زنی که تکنفره علیه فیلمفارسی شورید و سیگار فروخت | آذر شیوا انقلابیترین زن سینمای ایران

رویداد۲۴ | مازیار وکیلی: شاید بسیاری از خوانندگان حتی نام آذر شیوا را نشنیده باشند یا تنها خاطرهای محو از او در ذهن داشته باشند. اگر بخواهیم صریح و منصفانه به کارنامه کاریاش نگاه کنیم، او در شمار بازیگران بزرگ و جریانساز سینمای ایران قرار نمیگیرد. در سینمای فارسیِ پیش از انقلاب، زنان مشهورتر و پُرکارتر فراوان بودند: فروزان، پوری بنایی، نادره، آرام، لیلا فروهر و دیگرانی که فیلمهای بیشتری در کارنامه داشتند و میان تماشاگران عام، محبوبیت بسیار بیشتری کسب کردند.
اهمیت آذر شیوا اما در کارهایی که کرد نیست؛ در کارهایی است که انجام نداد.
از جایی به بعد حاضر نشد در سینمای فارسی ادامه دهد و دلیلش را نیز بیپرده اعلام کرد: «یک آدم عاصی هرگز توبه نمیکند. من همیشه به گناهانی که مرتکب میشوم اعتقاد کامل دارم، بنابراین هیچگاه از عقایدم عدول نخواهم کرد. من با سینمای ایران قهر خواهم بود.»
این اعتراض اما فقط در حد چند مصاحبه باقی نماند.
سوپراستاری که جلوی دانشگاه، دستفروشی کرد
در یکی از روزهای آذرماه ۱۳۴۹ دانشجویان دانشگاه ملی با صحنه عجیبی مواجه شدند. آنها وقتی از دانشگاه بیرون آمدند سوپراستار سینمای ایران را مقابل در دانشگاه دیدند که داشت سیگار میفروخت. آنها ابتدا فکر کردند آذر شیوا برای فیلمبرداری جلوی در دانشگاه آمده است. اما بعد از مدت کوتاهی متوجه شدند که نه، آذر شیوا حقیقتاً جلوی در دانشگاه آمده و دستفروشی میکند. او با خوشرویی تمام اجناسی را که در جعبه خود داشت امضا میکرد و به مشتریان مختلف میفروخت. هدف شیوا از این کار اعتراض به مناسبات سینمای فارسی بود.
بیشتر بخوانید:
ستاره از دست رفته | چگونه اولین سوپراستار زن سینمای بعد از انقلاب راه خودویرانگری را پیش گرفت؟
ناصرخان برای همه دوران | نگاهی به فیلمهای کمتردیدهشدهٔ ناصر ملکمطیعی به مناسبت سالگرد درگذشت او
سلطان بیجایگزین قلبها | چگونه فردین به نماد فرهنگ عامه ایرانیان تبدیل شد؟
آذر شیوا از یک خانواده طبقه متوسط میآمد. پدرش پزشک بود و خودش هم در رشته پرستاری تحصیل کرده بود. توقع او از سینما چیز دیگری بود نه فیلمهای پیش پا اُفتاده سینمای فارسی. خودش درباره حرفه بازیگری گفته است: «کار دلخواه من سینماست، ولی نمیتوانم کاری کنم که حداقل خودم را ارضا کند. در واقع من در هیچ یک از فیلمهایی که بازی کردم خودم نبودم.» دستفروشی آذر شیوا سر و صدای زیادی به پا کرد و با اعتراض پدرخواندههای سینمای فارسی همراه شد. اما خب به قول آن ضرب المثل قدیمی یک دست صدا ندارد و اعتراض آذر شیوا نتوانست مناسبات سینمای فارسی را تغییر دهد.
زنها در سینمای قبل از انقلاب؛ سه نقش و بس
برخلاف باور عمومی تماشاگران عام سینمای ایران اکثر قریب به اتفاق فیلمهای پیش از انقلاب به هیچ وجه آثار روشنفکرانهای نبودند بلکه سینمایی درگیر مناسبات مردسالارانهای بود که بازیگر حساسی هم چون آذر شیوا چنین مناسباتی را برنمیتابید.
سینمای ایران تا اواخر دهه ۴۰ در سلطهی کامل ساختارهای مردسالارانه بود. زنها در این سینما تقریباً به سه نوع نقش محدود میشدند: مضامین فیلمهای فارسی حول محور غیرت و ناموس دور میزد و قهرمانان اصلی فیلمها مردانی بودند که برای حفظ شرافت خود (که در مفهوم ناموس خلاصه میشد) مبارزه میکردند. زن خانهدار مطیع با آرزوی شوهر و بچه؛ مادرِ کلیشهایِ رنجکشیده که اشک و آه، تمام کاراکترش بود (نمونهایران دفتری، نادره، شهلا ریاحی و...) و زن بدکارهای که مردِ قهرمان او را «به راه راست هدایت میکرد و روی سرشان آب توبه میریخت». مشخص است که در چنین فضایی برای بازیگران زن نقش متفاوتی وجود نداشت که خودشان را نشان دهند و بازی متفاوتی ارائه کنند.
آذر شیوا در همین فضا هم با بازی در «روسپی» (که جایزه سپاس را برایش به ارمغان آورد) و «سلطان قلبها» توانایی خود را نشان داده بود. مشکل اما ریشهایتر از این حرفها بود. در سینمای فارسی برای بازیگران زن نقشی وجود نداشت که بازی متفاوتی ارائه کنند. حتی زمانی که سینمای ایران شروع به تغییر کرد و موج نو شکل گرفت باز هم قهرمانان اصلی این سینما مردان بودند. برای همین بود که آذر شیوا از کلیت سینمای ایران احساس دل زدگی کرد و عطای کار در حرفه بازیگری را به لقایش بخشید و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از ایران مهاجرت کرد و هیچ وقت هم درباره سینمای فارسی حرف نزد.
استعدادی که هرگز فرصت شکوفایی نیافت
آذر شیوا نماد کامل یک استعداد تلف شده در سینمای ایران است. شاید اگر کارگردانی مانند بیضایی، مهرجویی و تقوایی سراغ او میرفتند و نقش متفاوتی را به او پیشنهاد میکردند مسیر زندگی این بازیگر خوب برای همیشه عوض میشد. چه آنکه خود شیوا در آخرین فیلمش «درختان ایستاده میمیرند» تلاش کرد نقش زنی مسن را بازی کند تا ثابت کند بازیگری تجربهگرا و نترس است. اما خود فیلم آنقدر خوب نبود که بتواند شیوا را از کلیشههای سینمای فارسی رها کند. آذر شیوا بازیگر خوبی بود که هیچ گاه به حق خود نرسید.
اما فراتر از یک بازیگر خوب بودن، انسان بزرگواری بود. انقدر بزرگوار که نظامالدین کیایی درباره او میگوید:« اولین برخورد من با خانم آذر شیوا بسیار جالب بود. من پیش از این زمانی که در سوئیس زندگی میکردم، او را در فیلم "پرستوها به لانه برمیگردند" به عنوان یک بازیگر دیده بودم، اما اولین مواجه من با او در پشت صحنه فیلم هنگامه بسیار متفاوت بود. آذر شیوا این بار نه در جایگاه یک بازیگر بلکه به انواع یه خانم موجه در مقابل من ظاهر میشد. با اینکه او از شهرت، هنر و زیبایی بسیار زیادی برخوردار بود، اما هیچوقت خود را به عنوان یکی بازیگر معرفی نمیکرد. هرگز نگاه از بالا به پایین نداشت. تمام دوستان او در آن زمان او را نه به عنوان یک بازیگر بلکه به عنوان یک انسان میشناختند.» مناسبات سینمای فارسی نه تنها یک بازیگر که انسانی بزرگ را هم قربانی کرد تا باز هم به ما ثابت شود سینما حرفه بیرحمی است.





هنر و هنرمند
کسانیکه برای انسانیت ارزش قائل بود
منافقانه ریاکارانه دشمن انسانیت بود