروپا برای سرنوشت خود تصمیمی حیاتی بگیرد؛ تصمیمی که میتواند آینده این قاره را برای دهههای پیش رو شکل دهد.
تهاجم اقتصادی واشنگتن و آزمون تابآوری اروپا
ترامپ در دوره اول خود نشان داد که اتحادیه اروپا نه یک متحد استراتژیک بلکه رقیبی تجاری برای آمریکا است. او بارها از «بیعدالتی» در مبادلات اقتصادی میان دو سوی اقیانوس اطلس سخن گفت و قول داد که بر کالاهای اروپایی تعرفههای بیشتری اعمال کند. اکنون در دور دوم، این تهدیدها دیگر در حد شعار باقی نخواهد ماند. نخستین گام میتواند بازگرداندن تعرفههای سنگین بر فولاد و آلومینیوم اروپایی باشد؛ گامی که در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ نیز مطرح شد، اما با روی کار آمدن دولت بایدن به تعلیق درآمد. حتی احتمال دارد که واشنگتن این بار مستقیماً صنعت خودروسازی اروپا را نشانه بگیرد؛ صنعتی که یکی از ستونهای اصلی اقتصاد آلمان و کشورهای همسایه آن بهشمار میرود.
طبق برخی برآوردها، اعمال یک تعرفه ۱۰ درصدی بر کالاهای اروپایی میتواند تا ۱ درصد از تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا بکاهد؛ رقمی که در نگاه اول شاید کوچک به نظر برسد، اما وقتی از دید رقابت جهانی و کند شدن چرخهای اقتصاد یکپارچه قاره سبز به آن نگاه کنیم، کاملاً نگرانکننده است. روابط تجاری میان آمریکا و اروپا تا حد زیادی بر پایه اصل «وابستگی متقابل» شکل گرفته و هر اختلالی در این زنجیره، بهسرعت در دو سوی آتلانتیک احساس خواهد شد. اروپا در حالی با این تهدیدات روبهروست که هنوز از رکود ناشی از بحران انرژی و کاهش خرید گاز روسیه کمر راست نکرده و با تورم و رشد اقتصادی پایین دستوپنجه نرم میکند.
امنیت و دفاع: پایان تعهد بیقیدوشرط آمریکا؟
علاوه بر جبهه اقتصادی، اروپا در حوزه امنیتی نیز تحت فشار بیشتر قرار خواهد گرفت. ترامپ پیشتر از ناتو انتقاد کرده و خواستار افزایش سهم هزینههای دفاعی کشورهای عضو شده بود. حالا او گام را فراتر گذاشته و ممکن است هدف جدیدی را مطرح کند: هزینههای دفاعی تا ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی. این در حالی است که بسیاری از اعضای ناتو هنوز به سقف ۲ درصدی نیز نرسیدهاند. اگر این فشار دوچندان شود، دولتهای اروپایی میان تأمین هزینههای دفاعی و اولویتهای داخلیشان گرفتار خواهند شد.
از سوی دیگر، ترامپ احتمالاً از کمک به اوکراین—چه بهلحاظ تسلیحاتی و چه مالی—کاهش حمایت خواهد کرد یا دستکم اروپا را وادار خواهد کرد که سهم بزرگتری از این حمایت را بر عهده بگیرد. در این صورت، هزینههای اروپا نهتنها برای دفاع از مرزهای شرقی ناتو، بلکه برای کمک به کییف و مهار روسیه نیز افزایش مییابد. اگر آمریکا، آنطور که برخی تحلیلگران پیشبینی میکنند، گامی عقب بنشیند یا بهاصطلاح، «تعهد بیقیدوشرط» خود را از امنیت اروپا بردارد، سؤال اصلی این است که آیا اتحادیه اروپا بالاخره به سوی تشکیل یک ساختار دفاعی مستقل قدم برمیدارد یا همچنان در تردید و اختلاف باقی خواهد ماند؟
سه سناریوی پیشِ روی اروپا: تسلیم، تفرقه یا خودمختاری
با ورود ترامپ به دور دوم، اروپا در برابر سه مسیر عمده قرار گرفته است:
سازش و هماهنگی کامل با آمریکا
در این حالت، اتحادیه اروپا میکوشد که تنشها را به حداقل برساند و با ارائه امتیازهایی در حوزههای تجاری، انرژی و حتی سیاست خارجی، آمریکا را راضی کند. برای نمونه، با خرید بیشتر گاز مایع از ایالات متحده یا پرهیز از قوانین سختگیرانه علیه شرکتهای فناوری آمریکایی، میتوان روابط را حدی از تنش دور نگه داشت. هرچند این رویکرد ممکن است در کوتاهمدت از شوکهای اقتصادی جلوگیری کند، اما در بلندمدت اروپا را به «بازار مصرفی» آمریکا تبدیل میکند و دستش را برای مانورهای مستقل در عرصه جهانی میبندد.
• تفرقه و چنددستگی در درون اتحادیه
در این سناریو، برخی کشورهای شرق و جنوب اروپا، مانند لهستان، ایتالیا و مجارستان، ترجیح میدهند مستقیماً با واشنگتن وارد معامله شوند و در مقابل، آلمان و فرانسه و برخی کشورهای شمالی اروپا رویکرد سختتری در برابر ترامپ نشان خواهند داد. نتیجه این اختلاف، فلج شدن مکانیزمهای مشترک اتحادیه اروپا و عدم توانایی در اتخاذ تصمیمات استراتژیک است. اختلافات داخلی قاره، بهترین فرصت برای ترامپ خواهد بود تا از طریق توافقهای دوجانبه با هر کشور، امتیازهای بیشتری برای آمریکا بگیرد و در عین حال، انسجام اروپا را تضعیف کند.
• حرکت بهسوی استقلال راهبردی و اقتصادی
شاید جاهطلبانهترین مسیر، اما در عین حال کارآمدترین گزینه در بلندمدت، حرکت به سوی «خودمختاری استراتژیک» باشد. به این معنا که اروپا در حوزههای اقتصادی و صنعتی، دفاعی و امنیتی، و حتی فناوری، تصمیم بگیرد وابستگی خود را به آمریکا کاهش دهد و در عین حال، موقعیتش را در برابر چین و روسیه نیز متوازن کند. این رویکرد نیازمند اصلاحات عمیق در ساختار اقتصادی و سیاسی اتحادیه اروپا است؛ از یکپارچگی بیشتر بازارهای مالی گرفته تا افزایش سرمایهگذاری در صنایع پیشرفته، کاهش موانع داخلی برای شکلگیری «قهرمانان صنعتی» و ایجاد یک ساختار دفاعی مشترک. در عین حال، اروپا باید رویکرد روشنتری در قبال پکن داشته باشد تا ضمن حفظ منافع اقتصادی، در حوزههای حساس امنیتی و فناوری، جانب احتیاط را نگه دارد.
اقتصاد و انرژی: نقطه ضعف یا فرصت تاریخی؟
تجربه بحران انرژی ناشی از جنگ اوکراین نشان داد اروپا تا چه حد به منابع خارجی وابسته است؛ چه به گاز روسیه و چه به تجهیزات فناوری آمریکا یا حتی بازار مصرف چین. قطع وابستگی ناگهانی از روسیه، تورم انرژی را در بسیاری از کشورهای اروپایی به سطوح کمسابقهای رساند و زنجیره تأمین را مختل کرد. حالا اگر ترامپ دوم بخواهد بهشکل جدیتری روی تجارت و صادرات اروپایی تعرفه بگذارد، قاره سبز ممکن است با تکانهای تازه روبهرو شود.
با این حال، دقیقاً در میانه همین بحران، فرصتی برای تحول نیز پدیدار شده است. برنامههای گسترده برای توسعه انرژیهای پاک، سرمایهگذاری در زیرساختهای تجدیدپذیر و استفاده از فناوریهای نوین میتواند به اروپا کمک کند تا بهجای جایگزینی یک وابستگی خارجی با وابستگی خارجی دیگر (از گاز روسیه به گاز آمریکایی)، گامهای واقعی برای خودکفایی بردارد. اگر اروپا بتواند با استفاده از ظرفیتهای علمی و صنعتیاش، بازار فناوریهای سبز را در دست بگیرد و اقتصادش را متحول کند، در بلندمدت حتی ممکن است از آمریکا و چین در این زمینه پیشی بگیرد.
ناتو، روسیه و آینده امنیت قاره
مسئله امنیتی اروپا دیگر فقط به موضوع ناتو و تأمین بودجههای نظامی خلاصه نمیشود. در حالی که ترامپ خواستار سهم بیشتر اروپا در دفاع خود است، روسیه با جنگ اوکراین نشان داده که همچنان یکی از جدیترین تهدیدهای امنیتی برای این قاره به شمار میرود. اگر آمریکا در عمل بخواهد از نقش تاریخیاش در دفاع از اروپا عقبنشینی کند یا کمک به اوکراین را کاهش دهد، کشورهای اروپایی باید یا بهسرعت به ایجاد یک ساختار دفاعی یکپارچه روی آورند یا خطر تکهتکه شدن و آسیبپذیری بیشتر را بپذیرند.
در چنین شرایطی، روسیه از هر شکاف یا تفرقهای در اروپا سود میبرد. نزدیکی برخی کشورهای اروپایی به مسکو—خواه به خاطر تأمین انرژی ارزانتر یا به خاطر منافع تجاری—میتواند انسجام اتحادیه را به چالش بکشد. همچنین، اگر اروپا ناتوان از عکسالعمل واحد باشد، مسکو ممکن است تهدیدهای نظامی یا فشارهای انرژیایی خود را برای کسب امتیازات بیشتر به کار گیرد.
تعامل با پکن: بازی دوسر برد یا دام وابستگی؟
چین در نگاه رهبران اروپا، همزمان یک فرصت اقتصادی و یک تهدید استراتژیک محسوب میشود. از یک سو، پکن بازار مهمی برای کالاها و سرمایهگذاریهای اروپایی است و در حوزههایی همچون فناوریهای سبز میتوان به همکاری با آن امید داشت. از سوی دیگر، افزایش قدرت چین و نفوذ آن در زیرساختهای حیاتی اروپا (مانند بنادر یا شبکههای مخابراتی) بسیاری را نگران کرده که مبادا این قاره در حوزههای حساس امنیتی به پکن وابسته شود.
اگر ترامپ فشارش را بر اروپا برای پیوستن به سیاستهای ضدچینی آمریکا افزایش دهد، بروکسل باید به دقت میان منافع اقتصادی و ملاحظات امنیتیاش موازنه ایجاد کند. شاید بهترین سناریو برای اروپا این باشد که در حوزههایی که رقابت با پکن ضروری است (مانند هوش مصنوعی و امنیت سایبری)، سختگیرانه عمل کند و در حوزههایی که همکاری دوطرفه میتواند منجر به رشد اقتصادی یا توسعه فناوریهای پاک شود، تعامل سازنده داشته باشد.
یک آزمون تاریخی: آیا قاره کهن از سایه بیرون میآید؟
با نگاه به تصویر کلی، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، میزان همبستگی درونی اروپا و اراده سیاسی رهبران آن برای اصلاحات است. تاریخ اروپا نشان داده است که این قاره اغلب از دلِ بحرانها متحول شده و به سوی همگرایی بیشتر پیش رفته است. اما درعینحال، مثالهای متعددی هم وجود دارد که تفرقه داخلی، روند یکپارچگی را کند یا حتی متوقف کرده است.
اگر رهبران اروپایی تصمیم بگیرند که در برابر فشارهای ترامپ ۲.۰، مقاومت اندکی نشان دهند و بیشتر به «سازش» روی آورند، احتمالاً در کوتاهمدت از طوفان تعرفهها و درگیریهای جدی اقتصادی در امان خواهند بود. بااینحال، اروپا در چنین سناریویی جایگاه خود را به یک بازیگر درجه دو در صحنه جهانی تقلیل میدهد و در بلندمدت قادر به مواجهه با چالشهای بعدی—خواه از سوی آمریکا باشد یا چین و روسیه—نخواهد بود.
در مقابل، اگر اروپا بخواهد روی استقلال راهبردی خود سرمایهگذاری کند—چه در عرصه دفاعی و امنیتی، چه در عرصه اقتصادی و صنعتی—باید ریسک رویارویی با ترامپ را به جان بخرد. چنین تصمیمی قطعاً در کوتاهمدت پرهزینه خواهد بود و تعرفههای تلافیجویانه یا اختلافات سیاسی عمیق را به همراه خواهد داشت. اما در بلندمدت، این تنها راه برای آن است که اروپا به یک قطب قدرت مستقل تبدیل شود و نه صرفاً بازاری برای دیگران.
سرنوشت قاره در گرو انتخاب امروز
اروپا اکنون در نقطه عطفی قرار دارد که میتواند برای سالها آینده نظم جهانی را شکل دهد. وابستگی عمیق به آمریکا در حوزه امنیتی و اقتصادی، همواره یک شمشیر دولبه بوده است؛ بهویژه اکنون که ترامپ، چهرهای پیشبینیناپذیر و تهاجمی، در رأس قدرت آمریکا ایستاده است. این که آیا اتحادیه اروپا میتواند اصلاحات اساسی را آغاز کند و راهی به سوی استقلال واقعی بیابد، نهتنها برای خود اروپاییها، بلکه برای کل نظام بینالملل اهمیت دارد.
فرصت کنونی میتواند بهترین شانس اروپا برای خروج از سایه ایالات متحده باشد. همزمان، اگر رهبران اروپایی دوباره در دام اختلافات داخلی بیفتند، این قاره ممکن است به همان «بازار گیاهخوار» تبدیل شود که مکرون از آن بیم داشت؛ بازاری که گوشتخوارها بهراحتی از آن بهرهبرداری میکنند. تصمیم نهایی در دست اروپاست؛ تصمیمی که شاید برای نسلها، سرنوشت قاره کهن را رقم بزند..