سون تزو، استراتژیست محبوب ترامپ کیست؟ | هنر جنگیدن به سبک چینی از فریب تا انعطاف

رویداد۲۴| علی نوربخش: دونالد ترامپ در ژوئیهی سال ۲۰۱۲ یکی از توییتهای معروف خود را منتشر کرذ؛ توییتی که گفتار معروفی از آموزههای سون تزو را نقل کرد: «بالاترین هنر جنگ، مغلوب ساختن دشمن، بدون نبرد است». ترامپ بهعنوان فردی اهل مطالعه شناخته نمیشود و این نقلقول، در سراسر مجموعه توییتهای و اظهارات پرشمار وی، از معدود دفعاتی است که به یک کتاب ارجاع داده شده. علاوه بر خود ترامپ، مشاور سابقش استیو بنن، که در سال ۲۰۱۷ مدتی استراتژیست ارشد کاخ سفید بود، از علاقهمندان به سون تزو بود و اعتقاد داشت که کتاب «هنر جنگ» راهنمایی است برای پیشبرد جنگ تجاری با چین. وزیر دفاع سابق ترامپ، جیمز ماتیس_ ژنرال بازنشسته نیروی دریایی که بهخاطر دقتنظر و میانهرویاش در قضاوت، نزد فرماندهان نظامی جهان شناخته میشود_ در مصاحبهای در سال ۲۰۱۸ اعلام کرد که طرز تفکرش دربارهی جنگ، بیش از همه، به سون تزو نزدیک است.
اینکه اندیشههای سون تزو پس از گذشت دو هزار سال تا این اندازه در جهان معاصر نفوذ کرده، خود بهراستی شگفتآور است. سون تزو، یا آنگونه که در تلفظ ماندارین «سون وُ» میخوانندش، نماد خرد چینی در باب جنگ و سیاست است. درباره زندگی واقعی او روایتهای متعددی وجود دارد؛ اما اغلب پژوهشگران بر این باورند که سون تزو در سدهی ششم پیش از میلاد، در دوران بیدولتی چین، بهعنوان استراتژیست و فرمانده نظامی دربار پادشاه «وو» خدمت کرده است. داستانهایی از انضباط و قاطعیت او نقل میکنند که طی آن، حتی برای اثبات اقتدار و نظم ارتش، از اعدام خدمتکاران زن در برابر پادشاه ابایی نداشت. چه این روایات را باور کنیم، چه صرفا افسانه بدانیم، بیتردید سون تزو چهرهای است که عقلانیت و نظم را بر هیجان و عاطفه مقدم میشمارد؛ فرماندهی خونسرد، منضبط و پیرو منطق، که هدف را فدای احساس نمیکند.
سون تزو؛ متفکری برای دوران عسرت
هنر جنگ مانند سایر متون باستانی چینی، متنی ترکیبی است که احتمالا در پایان دوران جنگهای ایالتی (۴۷۵ تا ۲۲۱ پیش از میلاد) گردآوری شده است؛ دورهای که چین به هفت پادشاهی تقسیم شده بود که هرکدام با دیگری وارد جنگ شده بودند. اشاره به تاریخ حیات او مهم است، چرا که نشان میدهد وی در دورانی میزیسته که ناامنی و جنگ بدل به امری عادی و هر روزه شده بود. بنابرین تعجبی ندارد که «هنر جنگ» مانند سایر متون باستانی چین، نخستین هدف خودش را پرهیز از مرگ بر اثر خشونت میداند.
تعدادی از پژوهشگران امروزی بر این باورند که سون تزو بیش از آنکه یک فرد خاص باشد، نامی است که بر مجموعهای از آموزهها و تجربیات فرماندهان آن دوره نهاده شده است. شواهد سبکشناختی و تضادهای درونمتنی کتاب هنر جنگ، این گمان را تقویت میکند که کتاب در طی دههها یا حتی سدهها، با افزودن و ویرایش آموزههای گوناگون شکل گرفته است. با این حال، آنچه مسلم است، استمرار تاثیر ژرف همین متن کنونی بر سیر اندیشهی سیاسی و نظامی جهان ما است.
هنر جنگ کتابچهای برای زندگی در دوران فروپاشی و بحران است، و اگر امروز بیش از هر زمان دیگری خوانده میشود، هم از آنروست که عصر ما عصر فروپاشی و آشوب است.
سون تزو در بطن اندیشهی خود، پیرو فلسفهی لائوتزو است. لائوتزو، فیلسوف مشهور چینی، در آموزههای خود به نظمی کیهانی اشاره میکند، نظمی که از دسترس عقل انسانی خارج است و از سطح انسان فراتر میرود. اما این کتاب همچنین کتاب راهنمایی برای بقا در دورانهای پرخطر است. در اندیشهی چینی_برخلاف آنچه در ادیان ابراهیمی و به ویژه اسلام_ عرفان و سودمندی عملی با یکدیگر تضادی ندارند. لائوتزو میگوید «بدون عملکردن، عمل کن» (وو وی)؛ یعنی اتخاذ شکلی از پذیرش جهان، به همان شکلی که هست، را توصیه میکند: پذیرشی که هم به منطق پنهان رویدادها پاسخ میدهد، و هم بهعنوان راهبردی برای مواجهه با دنیای روزمره کارایی دارد.
سون تزو بارها از مفاهیمی، چون «بیعملی»، «انعطافپذیری» و «تطابق با وضعیت» سخن میگوید؛ مفاهیمی که آشکارا با آموزههای لائوتزو و نگرش مکتب وی پیوند دارد. در این منظر، جنگ صحنهی قهرمانی و دلیری نیست، بلکه بحرانی است که از خلال عدم تعادل زاده میشود؛ اوج بینظمی است که روی میدهد تا نظم و تعادل از دست رفته را بازیابی کند. بهترین پیروزی آن است که بدون نبرد به دست آید و بزرگترین فرمانده، کسی است که از جنگ پرهیز کند. این اخلاق عملگرایانه و عقلانی، هنر جنگ را از متون نظامی غربی متمایز میسازد، و اگر در غرب، جنگ گاه مجالی برای نمایش شرافت و حماسه تلقی میشد، در شرق دور نوعی شکست دیپلماسی بود که باید با کمترین هزینه و بیشترین تدبیر پایان مییافت.
نفوذ جهانی سون تزو
تاثیر سون تزو محدود به مرزهای آسیا نماند. نخستین ترجمه اروپایی هنر جنگ در قرن هجدهم به زبان فرانسوی منتشر شد و پس از آن، بهویژه در قرن بیستم، با ظهور نظریههای جنگ سرد و مدیریت بحران، کتابش محبوبیتی جهانی یافت. فرماندهان بزرگی، چون داگلاس مکآرتور، نورمن شوارتسکوف و حتی رهبران تجاری ژاپن و کره جنوبی در دهههای اخیر، آموزههای هنر جنگ را سرلوحهی برنامهریزیهای استراتژیک خود قرار دادند. جذابیت سون تزو نهتنها در اختصار و ایجاز سخنانش، بلکه در انعطافپذیری و عمق فلسفی اوست؛ اینکه بتوان آموزههای او را از میدان نبرد باستان تا اتاقهای هیئتمدیره و فضای رقابت تجاری مدرن، همچنان بهکار بست.
بسیاری ممکن است مخالف استفاده از «هنر جنگ» برای راهبری سیاست باشند. اما ایدهی پیوند نزدیک جنگ و سیاست چیز جدیدی نیست. کارل فون کلاوزویتس، معروفترین اندیشمند جنگ، در اثر کلاسیک خود، جنگ را «ادامهی سیاست با ابزارهای دیگر» توصیف میکند. اما کسانی که امروز آموزههای سون تزو را در سیاست به کار میگیرند دیدگاهی متفاوت و رادیکال دارند: آنها بر این باورند که خودِ سیاست، گونهای از جنگ است. آموزههای سون تزو دقیقا برخلاف این نظر است و یکی از معروفترین ایدههای وی بدین صورت است: «جنگ، هنر فریب است». سون تزو استدلال میکند که پنهانکاری، فریب و دیگر راهبردهای جنگی، در دورانهای بحرانی، برای بقا ضروری هستند. این دیدگاه در تضاد با آموزهی کلاسیک سنت غربی قرار میگیرد: سنت غربی مبتنی بر ایدهای است که توسط ارسطو صورتبندی شده و بنیان آن باور به «سیاست» است؛ سیاست نیز بهمعنای جستوجوی حقیقتی مشترک دربارب خیر عمومی شهروندان است.
اما مخالفانی هم با وجود داشتهاند. مشهورترین آنها ماکیاولی است که توصیه میکرد حاکمان باید تصویر حاکمی بافضیلت را به نمایش بگذارند، اما در عین حال، و در صورت لزوم، آمادهی هرشکلی از قساوت وبیرحمی نیز باشند. پس از ماکیاولی، توماس هابز با کتاب لویاتان خود در عالم اندیشه سیاسی درخشید. وی معتقد بود که تفسیر متون مقدس باید بر عهدهی حاکم باشد. از دیدگاه هابز، هدف سیاست نه حقیقت بلکه صلح بود؛ چرا که نزاع بر سر معنای کتاب مقدس، جنگهای دینی را برانگیخته بود.
بیشتر بخوانید:
تأملی در باب فلسفهی جنگ | چگونه جنگ به وضع طبیعی بدل شد؟
کتاب شهریار اثر ماکیاولی درباره چیست؟
ماکیاولی و هابز اغلب بهعنوان متفکرانی غیر اخلاقگرا توصیف میشوند، اما هر دو معتقد بودند که گاهی تنها راه تحقق خیر، بیاعتنایی نظاممند به حقیق است. این رویکرد، برای ماکیاولی، خودآیینی جمهوریخواهانه را ممکن میساخت؛ و برای هابز، پیششرطی بود برای «زندگی راحت»، یعنی چیزی فراتر از بقا: شامل سطحی مناسب از زندگی، و دسترسی به دانش و هنر. این متفکران باور داشتند که حفظ خیر عمومی ممکن است به روشهایی نیاز داشته باشد که اخلاق آنها را تقبیح میکند، اما آنان غیراخلاقگرا نبودند. بلکه فقط خطرات سیاست را بهتر از دیگران میشناختند _ ماکیاولی پس از متهم شدن به توطئه علیه خاندان مدیچی زندانی و شکنجه شد، و هابز اندکی پیش از جنگ داخلی انگلستان ناگزیر به تبعید شد. آنها با شجاعت علمی، تعارضات هنجاری و ذاتی عالم سیاست را عیان کردند و با صداقت بیشتری نوشتند: فریب ممکن است رذیلت باشد، اما بدون آن، خیر ناتوان است.
نگاه سون تزو به جنگ نیز چنین است. در هیچکجای متن، جنگ بهعنوان عملی قهرمانانه یا شریف توصیف نمیشود. جنگ، شری بزرگ است، اما کمبدترین جنگها آنهایی هستند که بدون درگیری فیزیکی و از طریق حیله و تدبیر به پیروزی میرسند.
البته فریب همواره عنصری مهم در جنگ بوده است. جنگ جهانی دوم با رشتهای از فریبها به پیروزی رسید: از جمله پنهانسازی اطلاعات رمزگشاییشده از ماشین انیگما و عملیات گمراهسازی فرماندهی آلمان دربارهی محل و زمان حملهی متفقین به اروپا. اما در زمان ما با ظهور فناوری اطلاعات و جنگ سایبری، نقش فریب جهشی کیفی یافته است. مرزهای میان جنگ و صلح مبهم شدهاند، و جنگ به اشکال تازه و غیرمتعارف تبدیل شده است. اکنون بیش از هر زمان دیگری، جنگ، سیاست و فریب به هم تنیدهاند. در مورد کشور خودمان، اخیرا به شکلی عریان نمونههای آن را مشاهده کردیم؛ منظورم فریب ترامپ و نتانیاهو از طریق دلگرم کردن ایران به مذاکره و اجرای حملهی غافلگیرانه است.
سیاستمداران جهان ما
با تمام این اوصاف، وضعیت ما بیسابقه نیست. ولادیمیر لنین، نابغهی انقلابی، استاد بیبدیل چیزی بود که بعدها «ماسکیروفکا» نام گرفت. این واژه که در دههی ۱۹۲۰ در اتحاد جماهیر شوروی به کار میرفت بر هر راهبرد یا تاکتیکی که در آن فریب نقش محوری داشت، اطلاق میشد. دامنه دلالتش نیز بسیار گسترده بود و از استفاده دروغین و نمایشی مواضع نظامی، تا عملیاتهای کلان استراتژیکی که رهبری شوروی درجریان آنها تعهداتی میداد که هرگز قصد اجرایشان را نداشت آنها را نداشت، را شامل میشد.
لنین با وعدهی واگذاری زمین به دهقانان به قدرت رسید، در حالیکه همواره قصد مصادرهی آن را داشت. بعدها و در دوران استالین، سیاست اقتصادی جدید (نِپ) که بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۸ اجرا شد و به دهقانان اجازه میداد مالک زمین باشند و از آن سود ببرند، چنین وانمود کرد که دولت شوروی در حال کاهش سطح سختگیری ایدئولوژیک خود است. این تصویر موجب شد بتواند با غرب قراردادهای تجاری ببندد و کشور را بر پایهی کشاورزی جمعی و به صورت بیرحمانه صنعتی کند. حملهی استالین به دهقانان، عدول از راهبرد لنین نبود، بلکه ادامهی آن، پس از یک عقبنشینی ضروری و فریبآمیز بود.
روسیهی پساکمونیست نیز از فریب نظاممند در جنگهای خود در اوکراین و سوریه استفاده کرده است. آن بهاصطلاح شهروندانی که در سال ۲۰۱۴ در اوکراین ظاهر شدند، شبهنظامیان محلیِ و خودجوش نبودند، بلکه تماما از نیروهای ویژه روسیه بودند؛ همچنانکه سازمانهای مردمنهادی که جنایات اسد را گزارش کردند نیز «توطئهگران غربی» نبودند، بلکه ناظران واقعی بودند. این روایات نمونههاییاند از آنچه روسها «ورانیو» مینامند: یعنی انتشار دروغهایی که همه میدانند دروغ هستند، اما بازهم دولت اصرار به انتشارشان دارد. چرا که این دروغها جریان بیوقفهای از اطلاعات نادرست به راه انداشته و دسترسی به واقعیت را دشوار میکند، و در نهایت تنها چیزی که باقی میماند، برداشتهای متغیر از موضوعات واحد است. این شیوه در صدا و سیمای مملکت خودمان نیز رواج دارد و تشخص آن برای شهروندان ایرانی دشوار نیست.
اگرچه دولت چین بسیار کمتر از همتای روسش اهل ماجراجویی است، اما راهبردی مشابه را دنبال کرده است. در حالیکه خود را کشوری در حال توسعه و خواهان پیوستن به نظام جهانی قانونمدار نشان میدهد، داراییهایی در اقتصادهای غربی گرد آورده که بهتدریج اهرم فشارش بر دولتهای غربی را افزایش داده است. همانگونه که سون تزو یادآور میشود، فریب دادن و سردرگم کردن دشمن، مسیری موثرتر از رویارویی مستقیم با او است.
آموزههای سون تزو برای غرب ناخوشایند است. آنچه دربارهی جنگ عراق شگفتانگیز بود، نه پیشزمینهی اطلاعات نادرست، بلکه فقدان اهداف استراتژیک مشخص آن بود. هدف چه بود؟ نابودی سلاحهای کشتار جمعی (که مدرکی معتبر دربارهی وجودشان در دست نبود) یا تغییر نظام؟ هر چه بود اثر عملی آن را در شعلهور شدن بنیادگرایی اسلامی در منطقه دیدیم؛ همین و بس.
تغییر رژیم لیبی که در در سال ۲۰۱۱ رخ داد حتی فاجعهبارتر بود: کشور را به دست جهادگرایان و قاچاقچیان انسان سپرد و جنگ داخلی پرهزینهای را شعلهور کرد. حضور نزدیک به ۲۰ سالهی نیروهای غربی در افغانستان نیز هیچ هدف قابل شناساییای نداشت. قرار بود پایگاههای تروریستی نابود شوند، در حالیکه آنها عمدتا در پاکستان بودند؟ یا شکست طالبان _ که امری ناممکن بود_ و ساخت مدارسی که طالبان پس از خروج نیروهای غربی تعطیل میکرد؟
غرب به جای دفاع از خود در برابر تهدیدهای واقعی، که در سطح تمدنی-فرهنگی خواهان نابودی آن هستند، اسیر خیالپردازیهایی دربارهی گسترش ارزشهای خود به سراسر جهان شد. امروزه که بسیاری از خودِ شهوندان غربی این ارزشها را به تمسخر میگیرند یا ردشان میکنند، تلاشهای مشابه عراق و لیبی نتایجی به مراتب فاجعهبارتر خواهند داشت. جوامع آشفته نمیتوانند استراتژیهای منسجمی تدوین کنند. سون تزو تعلیم میدهد که آگاهی از محدودیتهای خود، بهاندازهی شناخت دشمن مهم است. در مقدمه یکی از ترجمههای انگلیسی «هنر جنگ» چنین آمده: «شاید ژرفترین پیام برگرفته از هنر جنگ (که امروزه از اهمیت فراوانی برخوردار است) این باشد که هر پیروزیای مستلزم آن است که دستکم بهاندازهی طرف مقابل، خود را بشناسی... هنر جنگ از خواننده میخواهد که پیش از فرمان دادن به دیگران در امور بزرگ و کوچک، خود را بشناسد.»



یک مشت حرف مفت . تنها حکومت هایی دوام دارند که به مردم خود تکیه داشته باشند . قدرت واقعی در جمعیت است . حکومت های نادان از این امر غافل میشوند و نتیجه ، جز سرنگونی نخواهد بود .


