تاریخ انتشار: ۱۴:۴۴ - ۱۱ تير ۱۳۹۵
نقدی بر آخرین ساخته مانی حقیقی؛

اژدها وارد می‌شود؛ ابتذالِ خیال‌اندیشی؟

اژدها وارد می‌شود» می‌داند که نباید اصلا به زمان حال بیاید. همان‌جا می‌ماند؛ در گذشته. حتی صحنه‌‌های مستند زمان حال را هم تاریخی اجرا کرده و پُر رنگ ولعاب. بعد از آن مانی حقیقی، خودش هم می‌آید وسط معرکه و قصه را آنقدر باورپذیر تعریف می‌کند که همان ابتدا هیچ‌کس شک نمی‌کند و حتی بعضی‌ها به تاریخ سرک می‌کشند که نکند چنین آدم‌هایی به خاطر یک افسانه دست به چنین کاری زده باشند؟
رویداد۲۴،قاسم فتحی- «اژدها وارد می‌شود» می‌داند که نباید اصلا به زمان حال بیاید. همان‌جا می‌ماند؛ در گذشته. حتی صحنه‌‌های مستند زمان حال را هم تاریخی اجرا کرده و پُر رنگ ولعاب. بعد از آن مانی حقیقی، خودش هم می‌آید وسط معرکه و قصه را آنقدر باورپذیر تعریف می‌کند که همان ابتدا هیچ‌کس شک نمی‌کند و حتی بعضی‌ها به تاریخ سرک می‌کشند که نکند چنین آدم‌هایی به خاطر یک افسانه دست به چنین کاری زده باشند؟

اژدهای مانی حقیقی این بار نه آتش از دهانش بیرون می‌آید و نه پرواز می‌کند بلکه سرخوشانه واکنش نشان می‌دهد و هر وقت احساس خطر کند زیر خَروارها خاک در یک جزیره بی‌آب و علف تکانی به خودش می‌دهد و جماعتی را می‌ترساند و تمام.

در واقع این اژدها، موجود دست‌آموز «حقیقی» است و خواسته با آن محض سرگرمی دوری در شهر بزند!
 
اما بعد از اولین اکرانش، ایسم‌های مختلفی را به آن الصاق کردند و بعد از آن شروع به  نمادشناسی‌، تحلیل وضعیت فعلی و وضعیت مطلوب و پیدا کردن مابه اِزاهای سیاسی و اجتماعی کردند! ولی هیچکس از لذت خیال‌پردازی و اینکه «اژدها وارد می‌شود» محصول یک خیال‌پردازی جسورانه است و برای اولین در سینمای ایران اتفاق افتاده، حرفی نزند و حتی عده‌ای انکارش کردند.

شما معلم دیوانهِ عاقل سراغ دارید؟!
«یک شب دائی‌ام-کاوه گلستان-به مناسبت جشن تولد هشت سالگی‌ام به خانه ما آمد و یک دسته بسیار بزرگ بادکنک هلیوم برای من آورد برای هدیه تولد...این به دقت در خاطرم است. چون واقعا لحظه جادویی در زندگی من بود. طناب بادکنک‌ها را به من داد و من کمی به هوا بلند شدم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. سبک شدم و یک وجب رفتم به هوا! وحشت کرده بودم و در عین حال هیجان زده شده بودم...»

اینها صحبت‌های مانی حقیقی در گفتگو با یکی از نشریات است. به واقع چه مقدار از جغرافیا و تجریه زیستی ما با چنین احساسات و تخیلاتی آمیخته بوده و در عین حال در بزرگسالی هم تاثیراتش هنوز روی فرد باقی مانده است.

انگار ما بعد از یک مدتی دیگر نه می‌توانیم و نه حق داریم تخیل کنیم. در واقع این نگاه از همان روزهای ابتدایی مدرسه آغاز شده و در ادامه به شدیدترین شکل ممکن سرکوبش کرده‌اند.

حالا در این وضعیت، مشخص است که تکلیف کارگردانی که بخواهد چیزی شبیه «اژدها وارد می‌شود» را بسازد، چیست! 

واقعیتش این است که زیست و نگاه ما نه حوصله این تخیلات را دارد و نه خودش قدرت تولید کردنش را.

در واقع به نوعی خیال‌پردازی را به دوره کودکی و نوجوانی محدود کرده‌اند و غیر از آن« جدی بودن» شما کاملا زیر سوال می‌رود و حتی در جاهایی از شما به خاطر این خیالات سلب مسئولیت می‌کنند.

چند معلم و استاد را می‌شناسید که اهل دیوانه‌بازی باشند و بخواهند تجربه‌هایشان به شکلی دیوانه‌وار با شاگردانشان قسمت کنند؟ 

ما عادت کرده‌ایم«جدی» باشم
اینگونه می‌شود که به تاسی از جریان فرهادیسیم در سینمای ایران و البته سابقه درخشان کیارستمی، سالی دو سه فیلم شبیه به فیلم‌های فرهادی ساخته می‌شود.

بسیاری از ما محو فلاک و بدبختی موجود در داستان می‌شویم و بعضی‌هایمان هم عاشق ترسیدنیم.

عده زیادی هم دوست دارند به لودگی‌ها و دستشویی رفتن‌های یک بازیگر با شلوار مامان‌دوز قاه قاه بخندند! مثلا فکرش را بکنید فیلمی ساخته شود که آدم فضایی‌ها به ایران حمله می‌کنند و قصه‌اش هم توی کاشان بگذرد؛ وسط گلابگیری! و در ادامه فکر کنید که این ایده متعلق به یک فیلسوف یا کارگردان سینما در ایران باشد؛ حتی فکر کردن به این ایده هم ابلهانه به نظر می‌رسد.

ما عادت کرده‌ایم «جدی باشیم» و برای هر چیزی فلسفه‌ای پیدا کنیم و آن را به همه چیز و همه‌کس تعمیم دهیم.

مانی حقیقی فارغ‌التحصیل فلسفه است و در مدرسه‌ فیلمسازی شهر پراگ، پایتخت جمهوری چک، تدریس می‌کند و در خانواده‌ای با عقبه پُربار فرهنگی و هنری زندگی کرده است. پس طبیعی است که برخی از منتقدان به او و فلسفه‌اش بتازند و حتی او را آدم فرصت‌طلبی معرفی کنند.

فلاکت و لودگی ما را به وجد می‌آورد نه آدم فضایی‌ها!
تماشگر اغلب به رویدادهایی فکر می‌کند که می‌داند روزی باید برایشان آماده شود؛ فقر، برشکستگی، قتل، دزدی، از دست دادن بچه دو ماهه و هر حادثه و خوشایند و ناخوشایند دیگری. 

هیچکس خودش را برای آمدن آدم فضایی‌ها آماده نمی‌کند و درنتیجه صاحب چنین خیال و اوهامی متهم به هزار برچسب سیاسی و غیر سیاسی می‌کنند.

در جامعه‌ای با این مشخصات، نقد و تفسیر چنین فیلمی نیاز به نماد دارد؛ نمادهایی که شرحشان باید سر از دنیای سیاست و آدم‌های سیاسی و اوضاع احوال فعلی مردمانش حکایت دربیاورد و این وسط هیچکس با خودش فکر نمی‌کند این را دیدم و کمی«شنگول» شدم! یا کارگردان دوست داشته کمی شنگولانه فیلم بسازد.

 اینکه اژدهایی زیر یک قبرستان قدیمی دفن شده و ماهیگیری که زبانش را با روغن کوسه آغشته می‌کند و درد چشم علاج می‌دهد، برای کمتر کسی جذاب است و حتی احمقانه به نظر می‌رسد.

حتی عشق موجود و آن معشوقه پیری که از گذشته صحبت می‌کند هم به نظر خیالی و موهوم است و کدام دختری حاضر می‌شود الان چنین کاری بکند! 

دوست داشتنِ قصه«اژدها وارد می‌شود» حد وسطی ندارد. عده‌ای بعد از دیدنش عاشق فیلم شدند و عده ای از آن متنفر و این وسط هیچکس نگفت:«هی...فیلم بدی نبود!» 

می‌توانیم از خیالات آدم‌ها خوشمان نیاید ولی بدتر از همه زمانی است که صاحب خیال را احمق و کودن فرض کنیم؛ این بدترین نوع مواجه با خیال آدم‌هاست؛ خیالی که هیچ وقت مجال بروز پیدا نکرد و عده‌ای هم ترجیح دادند جدی باشند تا دیوانه.
برچسب ها: مانی حقیقی
نظرات شما
پیشخوان