تاریخ انتشار: ۱۵:۳۷ - ۱۰ مهر ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۴ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

فریدون گله تضاد طبقاتی در فیلمفارسی

فریدون گله از مشاهیر ایران و کارگردانان بزرگ سینماست که برای نخستین بار تضاد طبقاتی را در فیلمفارسی‌های دوره خود به نمایش در آورد.
فریدون گله

رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «ابی (بهروز وثوقی): خیلیا منو زدن. پاسبونا، شوفرا، پارچه فروش‌های کوچه مهران. آدمای ممد ارباب، سیاهی‌های کوچه سرخپوستا. می‌دونی همیشه بعدِ هر یه کتک خوردنِ مفصل یه جوری میشم. از دردش خوشم میاد. مثلِ این می‌مونه که حکمِ مرخصیمو امضا کرده باشن... از بس دوو اومدم هیچ غلطی نکردم حالم به هم می‌خوره» کندو/۱۳۵۴ - نویسنده و کارگردان فریدون گله

فریدون گله یکی از مهم‌ترین و البته قدرنادیده‌ترین سینماگران ایرانی است؛ کارگردانی که با ساخت تنها هفت فیلم به یکی از مهم‌ترین کارگردانان سینمای ایران بدل شد. گله یکی از کارگردانان موج نوی سینمای ایران است که همراه با چند چهره دیگر مثل مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و امیر نادری سینمای متفاوت ایران را پایه‌گذاری کردند. فیلم‌های گله اجتماعی/انتقادی بودند که در بسط و گسترش سینمای موسوم به خیابانی نقش زیادی ایفا کردند. فریدون گله در ۳۰ مهر ۱۳۸۴ در انزوایی خودخواسته در سلمان‌شهر مازندران درگذشت.

بیوگرافی فریدون گله 

فریدون گله در ۱۶ شهریور ۱۳۱۹ در اواخر حکومت رضا شاه پهلوی در حسن‌آباد تهران به دنیا آمد. پدرش افسر ارشد گمرک بود که به سینما علاقه‌مند بود و برای تماشای فیلم‌های هندی و عربی به سینما می‌رفت. فریدون گله از همان کودکی به مطالعه علاقه داشت. در سنین نوجوانی نوشتن رمان را آغاز کرد و به الکساندر دوما علاقه‌مند شد. خود گله بعد‌ها در مصاحبه‌هایش گفت که نویسنده‌ای که او را به شدت تحت تاثیر قرار داده لئون تولستوی است. نویسنده چپگرای روس که رمان عظیم جنگ و صلح او به عنوان یکی از برترین داستان‌های جهان شناخته شده است.

گله در دانشگاه مشهد ادبیات خواند و بعد برای تحصیل در رشته سینما به نیویورک آمریکا رفت. در مدرسه‌ای که او تحصیل می‌کرد چهره‌های مشهوری مانند مارتین اسکورسیزی، آن بانکرافت، جین هکمن و فی داناوی هم به تحصیل مشغول بودند. فریدون گله پنج سال در رشته سینما تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت. زمان بازگشت او به ایران مصادف با تغییر و تحولات در سینمای ایران بود. تغییر و تحولاتی که فریدون گله هم بخشی از آن بود.

سینمای ایران قبل از موج نو

جامعه ایران و به تاسی از جامعه سینمای ایران هم در دوران بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شرایط ویژه‌ای را تجربه می‌کرد. شاه توانسته بود بعد از سرنگونی دولت ملی‌گرای محمد مصدق دیکتاتوری خود را بر همه شئون جامعه دیکته کند.

روشنفکران حامی دولت مصدق اعم از روشنفکران چپ‌گرا و ملی قلع و قمع شدند و همین مسئله باعث شد آن‌ها به یک انزوای خودخواسته بروند و نتوانند مثل اولین دوره حکومت پهلوی بر جامعه تاثیر بگذارند. به خاطر اختناق موجود در جامعه و بی‌انگیزگی روشنفکران برای حضور اثرگذار در جامعه فرهنگ و هنر یک دوره نزولی را در دهه سی طی کرد. سینمای ایران در سال‌های دهه سی تولیدات اندکی داشت. همان تولیدات اندک هم بیشتر تحت تاثیر سینمای هندوستان و سینمای کشور‌های عربی قرار داشت.

تهیه‌کنندگان و کارگردانانی هم که در آن برهه وارد سینمای ایران شدند تخصص چندانی در این زمینه نداشتند و مبنای فیلم‌نامه‌های خود را همان فیلم‌های عربی و هندی قرار دادند و از دل آن یک مدل سینمایی ساده و سهل الوصول با فرمی پیش‌پا اُفتاده خلق کردند که توسط هوشنگ کاووسی به فیلمفارسی مشهور شد.

به گزارش رویداد۲۴ ظهور ستاره‌ای مثل محمد علی فردین که شش سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وارد سینمای ایران شد به فیلمفارسی ابعاد جدیدی بخشید و باعث خلق کاراکتری شد که تا سال‌های آغازین موج نو به شکل‌های مختلف تکثیر شد و بنا بود از فقر یک چهره آرمانی بسازند تا فقرا را افرادی بی‌خیال و خوشبخت تصویر کنند که به علت فقیر بودن خوشبخت بودند. این سوسیالیسم عوامانه بیش از آن‌که بیانگر شکاف طبقاتی عظیم ناشی از انقلاب سفید باشد، سرپوش تبلیغاتی خوبی بود برای سیاست‌های اقتصادی پهلوی که در آن تضاد طبقاتی به مراحل بحرانی خود رسیده بود.

به بیان ساده‌تر سینما به عنوان مخدری عمل می‌کرد که توده مردم را در این خیال دروغین که فقر مایه آرامش است غرق می‌کرد و سعی داشت به آن‌ها ثابت کند که وضعیت زندگی آن‌ها هر چند به لحاظ اقتصادی بد است و آن‌ها توانایی به دست آوردن سرمایه را ندارند در عوض آرامش روحی دارند و به همین خاطر بهتر است با وضع موجود بسازند و نسبت به آن انتقادی نداشته باشند. این الگو تا اواخر دهه چهل بدل به الگوی اصلی سینمای ایران شد و مخاطبان فراوانی را به خود جذب کرد.

فریدون گله کیست

به گزارش رویداد۲۴ از اواخر دهه چهل که سیاست‌های اقتصادی محمدرضا شاه پهلوی عوارض خود را نشان داد و تضاد طبقاتی به اوج خود رسید این الگو جاذبه خودش را از دست داد و مردم نیاز‌های جدیدی پیدا کردند که فیلمفارسی قادر نبود به این نیاز‌های جدید پاسخ دهد. از طرف دیگر با ظهور گروه‌های چریکی چپ‌گرا که عملیات مسلحانه بر علیه رژیم انجام می‌دادند و توانسته بودند تا حدی رژیم پهلوی را به چالش بکشند باعث شده بود جامعه ایران تغییراتی را تجربه کند که سینمای ایران نشانی از آن تغییرات نداشت. حتی میان اقشار مسلمان هم محافل روشنفکرانه‌ای مثل حسینیه ارشاد راه اندازی شده بود که تحت تاثیر سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی مسلمانان را هم به سمت قرائتی انقلابی از اسلام سوق می‌داد. مجموع این عوامل باعث شد تا سینمای ایران آماده یک پوست اندازی باشد. پوست اندازی که از سال ۱۳۴۷ با اکران دو فیلم جنجالی قیصر و گاو آغاز شد.


بیشتر بخوانید:

داریوش مهرجویی و فیلمسازی در عصر میان‌مایگی

کیومرث پوراحمد که بود و چرا در سینمای ایران اهمیت داشت؟

عباس کیارستمی؛ اسطوره خنثی در سینمای ایران

فریدون گله؛ تضاد طبقاتی در فیلمفارسی

ناصر تقوایی؛ اسطوره منزوی


جایگاه فریدون گله در سینمای ایران

فریدون گله دو سال قبل از آغاز موج نو به ایران بازگشت. هم زمان با مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی اولین و ناموفق‌ترین فیلم خودش یعنی شب فرشتگان را ساخت. کیمیایی با ساخت قیصر زلزله‌ای در سینمای ایران به راه انداخت که تاثیر آن فراتر از سینما بود و در محافل روشنفکری بحث‌های فراوانی به راه انداخت.

ظهور هم‌زمان گاو و قیصر باعث به وجود آمدن دو گرایش در سینمای ایران شد که هر دو این گرایش‌ها سینمای موج نو را شکل دادند. قیصر سینمایی قهرمان محور با تاثیرپذیری از وسترن‌های آمریکایی را رواج داد که اکثر عوامل آن از دل سینمای همان زمان ایران انتخاب شدند. اما گاو بیشتر متاثر از سینمای روشنفکرانه اروپا بود که تلاش می‌کرد برداشت‌های اجتماعی خود را با زبانی فلسفی بیان کنند.

حکومت پهلوی به هر دو گونه سینمای موج نو که به سینمای خیابانی مشهور شد و چه به گونه دوم که بیان روشنفکرانه‌تری داشت به دیده تردید می‌نگریست تا جایی که از مهرجویی خواسته شد در ابتدای فیلم گاو حتماً این نکته را ذکر کند که وقایع فیلم پیش از انقلاب سفید رخ می‌دهد. گله به خاطر تحصیلات سینمایی که داشت به نوع اول سینمای موج نو گرایش پیدا کرد. سینمای خیابانی که خالص‌ترین شکل اعتراض به حکومت پهلوی بود.

دیدگاه فیلمسازی فریدون گله

سینمای خیابانی ایران درست نقطه مقابل سینمای فارسی بود. قهرمان سینمای خیابانی ایران فقیر بود، اما مثل علی بی‌غم و کاراکتر‌های مشابهی که فردین بازی می‌کرد این فقر را مایه آرامش نمی‌دانست. معترض بود و برای بیان این اعتراض مقابل تمام مظاهر مدرنیته پوشالی پهلوی می‌ایستاد. برخلاف علی بی‌غم قناعت نمی‌کرد و به دنبال احقاق حق بود و تلاش می‌کرد حق خود را از حکومتی که حقوقش را سلب کرده بگیرد. قیصر نماد این جریان شد و انقدر مورد استقبال قرار گرفت که علی شریعتی را علاقه‌مند کرد کارگردان فیلم را ببیند.

فریدون گله بعد‌ها در کندو این گونه سینمایی را به اوج کمال خود رساند. اما تا قبل از آن به خاطر شکست شب فرشتگان مجبور شد با نوشتن فیلم‌نامه برای سینمای فارسی روزگار بگذراند. به همین خاطر نام او را در تیتراژ بسیاری از فیلم‌های فارسی به عنوان نویسنده مشاهده می‌کنیم. گله استعداد عجیبی در داستان‌پردازی داشت به شکلی که می‌توانست از هیچ، همه چیز خلق کند. این یک نقل قول مشهور درباره فریدون گله است که او بدون هیچ سناریویی به دفتر تهیه‌کننده‌ها می‌رفت و از روی کاغذ سفید چنان داستان‌ها را با جزئیات برای آن‌ها تعریف می‌کرد که آن‌ها راضی می‌شدند با او قرارداد ببندند. این نبوغ عجیب گله بعد‌ها بسیار به کمک او آمد تا در بدنه سینمای ایران دوام بیاورد و با نوشتن تعداد زیادی فیلم‌نامه مهیای ساخت دومین فیلم خود کافر شد.

کارگردان متفاوت فریدون گله

کافر با جمله‌ای از نیچه آغاز می‌شد: «چقدر سخت است تنها بودن، تنها ماندن و تنها جنگیدن. اما فقط از چنین بذری است که حقیقت به وجود می‌آید.» فیلم در واقع تقابل دو قشر جدید از لمپنسیم در جامعه ایران بودند. یکی لمپن‌های سنتی قدیمی که قدرت خود را از نهاد‌های سیاسی می‌گرفتند (مثل شعبان جعفری) و لمپن‌های تازه‌ای که شاید رفتاری مشابه لمپن‌های سنتی داشتند، اما نوع کنش آن‌ها معترضانه و متفاوت از نیای سنتی خود بود. مهدی کافر به دسته دوم تعلق دارد که در نهایت با خیانت حسن طلا (لمپن سنتی) از پا در‌ می‌آید.

فیلمهای سینمایی فریدون گله

مهدی کافر؛ نماد طبقه خیابانی که مصالحه نمی‌کند

گله در کافر با ظرافت تمام موفق می‌شود خبر از ظهور طبقه‌ای بدهد که با کمک این طبقه تحولات سیاسی بعدی ایران رقم خورد. مهدی کافر برخلاف نیای سنتی خود حاضر به هیچ گونه مسامحه و مصالحه با نهاد‌های سنتی و سیاسی نیست. او که در ابتدای فیلم در یک تک گویی همه گذشته را به سخره می‌گیرد نمی‌خواهد با هیچ چیز و هیچ کس مصالحه کند. درست مانند آن جمله ابتدایی فیلم مهدی کافر مبارزه تک نفره‌ای را آغاز کرده که انتهای آن نیستی و فنا شدن است. اما کنایه معنادار فیلم در علت قتل مهدی کافر است. قتلی که با خیانت حسن طلا اتفاق می‌افتد و بیان‌گر تفاوت مشرب لمپن‌های جدید با لمپن‌های قدیم است.

گله بعد از کافر فیلم تجاری دشنه را می‌سازد. فیلمی که به وضوح برای موفقیت در گیشه ساخته شده است، اما علائق فریدون گله را در این فیلم هم می‌شود جست و جو کرد. تقابل عباس چاخان با ممد آقا دشنه و غلام زنجیر بیان‌گر تقابل مهدی کافر و حسن طلا است. منتها در دشنه این تقابل به شکل ساده‌تری بیان شده و به آن رنگ و لعاب ملودراماتیک زده شده تا در گیشه موفق باشد.

با زیر پوست شب سینمای فریدون گله به عنوان سینمایی مستقل و متفاوت شکل می‌گیرد. فریدون گله همیشه عاشق سفر بوده و خودش بار‌ها به سفر‌های ناگهانی‌اش به قم اشاره کرده است. سفر‌هایی که در شب انجام می‌گرفته و تا صبح طول می‌کشیده است.

گله به اذعان کسانی که با او کار کرده‌اند طبع بی‌قرار و پُرشوری داشته و همین طبع بی‌قرار باعث شده که روی پای خود بند نباشد و دائم به سفر برود. گله بعد‌ها از این میل و اشتیاق به سفر کردن استفاده کرد و سه‌گانه سفر خودش را ساخت. سه‌گانه‌ای که در کنار اعتراضات واضح اجتماعی ریشه در عرفان ایرانی هم داشت تا جایی که گله زیر پوست شب را سفر جسم، مهرگیاه را سفر ذهن و کندو را سفر جان می‌داند.

زیرپوست شب داستان یک ولگرد خیابانی بنام قاسم سیاه است که مادرش کلفتی یک خانهٔ اعیانی را می‌کند و از وضعیت پسرش به شدت ناراضی است. قاسم در جریان یکی از پرسه‌زنی‌ها با زنی خارجی روبرو می‌شود که آخرین ساعت‌های حضورش در ایران را می‌گذارند.

قاسم سیاه زیر پوست شب یکی از متفاوت‌ترین قهرمانان سینمای ایران است. جوان پست و حقیری است که در تامین ساده‌ترین نیاز خود ناکام است. او مدام از سوی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند تحقیر می‌شود. چه از سوی مادرش که نهایت افتخارش کلفتی برای یک خانه اعیانی است؛ چه از سوی فرزندان خانه اربابی که از طبقه فرادست جامعه هستند.

قاسم سیاه زیر پوست شب و ابی کندو را می‌توان فرزندان ناخلف مدرنیته پوشالی پهلوی دانست. جوانان بی‌ریشه و سرگشته‌ای که حتی در تامین نیاز‌های خود ناتوان هستند. آن‌ها حکم همان سرگین غلتان ابتدای فیلم را برای حکومت پهلوی دارند. منطق قدرت و سرمایه آنها را به مثابه تفاله‌هایی می‌بیند که زیبایی ظاهری شهر را لکه‌دار می‌کنند.

لحن گزارش‌گونه و خالی از عاطفه فیلم که بدون هیچ جانبداری صرفاً وضعیت قاسم سیاه را تشریح می‌کند بیش از هر چیز بیانگر حس تحقیر طبقه‌ای است که در مناسبات سیاسی و اقتصادی ایران هیچ جایگاهی ندارد و به همین خاطر بهره‌ای هم از سرمایه جاری کشور نبرده‌اند. این مهم‌ترین تفاوت سینمای گله با سینمای کیمیایی است. قهرمانان سینمای کیمیایی ریشه‌های سنتی قدرتمندی دارند و به همین خاطر از جایگاه محکمی در جامعه برخوردار هستند.

قهرمانان گله بسیار بی‌ریشه هستند. هیچ جایگاهی در جامعه ندارند و به همین خاطر تنها می‌توانند از جان خود برای احقاق حق مایه بگذارند. همین مسئله نقد گله را نسبت به نقد کیمیایی بسیار تند و تیزتر می‌کند.

مهر گیاه سومین فیلم از سه گانه گله است. مهرگیاه پاسخ به نیاز‌های عرفانی گله است. شخصیت زن فیلم بیش از هر چیز شخصیت زن اثیری بوف کور هدایت را به یاد می‌آورد. زنی که در عین زیبایی ویران می‌کند. اما مسیری که گله برای قهرمان فیلم که با این زن مواجه می‌شود ترسیم می‌کند در عین شباهت به بوف کور مسیر متفاوتی را طی می‌کند.

علی قهرمان فیلم گله در هفت مرحله به دنبال مهری می‌گردد تا این‌که در مرحله هفتم به فنا می‌رسد. این سفر علی برای یافتن مهری بیشتر از هر چیز دیگر ریشه در عرفان دارد. پیمودن هفت شهر عشق برای یافتن معشوق مثالی و فنا شدن در راه این عشق. 

فریدون گله کیست

فیلم کندو

بعد از مهرگیاه، فریدون گله شاهکار خود و یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران یعنی کندو را ساخت.  ابی (بهروز وثوقی) و آقاحسینی (داود رشیدی) پس از آزادی از زندان از هم جدا می‌شوند و در قهوه‌خانه‌ای به هم می‌رسند.

آقاحسینی پس از برنده شدن در بازی «تُرنا» حکم می‌کند که ابی از خیابان لاله‌زار تا پل تجریش، بدون پول، به کافه‌ها و رستوران‌ها سر بزند و غذا و مشروب مفتی بخورد. آقا مصطفی (جلال پیشوائیان) معتقد است که ابی از عهدهٔ این کار برنمی‌آید و سرِ همین موضوع با آقاحسینی شرط می‌بندد.

ابی از هفت کافه می‌گذرد و بر اثر کتک‌هایی که خورده آش‌ولاش به وعده‌گاه می‌رسد. آقاحسینی، آقامصطفی و همراهان، پیکر نیمه‌جان ابی را به قهوه‌خانه می‌رسانند. صاحب قهوه‌خانه پلیس را در جریان می‌گذارد. موقع دستگیری ابی، آقاحسینی صاحب قهوه‌خانه را با چاقو زخمی می‌کند و بار دیگر همراه ابی به چنگ مأموران می‌افتد و راهی زندان می‌شود.

کندو صریح‌ترین فیلم در نقد مدرنیته دوره پهلوی است. هیچ فیلم دیگری مثل کندو نتوانسته دستاورد‌های حکومت پهلوی را به چالش بکشد. ابی مانند قاسم سیاه جوان بی‌ریشه‌ای است که هیچ چیز ندارد. رفقایش او را نسیه‌خور می‌دانند. تضاد‌های جامعه از ابی یک موجود بی هویت ساخته که تنها افتخارش زندان رفتن است.

ابی می‌خواهد انتقام تمام حسرت‌هایش را از جامعه بگیرد به همین خاطر همه تلاشش را می‌کند تا از سایه بیرون بیاید و به جنگ طبقه‌ای برود که او را نابود کرده و فرصت پیشرفت را از او گرفته است.

در سکانس تکان‌دهنده‌ای ابی بعد از کتک خوردن بسیار سرانجام به خان هفتم می‌رسد و با درهم شکستن شیشه‌های شیک‌ترین رستوران شهر و بیرون آوردن صندلی خودش از درون رستوران هم انتقام خودش را می‌گیرد، هم حقی که تا به امروز از او ضایع شده است. به این ترتیب موفق می‌شود با گذاشتن از جان خودش خودش را به دیگران ثابت و به جامعه تحمیل کند.

کندو از هر نظر فیلم گزنده و تکان‌دهنده‌ای است. نقد صریحی است بر شکاف طبقاتی ایجاد شده در عصر پهلوی. هیچ فیلم دیگری با قدرت کندو نتوانسته این شکاف را به تصویر بکشد؛ آنهم در فیلمی که بستر آن فیلمفارسی است. از این جهت اهمیت کار فریدون گله مشخص می‌شود که مفهوم تضاد طبقاتی نه در سینمای روشنفکری که در سینمای بدنه به تصویر کشیده شده است.

رضا کرم رضایی به خاطر فیلم کندو جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را از جشنواره تهران می‌برد. وقتی فرح پهلوی برای تبریک نزد او می‌رود می‌گوید خوشحال است که کرم رضایی به عنوان تنها ایرانی به اتفاق آرا این جایزه را برده است، اما شنیده که فیلم، لات و لوتی است. کرم رضایی در پاسخ به فرح می‌گوید، چون نمی‌گذارید ما از اقشار دیگر جامعه فیلم بسازیم.

فریدون گله بعد از کندو یک فیلم تجاری دیگر بنام ماه عسل ساخت و برای ساخت یک محصول مشترک به آمریکا رفت و همان‌جا ماندگار شد. وقتی هم به ایران بازگشت نتوانست مانند سایر همکارانش به ساخت فیلم ادامه دهد و در انزوا درگذشت. اما تاثیر گله تا به امروز بر سینمای ایران باقی است. او با کافر و سه گانه درخشانش گونه‌ای از سینمای اجتماعی را پایه‌گذاری کرد که در ایران بی‌سابقه است.

فیلم‌های گله در نقد سیاسی/اجتماعی بسیار صریح بوده است. گله در فیلم‌هایش نشان می‌دهد که چگونه طبقه هویتش از او گرفته شده، می‌تواند علیه بورژوازی حاکم بجنگد.

 

فریدون گله؛ تضاد طبقاتی در فیلمفارسی

فریدون گله؛ تضاد طبقاتی در فیلمفارسی

فریدون گله؛ تضاد طبقاتی در فیلمفارسی

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
رضا
|
Austria
|
۱۷:۴۰ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۲
0
1
متشکرم
حمید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۰۲ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
0
0
آقای محترم اسم این آشغال هانی خره را با شعبون جعفری وطیب ورمصون یخی قاطی نکن این هانی کرده یک آدم فروش کثافته حیف کلمه لات این کلمه لختی بهش بیستر میخورد
احمد نکونام
|
India
|
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
0
0
ای کاش اون فیلما راحت تو تلوزیون وسینما پخش میشد هرچند.الان دوره زمونه عوض شده
امیر
|
United States of America
|
۲۳:۳۴ - ۱۳۹۹/۱۲/۲۶
0
1
این مزخرفات چیه در مورد فریدون گله نوشتی؟
من فریدون را از نزدیک می‌شناختم در ۱۰ سال آخر عمرش تمام وقت باهم بودیم، تا فوت کرد،
هرآنچه از او نقد کردی همه چرند است، حال میبینم که تاریخ دروغین چگونه شکل میگیرد
نظرات شما
پیشخوان