جی دی ونس؛ از کودکی همراه با خشونت خانگی و اعتیاد تا پوپولیسم

رویداد۲۴ |جی دی ونس با کتاب پرفروش مرثیه هیلبیلی به شهرت رسید. این کتاب روایتی تاثیرگذار از کودکی دشوار محنتبار ونس در مناطق کمبرخوردار ایالات متحده است. مرثیه هیلبیلی از همان آغاز انتشار، تصویری تکاندهنده از فقر، خانوادههای متلاشی و نوعی حس بیپناهی را پیش چشم مخاطبان قرار داد. ونس که در کودکی با خشونت خانگی، اعتیاد اطرافیان و بحرانهای روحی دستوپنجه نرم کرده بود، نشان داد چگونه این چالشها میتواند بستری برای رشد پوپولیسم شود؛ پوپولیسمی که مخاطبانی وسیع در مناطق محروم آمریکا دارد. بسیاری از تحلیلگران موفقیت این کتاب را پاسخی به میل جامعه برای درک ریشههای خشم و ناامیدی طبقه کارگر سفیدپوست تلقی کردند؛ طبقهای که نقشی اساسی در پیروزی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ داشت.
ونس در سال ۱۹۸۴ در اوهایو متولد شد، در خانوادهای با وضعیت اقتصادی نامساعد و در محیطی که مملو از خشونت، مواد مخدر، و ناامیدی بود. راستبلت_منطقهای که زمانی مرکز صنعتی آمریکا بود، اما با افول کارخانهها، به نمادی از بیکاری، فقر و بحرانهای اجتماعی تبدیل شد_زادگاه او بود. مادرش با اعتیاد به مواد مخدر دستوپنجه نرم میکرد و خانوادهاش مدام درگیر بحرانهای مالی و شخصی بودند. اما ونس برخلاف بسیاری از همنسلانش توانست مسیر تحصیل را جدی بگیرد و در نهایت وارد دانشگاه ییل شد. او در آنجا نهتنها با دنیای سیاست و نخبگان آشنا شد، بلکه دریافت که شکاف میان طبقات اجتماعی در آمریکا، بسیار عمیقتر از آن چیزی است که پیشتر تصور میکرد.
در سال ۲۰۱۶، انتشار کتاب مرثیه هیلبیلی زندگی ونس را متحول کرد. این کتاب نهتنها به یک پرفروش بزرگ تبدیل شد، بلکه به سندی سیاسی برای تحلیل بحران اجتماعی آمریکا بدل گردید. در دوران انتخابات ۲۰۱۶، وقتی ترامپ به قدرت رسید، بسیاری تحلیلگران این کتاب را کلیدی برای درک علت پیروزی او دانستند: ناامید و خشم طبقه کارگر سفیدپوست، که احساس میکردند از سوی دولت و نخبگان فراموش شدهاند.
ونس در کتابش به شکلی صریح و بیپرده از فروپاشی اجتماعی در مناطق روستایی و صنعتی آمریکا سخن گفت_از خانوادههایی که به اعتیاد، بیکاری و خشونت خانگی دچار شدهاند، از فرهنگی که خود را قربانی سیستم میداند، اما برای نجات خود هیچ تلاشی نمیکند. روایت او تلفیقی از یک اعتراف شخصی و تحلیلی اجتماعی بود، و به همین دلیل نهتنها در محافل آکادمیک، بلکه در میان سیاستمداران و رایدهندگان نیز مورد توجه قرار گرفت.
اما چیزی که مرثیه هیلبیلی را از سایر خاطرات شخصی متمایز کرد، پیام نهفته در آن بود: ونس سیاستهای لیبرال و دولت رفاه را عامل تشدید بحران در این جوامع معرفی کرد. او بهجای آنکه ساختارهای اقتصادی و سیاستهای نئولیبرالی را مقصر بداند، بر ارزشهای فرهنگی و مسئولیت فردی تأکید کرد_روایتی که به مذاق محافظهکاران خوش آمد و او را به یکی از ستارههای جدید جریان راست تبدیل کرد.
ورود به سیاست
ونس اندک زمانی پس از موفقیت کتابش وارد دنیای سیاست شد. ابتدا بهعنوان یک مفسر در شبکههای فاکسنیوز و سیانان، سپس بهعنوان مشاور برخی از سیاستمداران جمهوریخواه، و در نهایت بهعنوان نامزد سنا از اوهایو. با حمایت ترامپ، او توانست در انتخابات پیروز شود و به واشنگتن راه یابد. اما ونس همچون سناتورهای سنتی رفتار نکرد. او بهجای آنکه در چارچوب محافظهکاری سنتی جمهوریخواهان قرار گیرد، به یکی از چهرههای اصلی ملیگرایی پوپولیستی در آمریکا تبدیل شد. او از بستهشدن مرزها، خروج آمریکا از درگیریهای جهانی، و کاهش نفوذ نهادهای بینالمللی حمایت کرد. سخنان او در مورد ناتو، سیاستهای اجتماعی، و نقش دولت در اقتصاد، اغلب تند و جنجالی بود_و این دقیقا همان چیزی بود که هواداران ترامپ از او انتظار داشتند.
در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، ونس به معاونت ریاستجمهوری رسید. اما برخلاف بسیاری از معاونان پیشین، او نقش پررنگتری در تصمیمگیریها ایفا کرد. برخی او را دیک چنی جدید مینامند_کسی که در پشت صحنه کاخ سفید، تصمیمات کلیدی را هدایت میکند.
دگردیسی سیاست خارجی آمریکا: از حمایت تا تردید در قبال اوکراین
یکی از جدیترین پروندههای سیاست خارجی که ونس در آن نقشی چشمگیر داشته، مسأله اوکراین و مواجهه با روسیه است. این موضوع برای کشورهای همسایه روسیه در اروپای شرقی اهمیت مرگ و زندگی دارد؛ آنها به تجربه تاریخیِ تلخِ وابستگی به شوروی و محرومیت سیاسی و اقتصادی هنوز حساس هستند. بسیاری از این کشورها، از استونی تا لهستان، بهسختی در تلاشاند تا جلوی پیشروی احتمالی کرملین را بگیرند و انتظار داشتند آمریکا در این مسیر، حامی بیچونوچرای آنها باشد.
سخنرانی مونیخ و زیر سؤال بردن دموکراسی لیبرال
جِیدی ونس در کنفرانس امنیتی مونیخ (که ۹۰ درصد مباحثش به اوکراین و روسیه اختصاص داشت) نهتنها درباره جنگ جاری میان این دو کشور سکوت پیشه کرد، بلکه از ایده «دفاع بیقیدوشرط از دموکراسیهای اروپایی» به تندی انتقاد کرد. او کشورهای اروپایی را به سرکوب آزادی بیان متهم نمود و بهویژه نسبت به هرگونه محدودیتی بر بیان – حتی در مورد گفتار نفرتپراکن یا تهاجمی – واکنش منفی نشان داد. در نگاه ونس، نظم جهانیِ مبتنی بر همکاری و حقوق بینالملل، توهمی است که صرفاً به نفع «نخبگان جهانیشده» تمام میشود.
سگ زنجیری ترامپ
اوج این نگاه تردیدآمیز و به تعبیر برخی، قلدرمآبانه، در دیدار با ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، در دفتر بیضیشکل کاخ سفید آشکار شد. ونس با متهمکردن زلنسکی به ناسپاسی و چانهزنی رسانهای، خشم بسیاری از ناظران را برانگیخت؛ ناظران یادآور میشدند اوکراین از روز آغاز جنگ درگیر جنگی نابرابر با روسیه بوده و انتظار یک موضع همدلانه از سوی آمریکا داشته است. اینجاست که رسانههایی، چون والاستریت ژورنال و تحلیلگران سیاسی، ونس را «سگ زنجیری ترامپ» توصیف کردند و نوشتند که او عملاً رئیسجمهور را به سمت قطع رابطهٔ آشکار با زلنسکی سوق داده است.
تقسیم دوباره غرب
این چرخش در سیاست خارجی آمریکا، برای ناظران اروپای شرقی_که تا چند دهه پیش زیر یوغ کمونیسم و شوروی بودند_ شدیدا هشداردهنده است. این کشورها با زحمت فراوان و پس از فروپاشی بلوک شرق، به عضویت ناتو و اتحادیه اروپا درآمدهاند و هنوز خاطره استعمار یا مداخله خارجی را از یاد نبردهاند؛ و حالا میبینند که دیوار «غرب واحد» _ آن آرمانی که سالها در خیالشان پرورانده بودند_ در حال فروریختن است و دستکم به «دو غرب» تقسیم شده: یکی حامی ارزشهای لیبرال–دموکراتیک و دلبسته چندجانبهگرایی و دیگری پوپولیستی و ملیگراتر، با رویکردی مبنی بر «حق با قدرتمندان است».
بیشتر بخوانید: جهانی امن برای جنایتکاران
از دید منتقدان، شکلگیری این دوپارگی نهتنها اروپای شرقی، بلکه کل نظم بینالمللی را در تنگنا قرار میدهد. بسیاری در بالتیک و لهستان، احساس میکنند بار اصلی دفاع از اروپا به دوش آنها افتاده؛ زیرا برخی دولتهای غربی_ تا پیش از حمله تمامعیار روسیه به اوکراین_ چندان به هشدارها گوش نمیدادند و صحبتهایشان را به «روسهراسی» تعبیر میکردند. امروز مرکز ثقل اروپایی بهسمت پایتختهایی، چون ورشو و ویلنیوس متمایل شده است. با اینحال، درون اتحادیه اروپا نیز کشوری مثل آلمان شاهد رشد چشمگیر راست افراطی طرفدار روسیه است؛ حزبی که از سوی ونس نیز پشتیبانی میشود.
نقش پررنگ ونس در واشنگتن: از وفاداری به ترامپ تا شکلدهی به کابینه
ونس حالا در مقام معاون رئیسجمهور، درون ساختار قدرت ایالات متحده نیز تحرکات فراوانی دارد و فراتر از حیطه سیاست خارجی عمل میکند. او بهشکلی بیسابقه_ دستکم از زمان دیک چینی در دولت جورج دبلیو بوش_ نقشی آشکار و تعیینکننده ایفا میکند. او کاملا در خدمت شعار «اول آمریکا» قرار دارد و برخلاف محافظهکاران سنتی که روزی به نام «صدور دموکراسی» سراغ افغانستان و عراق رفتند، اصلا با تهاجم و تغییر رژیمهای استبدادی در جهان موافق نیست.
در پشت صحنه کنگره، ونس حامی تایید سریع وزرای کابینه بوده است؛ هرچند برخی از این وزرا چهرههایی افراطی یا بهشدت آسیبپذیر تلقی میشوند. او همچنین مامور رسیدگی به «معضل تیکتاک» شده است؛ همان شبکه اجتماعی چینی که جمهوریخواهان مدتهاست بهدنبال ممنوعیتش در آمریکا هستند. اما از آنجا که ترامپ در کارزار انتخاباتی قبلی از تیکتاک سود فراوان برده، ونس باید راهحلی بیابد که هم رضایت جمهوریخواهان مخالف را جلب کند و هم منافع ترامپ را.
ونس به لحاظ گفتمان اجتماعی و فرهنگی نیز فعال است. او در راهپیمایی «مارش برای زندگی» در واشنگتن حاضر شد و ضمن حمله به دموکراتها بهخاطر گسترش فرهنگ «سقطجنین بیحدوحصر»، از «ارزش قدسی» هر کودک سخن گفت. در کنفرانس محافظهکاران سیپک نیز، همان موضع تند فرهنگی را ادامه داد و گفت فرهنگ غالب آمریکا میکوشد همه زنان و مردان را به «موجوداتی خنثی و ابله» تبدیل کند تا همانند یکدیگر فکر و عمل کنند.
رادیکالتر از نئوکانها
جالب آنکه ونس در حالی از قدرت آمریکا و لزوم اقتدار سخن میگوید که بههیچوجه با «آرمان صدور دموکراسی» نئومحافظهکارانِ دهه ۲۰۰۰ موافق نیست. او معتقد است آن رویکرد در افغانستان و عراق ناکام ماند و «آمریکا اول» (America First) را گفتمانی کارآمدتر میداند. در واقع، ونس بیشتر طرفدار پایاندادن به مداخلات نظامی در جایی مانند اوکراین است و همواره تأکید کرده که واشنگتن باید از جنگهای دوردست فاصله بگیرد.
از آغاز دوره دوم ترامپ، بحث جانشینی او بهخاطر سن بالای او (۷۸ سالگی) و ممنوعیت قانون اساسی برای دور سوم مطرح بود. اصلاحیه بیستودوم قانون اساسی ایالات متحده صراحت دارد که رئیسجمهور بیشتر از دو دورهٔ چهار ساله نمیتواند قدرت را در دست داشته باشد.
جانشین ترامپ
رسانهها و محافل سیاسی از همان ابتدا از ونس به عنوان یکی از گزینههای بالقوه جانشینی ترامپ یاد میکردند. با این حال، ترامپ در مصاحبهای با فاکس نیوز، وقتی صریحاً پرسیده شد آیا ونس را نامزد بالقوه ۲۰۲۸ میداند، گفت «نه، اما او خیلی توانمنده.» این موضع دوگانه نشان میدهد ترامپ بهطور رسمی برای کسی جانشینی قائل نشده و شاید هم _به گفته برخی منتقدان_ اساسا نمیتواند فراتر از خود به آینده فکر کند. اما برای ونس، فعلاً همین قدر کافی است که با تمام وجود به ترامپ ابراز وفاداری کند و از درگیری با چهرههای قدرتمندی، چون ایلان ماسک در حلقهٔ نزدیک به ترامپ بپرهیزد. زمان و ساختارهای سیاسی ظاهراً به نفع او عمل میکنند.
رویکردی که ونس و همفکرانش پیش گرفتهاند، به تعبیری نوعی «نوکلاسیک» از سیاست قدرتمحور است؛ رویکردی که در آن کشورها صرفاً بهدنبال منافع خویشاند و مسئولیتی در قبال ایجاد نظم پایدار جهانی یا گسترش دموکراسی احساس نمیکنند. این موضوع برای بسیاری از فعالان حقوق بشر، نهادهای جامعه مدنی بینالمللی و حتی شرکتهای چندملیتی میتواند نگرانکننده باشد؛ چرا که دستاوردهای چند دهه همکاری بینالمللی، از مبارزه با تغییرات آبوهوایی گرفته تا توافقهای تجاری، با چالش جدی روبهرو میشود.
از سوی دیگر، برخی کشورها در اتحادیه اروپا و ناتو، از جمله آلمان و فرانسه، اگرچه پس از حملهٔ تمامعیار روسیه به اوکراین مواضع سختتری گرفتند، اما پیش از آن همواره بهخاطر «مماشات با مسکو» یا «تعلل» در تقویت نظامی مورد نقد کشورهای بالتیک و لهستان بودند. امروزه نیز رشد جریانهای راست افراطی طرفدار روسیه (مانند حزب «آلترناتیو برای آلمان») به اختلافات داخلی در اروپا دامن میزند. نتیجهٔ این فضا آن است که «یکپارچگی غرب» به محورهای متعدد تقسیم شده و نوعی رقابت میان رویکردهای افراطی و میانه، در حال شکلگیری است.
ارزشهای فرهنگی و اجتماعی در کانون نزاع
جِیدی ونس نهتنها در سیاست خارجی تند است، بلکه در داخل آمریکا نیز چهرهای قاطع در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی محسوب میشود. او در جریان «مارش برای زندگی» (March for Life) بهشدت به حزب دموکرات تاخت و مدعی شد که آنها «فرهنگ سقطجنین درخواستی» را ترویج میکنند. سپس بر «ارزش مقدس هر کودک بهعنوان هدیهٔ خداوند» تأکید کرد و اظهار داشت که جمهوریخواهان باید در برابر این فرهنگ بایستند. این مواضع طبعاً با تشویق محافظهکاران سنتی و انتقاد شدید لیبرالها همراه بوده است.
از هیلبیلی به تالار قدرت؛ آینده ونس و نظم جهانی
تحول جِیدی ونس از نویسندهای که با ترسیم زخمهای کودکیاش همدلی عمومی را برانگیخت، به مردی در راس قدرت که با ادبیاتی تند و گاه تحقیرآمیز با متحدان قدیمی آمریکا سخن میگوید، برای بسیاری قابل تأمل است. آیا واقعاً آن پیشینه دشوار او را به راهبردی ضدهمبستگی و ضدچندجانبهگرایی کشانده یا صرفاً پوششی است تا به جاهطلبیهای شخصی خود برسد؟
از سوی دیگر، برای اروپا – بهویژه اروپای شرقی – تغییرات در واشنگتن بهمراتب فراتر از یک دعوای حزبی در آمریکا تلقی میشود. چرا که حساسیتهای امنیتی، رشد نیروهای پوپولیست در درون خود اتحادیهٔ اروپا، و حتی سایهٔ تجدیدنظرطلبی روسیه میتواند موجب شود زلزله «دوپارهشدن غرب» آثار طولانیمدتی بر جای بگذارد.
تا اینجای کار، ونس همچنان در خدمت ترامپ است و ظاهراً تمایلی به ستیز با دیگر «مردان قدرتمند» کاخ سفید، مانند ایلان ماسک، نشان نمیدهد. اما وسوسه جانشینی ترامپ در ۲۰۲۸ _ بهرغم انکار شفاهی رئیسجمهور – برای رسانهها و مخالفانش کاملاً آشکار است. حتی اگر ترامپ با ترفندهای قانونی یا طرحهای استیو بنن بخواهد موانع قانون اساسی را دور بزند، باز هم دیر یا زود پرسش درباره جانشینی جدی خواهد شد و آنجا است که ونس میتواند یکی از گزینههای مهم باشد.
در نهایت، آینده نظم بینالمللی و سرنوشت بلوکهای قدرت، به عملکرد شخصیتهایی، چون جِیدی ونس گره خورده است. او هم سمبل زخمهای «مرثیه هیلبیلی» است و هم صدای نوینی در سیاست محافظهکارانهٔ آمریکا که از ابزارهای رسانهای و قدرت دولتی برای پیشبرد «دکترین قدرت یعنی حق» بهره میبرد. چالش اصلی جهان امروز، موازنه این دیدگاه با آرمانهای دیرینهٔ همبستگی، چندجانبهگرایی و تلاش برای حفظ اصول حقوق بشر است. اگر «دو غرب» بیش از پیش از هم فاصله بگیرند، شاید پرسش بنیادین قرن بیستویکم این نباشد که چه کسی حکومت میکند، بلکه این باشد که آیا اصول دموکراتیک و نظم جهانی لیبرال از این آزمون دشوار جان به در خواهند برد یا خیر.


جالبه که کشورهای آزاد مثل آمریکا و اروپا همه سیاستمدارها ریزو درشت زندگیشون و درقالب کتاب و یا به هرشکل دیگه ای ارائه میدن و ملت دسترسی دارنده اما حکومت های بسته و دیکتاتور مردم کشورها به کوچکترین اطلاعات دسترسی ندارند و سیاست مداران زندگی مخفی و پشت پرده ای دارند 
