سید مجتبی نواب صفوی؛ از تقابل با مرجعیت محافظهکار تا اعدام در قصر
رویداد۲۴ | سید مجتبی نواب صفوی، را شاید بتوان جنجالیترین چهره تاریخ معاصر دانست. او در تمام دوران زندگی کوتاهش از موافقان دخالت مذهبیون در سیاست بود. او در جوانی وقتی که حوزه علمیه قم تحت نفوذ آیتالله بروجردی قرار داشت، از مخالفان فضای محافظهکار حاکم بر حوزه بود. در گفتوگوها و مناظرات درون حوزه همواره از رویکرد محافظهکارانه انتقاد میکرد. در نهایت نیز او و دوستان همفکرش راهشان را جدا کردند و فداییان اسلام را تشکیل دادند. تشکلی که برخی ترورها علیه حکومت پهلوی را سازماندهی کردند.
در سال ۱۳۰۳ شمسی در محله خانیآباد تهران به دنیا آمد. او از نوادگان سادات میرلوحی بود؛ خاندان مذهبیای که اصالتی سبزواری داشتند و در عصر صفوی به اصفهان کوچ کرده بودند. پدرش، سید جواد میرلوحی، روحانیای بود که پس از وقایع مربوط به خلع لباس روحانیت، لباس روحانی را کنار گذاشت و به حرفه وکالت روی آورد. سید جواد در سال ۱۳۱۵ به دلیل درگیری با علیاکبر داور، وزیر عدلیه رضاخان، سیلیای به او زد و به سه سال زندان محکوم شد.
نواب صفوی و تحصیلاتش
پس از مرگ پدر، نواب در کنار عمویش بزرگ شد و به دلیل علاقهاش به نام مادری، نام خانوادگی «نواب» را برگزید. او تحصیلات خود را در رشته مکانیک در دبیرستان آلمانیها آغاز کرد، اما آن را نیمهکاره رها کرده و برای کار به آبادان رفت. در شرکت نفت مشغول سوهانکاری شد و در همانجا نخستین نشانههای روحیهی ضد استعماریاش بروز کرد؛ زمانی که از یک کارگر ایرانی که توسط یک انگلیسی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود دفاع کرد و سبب شورش مختصری در شرکت شد. این واقعه موجب شد کار را رها کرده و به نجف مهاجرت کند.
در نجف، نواب صفوی حدود سه سال و نیم به تحصیل علوم دینی پرداخت و همزمان برای گذران زندگی کار میکرد. در همین دوران بود که با اندیشههای اسلامی سیاسی آشنا شد و تحت تأثیر عالمانی، چون علامه امینی قرار گرفت. او در این دوران به شدت درگیر مفاهیم دینی، از جمله امر به معروف و نهی از منکر، شد و همین مسئله بعدها به یکی از ویژگیهای بارز شخصیتیاش تبدیل گردید. علیاصغر مروارید، از روحانیون حوزه علمیه قم میگوید: «نواب در کوچه و بازار هم نهی از منکر میکرد و مردم وقتی او را میدیدند، کلاه شاپو را از سر برمیداشتند یا کراوات را باز میکردند.» رهبر انقلاب نیز نقل کرده که نواب در خیابانها راه میرفت و فریاد میزد: «اسلام باید حکومت کند!» و مردم را به رعایت ظاهر اسلامی فرا میخواند.
تقابل با آیت الله بروجردی؛ شروع اختلافات از سال ۱۳۲۹
تا پیش از تثبیت مرجعیت آیتالله بروجردی، فداییان اسلام مورد حمایت برخی علمای قم مانند آیتالله محمدتقی خوانساری بودند. اما از حوالی سال ۱۳۲۹ هجری شمسی، اختلافهایی میان نواب صفوی و اطرافیانش با بیت آیتالله بروجردی شکل گرفت. این اختلافات بیشتر ریشه در رویکرد سیاسی تند فداییان اسلام داشت و آیتالله بروجردی همواره از ورود مستقیم به مسائل سیاسی پرهیز میکرد و حتی در جریان مهمی مانند ملی شدن صنعت نفت نیز نقشی ایفا نکرد.
با گسترش نفوذ فداییان اسلام در حوزه علمیه قم، تنشها شدت یافت و در مواردی به برخوردهای فیزیکی نیز انجامید. در یکی از این درگیریها، فردی به نام شیخ علی لُر که به بیت آیتالله بروجردی منسوب بود، با برخی از اعضای فداییان اسلام درگیر شد. فضای حوزه قم در آن دوران، بهدلیل تقابل دو نگرش متفاوت نسبت به دین و سیاست، دچار شکاف و دوگانگی شده بود.
بیشتر بخوانید: بازخوانی اندیشه موسسان حوزه علمیه قم | آیتالله طالقانی؛ روحانی محبوب و مبارز آزادیخواه
در پی شکایات مکرر مردم درباره عملکرد خشن و گاه تندروانه فدائیان، آیتالله بروجردی در یکی از جلسات درس خود، به صراحت از رفتار آنان انتقاد کرد. او تأکید کرد که «دعوت به اسلام و مبارزه در راه آن، با تهدید و غصب اموال مردم ممکن نیست». برخی نیز معتقدند که اختلافها نه تنها به تفاوت نگرش بلکه به تحریک برخی چهرههای مشکوک در هر دو جناح مربوط بوده است.
با وجود این اختلافها، شواهدی وجود دارد که آیتالله بروجردی در ابتدا از فداییان اسلام و شخص نواب صفوی حمایت مالی میکرده است. این کمکها عمدتاً از طریق افرادی مانند سیدحسین بدلا انجام میشد. اما از بهار سال ۱۳۲۹ به بعد، روابط میان دو طرف رو به تیرگی گذاشت و در نهایت گروهی از طلاب حامی فداییان، حوزه قم را ترک و به تهران مهاجرت کردند. نواب نیز در یکی از بازجوییها ضمن تأیید مرجعیت علمی بروجردی، از او بهعنوان «افسر اسلام» یاد کرد و گفت خود را «سرباز»ی میداند که وظیفه اقدام را بر عهده دارد تا مرجع تقلید نیازی به ورود مستقیم نداشته باشد.
ماجرای ترور کسروی
یکی از نقاط عطف زندگی سیاسی نواب صفوی، مواجههاش با احمد کسروی بود؛ نویسنده و اندیشمند جنجالی آن زمان که کتابهایی، چون «در پیرامون اسلام» و «شیعیگری» را منتشر کرده بود. نوشتههای کسروی خشم مذهبیون را برانگیخت و حتی تا نجف نیز واکنشهایی به همراه داشت. نواب نخست تصمیم گرفت از طریق گفتوگوی علمی با کسروی مقابله کند. او در جلساتی به مناظره با کسروی نشست، اما نتیجهای نگرفت. در نهایت تصمیم گرفت او را حذف فیزیکی کند.
در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴، نواب صفوی به همراه محمد خورشیدی با اسلحه به کسروی حمله کرد، اما اسلحهاش پس از شلیک دو گلوله از کار افتاد و به ناچار با دست به او حملهور شد. این حمله ناکام ماند و نواب بازداشت شد. اما این آغاز رسمی حرکت فداییان اسلام بود. بعد از این واقعه نخستین اطلاعیه فداییان اسلام منتشر شد که زبان تند و انقلابی آن ادبیات خاصی را وارد فضای سیاسی کشور کرد. در این بیانیه آمده بود: «ما زندهایم و خدای منتقم بیدار... خونهای بیگناهان از سرانگشت خود خواهان شهوتران فرو میریزد...»
ماجرای کسروی بالاخره در اسفند ۱۳۲۴ پایان یافت؛ در یکی از جلسات دادگاه، فداییان اسلام بار دیگر به کسروی حمله کردند و این بار او را ترور کردند. گفته میشود این اقدام با حمایت یا فتوای برخی مراجع نظیر آیتالله کاشانی، علامه امینی و دیگران همراه بوده است.
نواب ده روز پیش از ترور کسروی بیانیهای منتشر کرد به نام «خون و انتقام» که در آن از مسلمانان میخواست برپاخیزند و حقوق خویش را بستانند: «ای جنایتکاران پلید! شما خویشتن را بهتر از دیگران در زیر پردههای مرموز میشناسید و بر دقائق جنایات خود مطلعید، ما هم آزادمردان از خود گذشتهایم که باک نداریم و به کمک احتیاجمان نیست. بترسید از نیروی ایمان زمانی که مجال یابد. ما سرچشمه کل میبینیم و تیرانداز و الا تیر و جویبار را چه کند؟ منشأ خرابیها و بیدینیها و مظلومکشیها شمائید. به خدا خونمان میجوشد و خون فداکاران دین در جوشش است و خون تازه میطلبد. جانبازی بر ما شیرین است. لیک، تا نستانیم، نبازیم، جان به زنجیرهای رقیب و اسارت پانصد میلیون مسلمین عالم گسیختنی است.
سالها است که زنجیر سیاهی ممالک اسلامی را از یکدیگر جدا ساخته، مراکز نصب این زنجیرها در داخله مسلمین به الوان گوناگون به قطع و فصل رشته اخوت و اتحاد و پاشیدن سم فساد و سوءاخلاق و جهل و بیایمانی و اختلاف مشغول است. «انما المؤمنین اخوة» - مؤمنان برادرند - این زنجیرها از ناحیه خودخواهانی است که سالها بعد از تمدن اسلام و ندای عالمگیر قرآن و دعوتش به آزادی، در جهل و بربریت غوطهور بودند.ای مسلمین عالم، قیام کنید، زنده شوید، تا حقوق خویش بازستانیم.»
شکل گیری فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی
فداییان اسلام گروهی از جوانان مذهبی بودند که به رهبری نواب صفوی گرد هم آمده بودند. از جمله چهرههای برجسته این گروه میتوان به سید حسین امامی و عبدالحسین واحدی اشاره کرد. اما تشکل نوپای فداییان در آن زمان هنوز ساختار رسمی و منظمی نداشت. در این دوره بسیاری از علما و مردم مذهبی از حرکت آنها حمایت کردند، اما روحانیون سنتی و مراجع تقلید از جمله حوزه علمیه قم، که پس از فشارهای دوران رضاخان ترجیح میدادند از سیاست فاصله بگیرند، با جریان فداییان اسلام با احتیاط برخورد میکردند.
نواب صفوی و مجمع مسلمانان مجاهد
طیفی از فداییان اسلام تلاش کردند از طریق ساختارهای نرمتر در کنار فعالیتهای مسلحانه، نیز وارد عرصه شوند. از جمله با تأسیس مجمع مسلمانان مجاهد که نشریهای با عنوان «دموکراسی اسلامی» منتشر میکردند. این مجمع که به تدریج تحت مدیریت شمس قناتآبادی قرار گرفت، گرایش به فعالیتهای پارلمانی داشت. اما نواب صفوی با چنین رویکردی میانه خوبی نداشت و آن را ناکارآمد میدانست.
از دیگر محورهای فعالیت فداییان اسلام، مسئله حجاب بود که نواب صفوی به شدت بر آن تاکید داشت. فداییان اسلام با تمام قوا به مخالفت با بیحجابی برخاسته و در سال ۱۳۲۶ در مسجد سلطانی تهران فعالیتهایی را در این زمینه ترتیب دادند. نواب صفوی به شدت با مظاهر تمدن غربی مانند مشروبخواری، موسیقی، سینما و پوشش غربی مخالف بود و آنها را ابزار تضعیف فرهنگ اسلامی میدانست.
ماجرای ترور عبدالحسین هژیر و رزم آرا
نواب صفوی، رهبر گروه فداییان اسلام، در سال ۱۳۳۲ پس از آزادی کوتاهمدت از زندان به مصر رفت و با اخوانالمسلمین و سید قطب دیدار کرد. او پس از بازگشت، کودتای ۲۸ مرداد را «انقلاب اسلامی» نامید و در بیانیهای تند، دکتر مصدق را متهم به تقویت عوامل شوروی در ایران کرد. به باور او، سقوط مصدق نتیجه ایمان مردم و حمایت نظامیان مسلمان از اسلام بود. نواب همچنین در این بیانیه خواستار حذف مظاهر غربی نظیر موسیقی شهوانی، بیحجابی، مشروبات الکلی و قوانین قضایی اروپایی شد و خواست تا حکومت کاملاً اسلامی برقرار گردد.
نواب این نگاه را پیشتر در کتاب «راهنمای حقایق» نیز مطرح کرده بود. او در آن کتاب طرحی برای یک حکومت اسلامی ارائه داده بود که در آن اجرای بیکموکاست احکام شرع، اجباری شدن حجاب، حذف کامل مظاهر فرهنگ غرب و اسلامیسازی کامل سینما، از اصول محوریاش بود.
اما فداییان اسلام پیش از آن نیز نقش مهمی در فضای سیاسی کشور ایفا کرده بودند. آنها با دیدگاه بنیادگرایانه خود، تنها قرائت خود از اسلام را برحق میدانستند و با هر اندیشه متفاوتی دشمنی میورزیدند. از جمله، عبدالحسین هژیر به اتهام تقلب در انتخابات و مخالفت با اعزام نیروهای اسلامی برای جنگ با اسرائیل و همچنین تبعید کاشانی به دست سید حسین امامی ترور شد. ترور مهم دیگر مربوط به سپهبد رزمآرا بود که خلیل طهماسبی او را به جرم تلاش برای انعقاد قرارداد گس-گلشائیان و مقابله با آیتالله کاشانی به قتل رساند. کاشانی این ترور را تایید کرد و آن را ضربهای به استعمار خواند.
در سال ۱۳۳۰، نواب با آموزش زنان مخالف بود. در پی دستگیریاش، هوادارانش تجمع کرده، به زندان قصر حمله کردند و شعارهایی علیه دکتر مصدق سر دادند. همچنین با انتشار نامهای، جراید را از انتقاد از نواب برحذر داشتند و تهدید کردند که سکوت کنند. همزمان، نواب و گروهش از آیتالله کاشانی در برابر دولت مصدق حمایت میکردند و فداییان، مصدق را تهدید به ترور کردند. اما بهجای او، دکتر حسین فاطمی، وزیر رادیکال دولت، هدف قرار گرفت. محمدمهدی عبدخدایی به او تیراندازی کرد، ولی فاطمی از این سوءقصد جان سالم به در برد.
در کنار اینها، فداییان اسلام حتی به سید حسن امامی، امام جمعه تهران، نیز حمله کردند، اما با وجود تمام فعالیتهای تند و خشونتبار، آن زمان قصدی برای ترور محمدرضا شاه نداشتند. هدف اصلی آنها نخستوزیران سکولار بودند که مصدق در رأس آنان قرار داشت.
سرانجام در سال ۱۳۳۴، پس از ترور ناموفق حسین علا، نخستوزیر وقت، سرنوشت فداییان اسلام به پایان رسید. نواب صفوی، خلیل طهماسبی، محمد واحدی و مظفر ذوالقدر دستگیر و پس از محاکمه در ۲۷ دیماه همان سال اعدام شدند. این آخرین اقدام گروهی بود که در رؤیای برپایی حکومت دینی به هر وسیلهای دست زد، اما در نهایت سرنوشتش با تیرباران به پایان رسید.
ماجرای اعدام نواب صفوی
حرکت فداییان اسلام و شخص نواب صفوی سرانجام در مسیر برخورد با قدرت سیاسی وقت قرار گرفت. اعدام حسین امامی به خاطر ترور عبدالحسین هژیر و سپس دستگیری و اعدام نواب صفوی در ۱۳۳۴ به خاطر ترور نخستوزیر وقت، حسین علاء، پایانی برای یکی از رادیکالترین جریانهای مذهبی-سیاسی تاریخ معاصر ایران رقم زد. با وجود پایان خونبار این گروه، فداییان اسلام و نواب صفوی مسیر تازهای را در ترکیب مذهب و سیاست و رادیکالیسم دینی در ایران گشودند که بعدها در تحولات انقلاب اسلامی ردپای آن دیده شد. به عبارتی نواب صفوی را میتوان پدر معنوی بخش مهمی از جریانی دانست که با انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.