تاریخ انتشار: ۱۰:۴۲ - ۰۹ آبان ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۷ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

همسایه‌ی شرور ما | دویست سال کشمکش و شیدایی در روابط ایران و روسیه

در آغاز قرن نوزدهم، سربازان فراری روس در تبریز به فرمان عباس‌میرزا، فنون نظامی مدرن را به ایرانیان می‌آموختند؛ همان مهارت‌هایی که قرار بود روزی در میدان نبرد علیه روسیه به کار گرفته شوند. این تصویر پارادوکسیکال، نماد رابطه‌ای است پر از تضاد میان ایران و همسایه‌ی شمالی‌اش؛ رابطه‌ای آمیخته با جنگ و همکاری، نفرت و الهام، که در طول دو قرن، مسیر تاریخ و هویت مدرن ایران را شکل داده است.

روابط ایران و روسیه

رویداد۲۴| در دهه‌ی نخست قرن نوزدهم، در میدان مشق تبریز، هر روز صحنه‌ای شگفت‌انگیز و عجیب تکرار می‌شد: گروهی از سربازان فراری ارتش روسیه، به فرمان ولیعهد ایران، شاهزاده عباس‌میرزا، با جدیت تمام مشغول آموزش دادن فنون نظامی مدرن به سربازان ایرانی بودند؛ سربازانی که قرار بود همین فنون را در میدان جنگ علیه ارتش روسیه به کار گیرند. این تصویر، سربازان تزار در حال تربیت دشمنان فردای خود، چکیده‌ای است از دویست سال رابطه‌ی پر فراز و نشیب ایران و همسایه‌ی شمالی‌اش؛ رابطه‌ای آمیخته با جنگ و دیپلماسی، سلطه‌گری و الهام، مملو از نفرت و شیفتگی. این پارادوکس، نماد گویای پیچیدگی سرنوشتی است که جغرافیا برای این دو همسایه رقم زده است.

در همین دوران بود که عباس‌میرزا، شاهزاده‌ی اصلاح‌گر و تراژیک قاجار، در گفتگویی مشهور با یک افسر فرانسوی، با حسرتی عمیق، پرسش محوری تاریخ معاصر ایران را طرح کرد: «چه قدرتی به شما [اروپاییان]چنین برتری عظیمی بر ما می‌دهد؟ علت پیشرفت شما و ضعف مداوم ما چیست؟ شما هنر حکومت کردن، هنر فتح کردن، و هنر به کار گرفتن تمام قوای انسانی را می‌دانید، حال آنکه ما گویی محکوم به ماندن در جهالتی شرم‌آوریم...»

این پرسش که از دل شکست‌های تلخ در برابر روسیه برآمد؛ فریاد ملتی بود که در آستانه‌ی دنیای مدرن با قدرت کوبنده‌ی همسایه‌ای مواجه شده بود که همزمان متجاوز و الگو بود. این همسایه‌ی شمالی قدرتمند، در مسیر پر فراز و نشیب ایران به سوی مدرنیته، چه نقشی ایفا کرد؟

آقا محمد شاه و استراتژی «زمین سوخته»

نخستین برخورد‌های جدی نظامی میان ایرانِ قاجار و روسیه‌ی تزاری، چیزی بیش از یک شکست نظامی صرف بود؛ این رویارویی‌ها، تصورات هر دو ملت از یکدیگر و به‌ویژه تصور ایران از جایگاه خود در جهان را برای همیشه دگرگون کرد. دورانی از اعتماد به نفس که ریشه در خاطرات امپراتوری‌های گذشته داشت، به تدریج جای خود را به حس حیرت، ضعف و نیازمندی داد و این تحول روانی، مسیر تاریخ ایران را تغییر داد.

آقا محمد خان قاجار، پادشاهی زیرک، بی‌رحم و عمل‌گرا بود. او ضمن آنکه به خوبی از قدرت نظامی برتر روسیه آگاه بود، به استراتژی سنتی ایرانیان در برابر دشمن قدرتمند اطمینان داشت. این راهبرد که از دوران اشکانیان تا صفویان آزموده شده بود، بر پرهیز از نبرد مستقیم، جنگ‌های پارتیزانی و سیاست «زمین سوخته» برای فرسودن ارتش دشمن متکی بود. او در گفت‌و‌گو با وزیر خود، درک واقع‌بینانه‌اش از موازنه‌ی قوا را چنین بیان کرد: «آیا مردی با درایت تو باور دارد که من سر خود را به دیوار فولادی آنها بکوبم، یا سپاه نامنظم خود را در معرض نابودی با توپخانه و سربازان منظمشان قرار دهم؟... گلوله‌هایشان هرگز به من نخواهد رسید؛ اما آنها هیچ سرزمینی را فراتر از برد سلاح‌هایشان در اختیار نخواهند داشت. آنها به خواب نخواهند رفت؛ و هر کجا که بروند، من آنها را با یک بیابان محاصره خواهم کرد.»

این کلمات، نشان از اعتماد به نفس پادشاهی داشت که گرچه قدرت دشمن را می‌شناخت، اما هنوز به شیوه‌های کهن خود برای مقابله با آن ایمان داشت. اما این اعتماد به نفس، دیری نپایید.

شکست‌های ویرانگر و تولد «نظام جدید»

با مرگ آقا محمد خان و آغاز سلطنت فتحعلی شاه، موازنه‌ی قوا به سرعت به نفع روسیه تغییر کرد. ژنرال پاول سیسیانوف، که ایرانیان او را با نام تحقیرآمیز و ترکی «اشپخدر»، به معنای «آنکه کارش نجاست است»، می‌شناختند، با بی‌رحمی و کارآمدی نظامی، وحشت را در قفقاز پراکند. نقطه‌ی عطف این دگرگونی، سقوط قلعه‌ی گنجه در سال ۱۸۰۴ بود. این واقعه نه تنها یک شکست نظامی، که یک شوک روانی عمیق برای دربار قاجار بود. اعتماد به نفس ایرانیان پیش از این شکست در نامه‌ی جسورانه‌ی جوادخان، مدافع شهر، به سیسیانوف موج می‌زد: «آیا مطمئنی که سربازان تو از قزلباش دلیرترند؟»، اما خبر سقوط گنجه و قساوت روس‌ها، این حقیقت تلخ را آشکار کرد که شجاعت سربازان قزلباش در برابر توپخانه و پیاده‌نظام منظم اروپایی کارساز نیست.

این شکست‌های تحقیرآمیز، عباس میرزا و نخبگان آینده‌نگر اطراف او را به این نتیجه‌ی قطعی رساند که تنها راه بقای کشور، کنار گذاشتن شیوه‌های سنتی و اقتباس از فنون نظامی اروپایی است. این‌چنین بود که نطفه‌ی «نظام جدید» بسته شد؛ تلاشی پرشور برای ساختن ارتشی مدرن. این تقلید زودهنگام از یک الگوی اروپایی، ضرورتا بر نزدیک‌ترین و ملموس‌ترین نمونه متمرکز بود: قدرت دولت‌محور و از بالا به پایین تزار. بذر‌های یک قرن دولت‌سازی آمرانه در ایران، در همین نقطه کاشته شد.

شکست حقارت‌بار، ایران را به مسیری طولانی از تلاش برای درک راز قدرت همسایه‌ی شمالی، و نهایتا درک تجدد و نظم جدید، و تقلید از آن سوق داد. این تلاش برای فهمیدن و جبران کردن، با سفر خیره‌کننده‌ی سفارت خسرو میرزا به قلب امپراتوری روسیه، به اوجی نمادین رسید.

غرامت یک فاجعه: داستان سفارت خسرو میرزا

پس از فاجعه‌ی قتل الکساندر گریبایدوف، سفیر روسیه، و همراهانش در تهران در سال ۱۸۲۹، دربار قاجار که از وقوع یک جنگ ویرانگر دیگر به شدت هراسان بود، هیئتی عالی‌رتبه را برای عذرخواهی رسمی و دلجویی از تزار نیکلای اول به سن پترزبورگ فرستاد. این ماموریت دیپلماتیک که ریاست آن بر عهده‌ی شاهزاده‌ی جوان، خسرو میرزا، فرزند عباس میرزا بود، به یکی از مهم‌ترین لحظات مواجهه‌ی نخبگان ایرانی با «نظم» روسی و درک عمیق‌ترشان از «عقب‌ماندگی» خود تبدیل شد.

سفر هیئت ایرانی امپراتوری روسیه، تجربه‌ای خیره‌کننده و تحول‌آفرین بود. هنگامی که کشتی خسرو میرزا به پترهوف نزدیک می‌شد، با شلیک ۲۱ گلوله از قلعه‌ی پتر و پاول مورد استقبال قرار گرفت. در اسکله‌ی پایتخت، جمعیت عظیمی از شهروندان برای تماشای شاهزاده‌ی ایرانی گرد آمده بودند. این شکوه و جلال، هیئت ایرانی را مبهوت کرد. میرزا مصطفی افشار، از اعضای هیئت، مشاهدات دقیق خود را در سفرنامه‌اش ثبت کرده است. این یادداشت‌ها، پنجره‌ای به ذهنیت نخبگان ایرانی آن دوره می‌گشاید. آنها در طول مسیر، از نظم و ترتیب شهرها، کارخانه‌ها، اپراخانه‌ها و به ویژه مدارس نظامی شگفت‌زده شدند. افشار با حسرتی آشکار، سطح بالای آموزش افسران روسی را با فقدان دانش در میان فرماندهان ایرانی مقایسه می‌کند و از اینکه چگونه یک افسر روسی می‌تواند تعداد زیادی سرباز را به شیوه‌ای منظم رهبری کند، ابراز شگفتی می‌کند.

مشاهدات و حیرت‌ها

آنچه بیش از هر چیز دیگری هیئت ایرانی را تحت تأثیر قرار داد، مفهوم «نظم» بود که در تمام شئون جامعه‌ی روسیه، از ارتش و ادارات دولتی گرفته تا ساختار شهرها، جاری بود. این نظم، در تضاد کامل با آشفتگی و بی‌برنامگی‌ای بود که آنها در ایران به آن خو کرده بودند. این سفر، نگرش ایرانیان را از اعتماد به نفس باقی‌مانده از دوران آقا محمد شاه، به حسرت و تحسینی آمیخته با ترس تغییر داد. ژنرال ایوان پاسکویچ، فاتح جنگ دوم ایران و روس، در دیداری با اعضای هیئت، این نکته را با صراحت به آنها گوشزد کرد: «شما نمی‌توانید سربازانی بهتر از آنچه دارید داشته باشید، زیرا در نبرد گنجه آنها تا دهانه‌ی توپ‌های ما پیش آمدند و سر جای خود ایستادند...، اما شما رهبران [لایق نظامی]ندارید که آنها را مطابق با نیاز زمان و مکان رهبری کنند.»

این مشاهدات و گفتگوها، درک ایرانیان از «عقب‌ماندگی» خود را عمیق‌تر کرد. میرزا مصطفی افشار با لحنی اندوهگین می‌نویسد: «افسوس که ما به وضوح پیشرفت همسایه‌مان را که در زمانی کوتاه به دست آمده است می‌بینیم، اما به فکر انجام همان کار نیستیم تا همیشه از همسایه‌مان شکست نخوریم...»

این سفر، پارادوکس بزرگ رابطه‌ی دو کشور را عیان‌تر ساخت. درست در همان زمانی که نخبگان ایرانی برای تحسین دستاورد‌های نظم روسی به شمال سفر می‌کردند، عاملان همان نظم، یعنی سربازان سرخورده‌ی ارتش تزار، پیشاپیش در خاک ایران حضور داشتند و به طرزی کنایه‌آمیز، به ساختن پایه‌های قدرت رقیب کمک می‌کردند.

سامسون خان و هنگ بهادران


بیشتر بخوانید:

معمار روسیه نوین| چگونه پتر کبیر روس‌ها را از زیر سایه سنّت‌های قرون وسطایی بیرون کشید؟

تاریخ روابط ایران و روسیه از تزار تا استالین

 انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و تاثیرات آن؛ رخدادی که جهان را لرزاند


یکی از جذاب‌ترین و کمتر شنیده‌شده‌ترین جنبه‌های روابط دو کشور، نقش سربازان فراری ارتش روسیه در مدرن‌سازی ارتش ایران است. در همان دورانی که ارتش تزار در قفقاز پیشروی می‌کرد، صد‌ها سرباز روسی به دلیل شرایط طاقت‌فرسای خدمت، به ایران پناهنده شدند و عباس میرزا با آغوش باز از تخصص نظامی آنها استقبال کرد. این فراریان، نخستین معلمان «نظام جدید» ایران شدند.

مشهورترین این فراریان، سامسون یاکوولویچ ماکینتسف، معروف به «سامسون خان» بود. او که یک درجه‌دار ارمنی‌تبار از ارتش روسیه بود، در سال ۱۸۰۲ به ایران گریخت و به سرعت توانایی‌های خود را به عباس میرزا ثابت کرد. او مأمور شد تا یک هنگ کامل از فراریان روس تشکیل دهد. این هنگ که به «بهادران» شهرت یافت، به وفادارترین و کارآمدترین بخش ارتش جدید عباس میرزا تبدیل شد. سربازان روسی که از انضباط آهنین و تاکتیک‌های اروپایی برخوردار بودند، نقش کلیدی در آموزش هنگ‌های پیاده‌نظام ایرانی ایفا کردند و هسته‌ی اصلی ارتش مدرن نوپای ایران را شکل دادند.

زندگی در جامعه‌ی میزبان

زندگی این فراریان در ایران، تصویری زنده از تعاملات فرهنگی و اجتماعی آن دوران را به نمایش می‌گذارد. آنها به می‌گساری شهرت داشتند، اما جامعه‌ی ایران با سهل‌گیری با این رفتار آنها کنار می‌آمد. بسیاری از آنها برای سهولت در زندگی، ظاهرا به اسلام می‌گرویدند، اما به گزارش ناظران اروپایی، حتی در مساجد نیز عادت داشتند علامت صلیب بکشند، امری که با مدارای شگفت‌انگیز جامعه‌ی محلی رو‌به‌رو می‌شد. آنها به تدریج در جامعه‌ی تبریز و دیگر شهر‌های آذربایجان ادغام شدند، با زنان محلی ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند.

سرنوشت این سربازان، مانند کل روابط ایران و روسیه، یک تبادل دوطرفه‌ی دانش نظامی در سطحی غیررسمی بود. ایران از این سربازان، انضباط و فنون نظامی به سبک اروپایی را فراگرفت. اما پس از عهدنامه‌ی ترکمانچای که روسیه خواستار بازگرداندن فراریان شد، این دانش در مسیری معکوس نیز جریان یافت. دولت روسیه آن دسته از فراریانی را که بازگشتند، به دلیل تجربه‌ی ارزشمندشان در ایران و آشنایی با شیوه‌های جنگ نامنظم و زندگی در مناطق مسلمان‌نشین، عفو کرد. سپس آنها را در هنگ‌های قزاق سازماندهی نمود تا این بار از دانش جنگ چریکی خود برای سرکوب مردمان سرکش قفقاز و حتی در صورت لزوم، علیه همان کشوری استفاده کنند که روزی به آن پناه آورده بودند.

حضور پناهندگان روس تنها یک نمونه از تعاملات نظامی دو کشور بود. با ورود ایران به صحنه‌ی «بازی بزرگ» امپریالیستی، نوع دیگری از سربازان روس با اهدافی کاملا متفاوت و در قالب دو گروه کاملا متضاد، نقشی تعیین‌کننده در سرنوشت سیاسی ایران ایفا کردند.

بازی بزرگ، بازیگران متضاد

با ورود ایران به صحنه‌ی رقابت‌های امپریالیستی میان روسیه و بریتانیا، نفوذ روسیه شکلی پیچیده‌تر و متضادتر به خود گرفت. این تضاد در مهم‌ترین تحول سیاسی آن دوران، یعنی انقلاب مشروطه، به اوج خود رسید. در این بزنگاه تاریخی، دو گروه کاملا متفاوت از اتباع روسیه نقشی تعیین‌کننده، اما در جهت مخالف یکدیگر ایفا کردند. این دوگانگی نشان می‌دهد که «ملت روس» یک هویت یکپارچه نبود و ایران به میدان نبردی برای جنگ داخلی خود روسیه میان دولت امپریالیستی و دشمنان انقلابی‌اش تبدیل شده بود.

در زمان ناصرالدین شاه، با هدف ایجاد یک نیروی نظامی مدرن و وفادار به شخص شاه، «بریگاد قزاق» با کمک افسران روسی تشکیل شد. این نیرو به تدریج به ابزار اصلی نفوذ سیاسی و نظامی روسیه‌ی تزاری در ایران تبدیل شد. اوج این نفوذ مخرب، در ۲۳ ژوئن ۱۹۰۸ رقم خورد، زمانی که کلنل ولادیمیر لیاخوف، فرمانده روسی بریگاد، به دستور مستقیم محمدعلی شاه، ساختمان مجلس شورای ملی را به توپ بست. این اقدام، که به کشته شدن و دستگیری بسیاری از مشروطه‌خواهان انجامید، نماد آشکار مداخله‌ی دولت امپریالیستی روسیه در حمایت از استبداد و سرکوب جنبش آزادی‌خواهی ایران بود.

انقلابیون قفقاز: حامیان آزادی.

اما در همان حال که افسران تزار به روی آزادی‌خواهان آتش می‌گشودند، دشمنان داخلی همان امپراتوری، انقلابیون قفقازی، برای حمایت از انقلاب مشروطه و مبارزه با استبداد به ایران می‌آمدند. قفقاز که به تازگی توسط روسیه مستعمره و صنعتی شده بود، به کوره‌ی داغ اندیشه‌های ضدتزاری و «آشیانه‌ی انقلاب» تبدیل شده بود. ایده‌های سوسیال دموکراسی و ناسیونالیسم در این منطقه شکوفا شده بود و مبارزان کارآزموده‌ی گرجی، ارمنی و آذربایجانی که در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شرکت کرده بودند، تجربیات خود را به ایران صادر می‌کردند. چهره‌هایی مانند حیدرخان عمواوغلی، نخستین مهندس برق ایران که در محافل سوسیال دموکرات باکو پرورش یافته بود، به یکی از مغز‌های متفکر انقلاب مشروطه تبدیل شد. صد‌ها مبارز داوطلب قفقازی نیز با عبور از مرز، به صفوف مجاهدان تبریز و گیلان پیوستند و در نبرد‌های کلیدی علیه نیرو‌های دولتی و قزاق‌ها نقشی حیاتی ایفا کردند. ایران به صحنه‌ی خارجی جنگ داخلی روسیه تبدیل شده بود. از یک سو، دولت امپریالیستی روسیه از طریق ابزار‌های رسمی مانند بریگاد قزاق، به دنبال حفظ نفوذ خود بود و از سوی دیگر، جامعه‌ی انقلابی همان امپراتوری، به منبع الهام و نیروی کمکی برای جنبش دموکراتیک ایران بدل گشته بود. این نفوذ دوگانه تنها یک وجه از حضور روسیه بود؛ با پیشرفت قرن نوزدهم، ابزار‌های امپریالیستی روسیه از نیروی نظامی صرف فراتر رفت و در تار و پود اقتصاد و فرهنگ ایران ریشه دواند.

نفوذ عمیق در اقتصاد و فرهنگ


بیشتر بخوانید:

مدرن‌سازی با گفتمان بازگشت به خاک مقدس/ ایده روسیه مقدس از کجا آمده است؟

قرارداد ترکمانچای چگونه بین ایران و روسیه منعقد شد؟

خوشامدگویی تزار روسیه به مظفرالدین شاه


در اواخر دوران قاجار، جعبه‌ابزار امپریالیستی روسیه از نیروی نظامی صرف به نفوذ اقتصادی و فرهنگی پیچیده گسترش یافت. با این حال، قدرت سخت نظامی همواره به عنوان ضامن نهایی منافع روسیه باقی ماند. این دوره، شاهد تلاش‌های ایرانیان برای رقابت با این نفوذ و تجربه‌ی تلخ‌ترین پیامد‌های آن بود.

«بانک استقراضی روس» که در ظاهر یک مؤسسه‌ی مالی بود، در عمل به ابزار اصلی نفوذ اقتصادی و سیاسی روسیه در ایران تبدیل شد. اما نفوذ بانک تنها به بدهکار کردن دولت محدود نمی‌شد. در یک نمونه‌ی جذاب از به‌کارگیری «قدرت نرم» در سطح دولتی، بانک استقراضی، به دستور وزارت دارایی روسیه، در سال ۱۹۰۵ یک دستگاه سینماتوگراف به محمدعلی میرزا، ولیعهد وقت، هدیه داد. اولین فیلم‌هایی که در دربار تبریز به نمایش درآمد، فیلم‌های روسی بود. این هدیه‌ی به ظاهر فرهنگی، ابزاری هوشمندانه برای نزدیک کردن نخبگان حاکم ایرانی با فرهنگ روسی و ایجاد تصویری مثبت از این امپراتوری بود.

جدال بر سر راه آستارا

داستان راه آستارا به اردبیل، روایتی کوچک از تلاش برای حاکمیت اقتصادی ایران است. حاج محمدحسن امین‌الضرب، معروف به «ملک‌التجار»، یکی از بزرگترین بازرگانان ایران، با سرمایه‌ی شخصی و با هدف توسعه‌ی تجارت ملی، امتیاز ساخت این راه استراتژیک را به دست آورد. اما این پروژه‌ی توسعه‌ی ملی، توسط منافع امپریالیستی و دسیسه‌های دیپلماتیک روسیه، که نمی‌توانست وجود یک شریان اقتصادی مستقل را در حوزه‌ی نفوذ خود تحمل کند، به طور سیستماتیک در نطفه خفه شد. مقامات کنسولی و بازرگانان روسی با ایجاد موانع دیپلماتیک، تحریک کارگران و حمایت از رقبای خود، آن‌قدر عرصه را بر ملک‌التجار تنگ کردند که در نهایت این پروژه‌ی ملی با شکست مواجه شد.

نقطه‌ی اوج خشونت امپریالیستی روسیه و پایان وحشیانه‌ی طیف سلطه‌ی این کشور، در مارس ۱۹۱۲ در مشهد رقم خورد. نیرو‌های روسی مستقر در خراسان، برای سرکوب شورش آشوبگران طرفدار سلطنت که در حرم امام هشتم شیعیان پناه گرفته و «بست» نشسته بودند، اما با خشونتی که ملت را در شوک فرو برد، این مکان مقدس را به توپ بستند. گلوله‌های توپ به گنبد طلا اصابت کرد و سربازان روس وارد صحن‌ها شدند. این واقعه، که با بی‌احترامی به مقدس‌ترین مکان مذهبی شیعیان همراه بود، موجی از خشم و انزجار را در سراسر ایران برانگیخت و زخمی عمیق بر حافظه‌ی تاریخی ایرانیان بر جای گذاشت.

میراث همسایه: مدرنیته‌ی اقتدارگرا و چپ ایرانی

تاثیرات دویست سال همسایگی با روسیه/شوروی بر مسیر توسعه‌ی سیاسی و فرهنگی ایران در قرن بیستم، عمیق، پایدار و اغلب متناقض بود. این میراث، از الگوی دولت‌سازی گرفته تا سرنوشت جنبش چپ و تحولات فرهنگی، در همه جای تاریخ معاصر ایران مشهود است.

می‌توان با قاطعیت استدلال کرد که مدل مدرنیته در ایران، از «نظام جدید» عباس میرزا تا پروژه‌ی دولت‌سازی آمرانه‌ی رضاشاه، بیش از آنکه از مدل‌های لیبرال و جامعه‌محور غربی الهام گرفته باشد، تحت تاثیر الگوی روسی/شوروی بوده است: یک مدرنیته‌ی اقتدارگرا، دولت‌محور، و متمرکز بر توسعه‌ی فنی-نظامی. همان‌طور که پتر کبیر روسیه را با اراده‌ای آهنین و با تمرکز بر ارتش و بوروکراسی به سمت مدرنیته سوق داد، نخبگان ایرانی نیز، با مشاهده‌ی کارآمدی و قدرت همسایه‌ی شمالی، راه پیشرفت را در ایجاد یک دولت مرکزی قدرتمند و ارتش مدرن، حتی به قیمت سرکوب آزادی‌ها، دیدند.

پناهگاه و قربانگاه چپ‌گرایان

با وقوع انقلاب بلشویکی، اتحاد شوروی برای ده‌ها سال، نقشی دوگانه برای جنبش چپ ایران ایفا کرد. از یک سو، به پناهگاهی برای کمونیست‌ها و مخالفان رژیم پهلوی تبدیل شد. حزب توده ایران، به عنوان مهم‌ترین سازمان چپ‌گرای تاریخ ایران، با حمایت و هدایت شوروی شکل گرفت و برای سال‌ها قبله‌ی آمال بسیاری از روشنفکران شد. از سوی دیگر، همین پناهگاه، به قربانگاه نسلی از رهبران اولیه‌ی کمونیست ایران در جریان تصفیه‌های خونین استالینی در دهه‌ی ۱۹۳۰ تبدیل شد. تقریبا تمام کادر رهبری حزب کمونیست که به شوروی پناه برده بودند، در این تصفیه‌ها جان باختند. این رابطه‌ی تراژیک، نمادی از وابستگی و در عین حال آسیب‌پذیری جنبش چپ ایران در برابر سیاست‌های پراگماتیستی مسکو بود.

تئاتر نوین و نگاهی دوباره به همسایه

تاثیر فرهنگی شوروی نیز، فراتر از حوزه‌ی سیاست، قابل توجه بود. عبدالحسین نوشین، پدر تئاتر مدرن ایران، با الهام از شیوه‌های تئاتری پیشروی شوروی، به ویژه سیستم استانیسلاوسکی، انقلابی در کارگردانی و بازیگری در ایران ایجاد کرد. در دهه‌های بعد، نگاه دوگانه‌ی ایرانیان به همسایه‌ی شمالی در آثار روشنفکران برجسته نیز ادامه یافت. جلال آل احمد در «سفر روس» و محمدعلی اسلامی ندوشن در «داستان داستان‌ها»، مشاهدات خود از جامعه‌ی شوروی را با ترکیبی از تحسین نسبت به پیشرفت‌های مادی و نقدی عمیق نسبت به خفقان سیاسی، به تصویر کشیدند. این آثار، تداوم همان نگاه حیرت‌زده و در عین حال بدبینانه‌ی نخبگان ایرانی را، که از سفر خسرو میرزا آغاز شده بود، در دوره‌ای جدید نشان می‌داد.

این تاریخ پر فراز و نشیب، چه تأثیری بر نگاه امروز ما به این همسایه‌ی قدرتمند و بازیگر کلیدی در صحنه‌ی جهانی گذاشته است؟

همسایه‌ی ابدی

تاریخ دویست ساله‌ی روابط ایران و روسیه، داستانی است پر از تناقض که نمی‌توان آن را در یک روایت ساده خلاصه کرد. روسیه در این دو قرن، همزمان در نقش‌های متعددی ظاهر شده است: متجاوز امپریالیستی که بخش‌های مهمی از خاک ایران را جدا کرد؛ الگوی مدرن‌سازی آمرانه که الهام‌بخش دولت‌مردان ایرانی از عباس میرزا تا رضاشاه شد؛ منبع صدور ایده‌های انقلابی که به یاری مشروطه‌خواهان آمد و جنبش چپ ایران را شکل داد؛ و یک شریک فرهنگی و اقتصادی که در تار و پود جامعه‌ی ایران نفوذ کرد.

این همسایگی پرتنش و ناآرام، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری هویت ملی ایران مدرن داشته است. شکست‌های نظامی از روسیه، برای نخستین بار حس «عقب‌ماندگی» را به نخبگان ایرانی القا کرد و آنان را به تکاپو برای یافتن «راز پیشرفت فرنگ» واداشت. مداخلات مستمر روسیه و بریتانیا، بدگمانی عمیق به قدرت‌های خارجی را به یکی از مؤلفه‌های اصلی فرهنگ سیاسی ایران تبدیل کرد. از سوی دیگر، تعاملات ایدئولوژیک با این همسایه، افق‌های جدیدی را در هنر، ادبیات و اندیشه‌ی سیاسی ایران گشود.

روابط ایران و روسیه، این همسایگی دیرینه و پرفرازونشیب، اغلب در ذهن ما با کلماتی، چون جنگ، شکست، عهدنامه‌های تحمیلی و از دست رفتن سرزمین گره خورده است. روایت غالب تاریخی، تصویری از یک ایران ضعیف و یک امپراتوری قدرتمند شمالی را ترسیم می‌کند که همواره در حال پیشروی و دست‌اندازی به خاک همسایه جنوبی خود بوده است. این روایت، هرچند بخشی از حقیقت را در خود دارد، اما تمام داستان نیست و بسیاری از جزئیات غافلگیرکننده و پیچیدگی‌های انسانی، فرهنگی و روانی را نادیده می‌گیرد.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: روسیه
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۷
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
1
15
کمونیستهای ایرانی به ظاهرمسلمان مقاصد اربابشان پوتین کثافت رادرایران دنبال میکنند.
پاسخ ها
Ramin
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
داداش کمونیسم سی و پنج سال پیش تموم شده.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
1
1
با سلام
نویسنده این مقاله کیست؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۵۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
1
12
نه تنها شرور بلکه پست و کثیف هستند
رامین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
11
2
میشه اون دهن کثیفتوو چند روز ببندید بعد یاد همسایه شرور بیفتید. دو سه تا کشور هم که مختصر با منافع مشترک هم دارن فراری بدید که ما راحت تر تسلیم آمریکا بشیم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۰۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
روسیه هیچ منافع مشترکی با شما نداره. اینهمه در جنگ اوکراین علیرغم مخالفت ملت کمکشون کردید آخر اما اونا درجنگ با اسراییل نه تنها خبر داشتند و نگفتند و نه تنها هیچ کمکی نکردند که با گفتن اینکه اسراییل جمعیت روس زبان زیادی داره عملا و علنا طرف اسراییل رو گرفتند ولی شما از رو نمیرید
حتی موقع نمایش ب دو ها پوتین با دست به اونها اشاره کرد و گفت کار خودشون رو کردن حالا شما هی خودتون رو گول بزنید . کلا انقدر احمق و نادان هستید که عادت دارید از یک سوراخ صد بار گزیده بشید . لاقل به چین بچسبید باز چین یکم بهتره ، ول کنید این روسهای کثیف خیانتکار رو
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۸
0
3
مقایسه ی روابط ایران با آمریکا و روسیه در دویست سال گذشته حقیقت آشکاری را به جامعه ی ما نشان میدهد که روسیه همواره در راستای تسلط بر آب و خاک و اقتصاد و فرهنگ سرزمین ما روابط خود را تنظیم کرده است و نه فقط در گذشته بلکه در حال حاضر هم با ما نه به عنوان همسایه بلکه به عنوان طعمه ای که هر از گاهی بتواند آنرا دستمایه ی سؤ استفاده های گوناگون قرار دهد می نگرد! اما مایه ی تعجب است که برخی مسؤلین کشور ما بطور کاملا یکطرفه الطاف بیدریغ خودرا سخاوتمندانه نثار همسایه ی مستکبر شمالی میکنند . و مییبینیم که در مقابل ، ناسپاسی و تحقیر از آنها در یافت میکنند !!! و این بسیار سؤال برانگیز است!!!
نظرات شما