تاریخ انتشار: ۰۸:۵۷ - ۰۷ مهر ۱۳۹۷
حامد فرنام کارشناس انرژی در گفت‌وگوی تفصیلی با رویداد۲۴:

زنگنه روزهای خاتمی با زنگنه الان از زمین تا آسمان فرق دارد/ چرا هند به چابهار رفت؟/ بستن تنگه هرمز تهدید یا فرصت ایران؟

یک کارشناس انرژی گفت: آقای زنگنه زمانی به خاطر یک کرسنت ۸ سال در دادگاه‌ها آمد و شد داشت درحالیکه الان هیچ کاری انجام نمی‌دهند و گویی قصد ندارد که با نزدیک شدن به دوران بازنشستگی خود برای خودش مشکل جدید دست و پا کند.
زنگنه روزهای خاتمی با زنگنه این روزها از زمین تا آسمان فرق دارد / آمدن هندی ها به چابهار چه دلیلی داشت؟ / بستن تنگه هرمز تهدید یا فرصت ایران؟
رویداد۲۴ المیرا بابایی: روزهای اخیر در صنعت انرژی روزهای پرالتهاب و حساسی است؛ حتی مردمی که کمترین اطلاعی از مسائل تخصصی نفت ندارند، نگران خط و نشان کشیدن‌های ترامپ و آغاز تحریم‌های جدیدی هستند که قرار است از ۲ ماه دیگر اجرایی شوند؛ تحریم‌هایی که گفته شده تاکید اصلی آن بر نفت و انرژی است. اینکه این تهدیدها تا چه حد رنگ واقعیت دارد و اصولا چه تاثیری براقتصاد و وضع معیشیت مردم خواهد گذاشت سوال بسیاری از این روزهای مردم است. حامد فرنام عضو کنونی و دبیر پیشین کمیسیون انرژی اتاق بازرگانی و  کارشناس پیشین مرکز تحقیقات استراتژیک (نهادی که منحل شد) به این سوال و سوال‌های دیگر درباره وضعیت استراتژیک بندر چابهار، کارنامه زنگنه ومسائل انرژِی ایران پاسخ داده است:
 
آمریکا می‌خواهد ایران را به آخرین عرضه کننده نفت تبدیل کند
 
مهمترین بحث این روزهای نفت ایران موضوع فشار آمریکا بر ایران است دلیل اصلی آمریکا از تحریم نفت ایران چیست ؟
 
آمریکا به عنوان صادرکننده خالص در دنیا شناخته شده است یعنی صادراتش از مصرف نفت پیشی گرفته است. این کشور با زیر منگنه قرار دادن ایران قصد دارد سهم ایران را از بازار نفت کاهش دهد و به سمتی هدایت کند که ایران به آخرین عرضه کننده تبدیل شود. بدیهی است که در شرایط تحریم آمریکا برنده اصلی میدان خواهد بود چراکه به راحتی می تواند نفت گران را به بازار عرضه کند.
 
کم کم به ماه نوامبر نزدیک می شویم و زمان عملیاتی کردن تحریم‌ها از سوی آمریکا است. گویا ذخیره سازی نفت ایران روی دریا بیشتر شده است؛ آیا پرکردن مخازن نفتی به ذخیره سازی منجر به کاهش صادرات نخواهد شد؟ 
 
برای فهم این موضوع یک مثال می‌زنم اسب وقتی از کار می‌افتد می‌میرد. مخازن ما هم اینگونه است اگر تولید نکنیم کل میدان می‌میرد از طرفی هم می‌دانید که در خرید نفت ممکن است مشکل به وجود ۀید به همین دلیل مخازنی تولید می‌شود که اگر موفق به فروش نشد جایی نگهداری شده باشد. حال این بهتر است که مخازن را کلا از دست بدهیم یا فعلا درکشتی ذخیره سازی کنیم؟
 
درست است که هر دو تهدید دارند، اما تهدید دومی کمتر است. تجربه این اتفاق را در سال‌های ۹۰ و ۹۱ داشتیم و آن زمان هم میزان ذخیره سازی روی آب‌ها بسیار افزایش یافته بود چرا که از یک طرف نه امکان فروش نفت را داشتیم و ازطرف دیگر میدان ازدست می‌رفت به همین دلیل مخزن‌هایی اجاره کردیم تا ذخیره سازی‌ها را درآن انجام دهیم الان هم همین اتفاق خواهد افتاد.
 
کاهش قیمت نفت کاهش سرمایه گذاری را به دنبال دارد
 
در بازارهای جهانی نفت صحبت از مازاد عرضه نفت می شود که به تبع آن قیمت نفت را با کاهش مواجه می کند این مسئله می تواند در میزان سرمایه گذاری ها اثربخش باشد؟ 
 
در دنیا مازاد عرضه نفت وجود دارد؛ به طوریکه بیش از یک تا ۲ میلیون مازاد عرضه وجود دارد، اما تقاضا کننده آن میزان که باید وجود داشته باشد، نیست. ازسوی دیگر یک دوره‌ای قیمت پایین نفت بود که باعث شد نفت کمتری تولید شود و شرکت‌های کمتری در نفت سرمایه گذاری کنند به طوریکه مطابق آخرین آمار در جلسات اوپک در وین ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایه در طول ۴ سال در صنعت نفت کاهش پیدا کرد؛ یعنی از سرمایه ۸۰۰ میلیارد دلاری در ۴ سال گذشته به رقم ۴۰۰ میلیارد دلار در زمان فعلی رسیده است که میزان کاهش چشمگیر سرمایه گذاری دراین صنعت را نشان می‌دهد البته یکی از دلایل کاهش سرمایه گذاری دراین بخش کاهش قیمت نفت است اما کاهش ورود سرمایه گذاران به این بخش می‌تواند اثرات دیگری به دنبال داشته باشد برای مثال احتمالا در دوره بعدی نفتی برای عرضه وجود نداشته باشد و تقاضا بیشتر از عرضه شود و قیمت‌ها بالا برود. درحال حاضر قیمت‌ها به ۶۰ و ۷۰ دلار رسیده است و مجددا عرضه رخ داد و نفت شیل بار دیگر به بازار عرضه شد و مازاد عرضه مجددا تکرار شد.
 
بالا رفتن قیمت نفت خوب نیست و کمبود تقاضا را به دنبال می آورد

زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد قیمت‌های نفت به طور عجیبی بالا رفت و همزمان بیشترین میزان سرمایه گذاری در این حوزه اتفاق افتاد. آیا رشد قیمت نفت تا هرجا که بخواهد جلو می‌رود؟
 
لزوما اینگونه نیست که هیچ مهاری بر قیمت نفت وجود نداشته باشد بلکه قیمت‌ها یک متوسطی دارد و بیشتر از قیمت متوسط که میزان آن بین ۶۰ تا ۷۰ دلار است تقاضاکننده اقدام به خرید نخواهد کرد و به سمت انرژی‌های جایگزین مانند گاز و ذغال سنگ می‌رود و آن وقت است که انرژی‌های دیگر توجیه اقتصادی پیدا می‌کند بنابراین بالارفتن قیمت نفت اتفاق مثبتی نیست و کمبود تقاضا و مازاد عرضه را به دنبال خواهد داشت.

برای مثال یکی از مباحث اصلی شرکت‌هایی که در اجلاس اوپک حضور این مبنا بود که نرخ نفت را بین ۶۰ تا ۷۰ دلار نگه دارند تا تقاضا و عرضه درنقطه مناسبی قرار گیرد، اما درحال حاضر که شیب قیمت‌ها به سمت بالا در جریان است از میزان تقاضا کم شده و عرضه بر تقاضا پیشی گرفته است افزون بر اینکه عرضه نفت شن و ماسه‌ای وهمچنین نفت شیل آمریکا باعث شد بازار جهانی با افزایش مازاد عرضه روبه رو شود، اما خبر‌ها حاکی از آن است که قرار است از اواخر سپتامبر نفت شیل آمریکا به علت محدودیت لوله گذاری توسعه آن متوقف شود که به نظرمی‌رسد این اتفاق تا حدی مازادعرضه در بازار‌های جهانی را متعادل کند.

داخل کشور آمریکا در مناطقی که مصرف کننده یا صادرکننده وجود دارد، این لوله گذاری‌ها در حال انجام است که نزدیک به یک سال زمان خواهد برد. البته با توقف در عرضه نفت شیل، آمریکا با سیاست‌های خاصی سعی دارد کشورهای عضو اوپک و غیراوپک را با خود علیه ایران همراه کند که این گارد گرفتن درچند جا نمود داشت: اولین آن خود اظهارات ترامپ بود که به روشنی نشان دهنده محدود کردن صادرات نفت ایران بود. دوم تصمیماتی که در اجلاس اوپک در مورد افزایش تولید دیگر کشورها بود که به نظرم ایران هوشمندانه و عاقلانه‌ترین کار ممکن را انجام داد.
 
تصمیم اوپک به افزایش صادرات یک میلیون بشکه‌ای بازار بود کاری که اتفاق افتاد این بود که در بیانیه گنجانده شد مازاد بشکه براساس سهمی که کشور‌ها دراوپک دارند تقسیم شود از سوی دیگر این مسئله مطرح شد که هیچ کشوری حق ندارد سهم خود را به کشور دیگری واگذار کند که از این حیث رفتار هوشمندانه‌ای بود، اما ممکن است برخی‌ها به آن خرده بگیرند که اصلا این تصمیمات ضمانت اجرایی ندارد که باید گفت: همیشه روال به این صورت نیست و از سال ۱۹۶۲ این سازمان تاسیس شده و مدام بالا و پایین داشته است حالا ۱۰ سال هم به وفق مراد ما نباشد اتفاق خاصی نمی‌افتد.

درست است که مازاد تقاضا در بازار شروع شد و آمریکا مدام درحال فشار آوردن بر اوپکی‌ها است تا عرضه خود را زیاد کنند، اما ایران تمام تلاش خود را کرد که این عرضه به صورت کنترل شده افزایش یابد و کاری جز این نمی‌شد کرد. در این میان اتفاقی که رخ می‌دهد این است که رفته رفته سهم ایران را کم می‌کنند و در مقابل سهم عربستان و روسیه را افزایش می‌دهند و آرام آرام ایران را به سمت کاهش صادرات نفت سوق داده می‌شود تا به جایگاهی برسد که ایران به عنوان عرضه کننده نهایی مطرح شود بدین معنی که از همه کشور‌ها خرید کنند؛ در نهایت اگر دیدند امکان خرید از دیگر کشور‌ها مقدور نیست از ایران خرید را انجام دهند.

یعنی قصد دارند نقش و تاثیر ایران را در بازارهای جهانی کم رنگ بکنند؟
 
کاملا درست است. مشابه این اتفاق درسال ۹۰ و ۹۱ برای ایران هم رخ داد؛ آن زمان هنگامی کشور‌ها برای خرید به ایران مراجعه می‌کردند که نفت مورد نیاز خود را از دیگر کشور‌ها به نحوی نمی‌توانستند تامین کنند. این اتفاق اکنون نیز در حال تکرار شدن است. البته به نظر من خیلی مهم نیست چرا کشور‌ها در مقطعی خرید نفت را کاهش می‌دهند و فردا نظرشان عوض می‌شود و خرید می‌کنند، مهم این است ایران درحال تبدیل شدن به عرضه کننده نهایی است و در چنین شرایطی با کوچکترین مازاد عرضه در بازار نفت جهانی ایران به راحتی مهره قابل حذف خواهد بود.

البته اتخاذ سیاست‌های نادرست هم به نامناسب بودن شرایط برای ایران دامن زد به طوریکه تجربه تلخی درسال ۹۰ و ۹۱ داشتیم آن زمان وزیرنفت و نماینده ایران دراجلاس اوپک آقای نوذری بود و در اجلاس این بحث از سوی عربستان مطرح شد که به جای مدل سهمیه‌بندی کشور‌ها در میزان تولید آزاد باشند که ایران درآن جلسه به این طرح رای مثبت داد! در حالیکه برای کشوری که در آستانه تحریم‌ها قراردارد و آینده چندان روشنی برای او متصور نیست از مدل سقوط به سکوی پرتگاه استفاده نمی‌کند. تجربه تلخ دیگر نفتی ایران به دوره مصدق برمی گردد و مصدق حواسش به این نبود که آن دوره هم ایران را به عرضه کننده نهایی تبدیل کند.

سیاست مصدق موازنه منفی بود که نفت فروش نرود.
 
ما ۱۵ ماه بعد از ملی شدن هم حتی یک بشکه هم نتوانستیم بفروشیم

آن زمان که کنسرسیوم به جای شرکت خارجی فعالیت می‌کرد.
 
بله ما این تجربیات بد را داشتیم که متاسفانه منجربه مدیریت دانش نشد تا براساس آن رفتار‌های بعدی مان را اصلاح کنیم به طوریکه مجددا درسال‌های ۹۰ و ۹۱ این اشتباهات تکرار شد.
 
زنگنه روزهای خاتمی با زنگنه این روزها از زمین تا آسمان فرق دارد / آمدن هندی ها به چابهار چه دلیلی داشت؟ / بستن تنگه هرمز تهدید یا فرصت ایران؟
بستن تنگه هرمز یعنی علامت منفی به نزدیکان
 
یک مسئله مهم این است که ایران برای مقابله با دورزدن تحریم‌های آمریکا راه های مختلفی پیش رو دارد از مذاکره مخفیانه با عربستان گرفته تا تلاش در اجلاس اوپک برای کنترل کردن افزایش صادارت و آخرین آن هم بستن تنگه هرمز به عنوان آخرین تیر ترکش ایران که به نظر می رسد اگر هیچ کدام از راه‌های دیگر به نتیجه نرسد از آن استفاده کرد به عقیده شما استراتژی بستن تنگه هرمز تا چه حد می تواند جوابگوی بازگشت ایران به نقش خود باشد؟
 
سال‌های گذشته در زمان آقای احمدی نژاد هم این مسئله مطرح شد که یک تیم تحقیقاتی از جمله بنده روی این موضوع به دقت کار کردیم و تنگه را از نزدیک بررسی کردیم و درنهایت به این نتایج رسیدیم:

خاورمیانه در ۲۰ سال گذشته نفت غرب را تامین می‌کرد، اما چندسالی است که دیگر نقش استراتژیک قبلی خود را ازدست داده و بیشتر نفت شرق آسیا را تامین می‌کند که این بدین معنی است که دیگر خاورمیانه به عنوان تامین کننده نفت اروپا نیست.

حال وقتی صحبت از بستن تنگه هرمز می‌شود درواقع به جای اینکه آمریکا یا اروپا را تهدید کنیم دوستان شرق آسیا نظیر هند، چین، مالزی و ... را تهدید می‌کنیم و این رفتار نتیجه‌ای جز دشمن تراشیدن برای خودمان چیزی ندارد به عبارت دیگر با تهدید کردن بستن تنگه هرمز داریم چین را تحریک می‌کنیم تا جایی علیه ایران رای بدهد.

این تحقیقات به صورت آمار رسمی درآمده است؟
 
آمار کلی و دردسترس عموم است و مسئولان هم از آن اطلاع دارند همچنین نکته دیگر اینکه روزی ۱۷ میلیون بشکه نفت در روز از تنگه هرمز عبور می‌کند و بسیاری ال ان جی از سمت کره و چین به سمت قطر می‌رود نفت ایران به مقصد چین، هند و کره جنوبی می‌رود و نفت عربستان هم به برخی ازاین مسیر‌ها می‌رود.
 
بستن تنگه هرمز تهدیدی برای آمریکا و اروپا نیست

نفت اروپا از کجا تامین می شود؟

از کشور‌های مختلف تامین می‌شود؛ قسمت عمده آن از روسیه تامین می‌شود. درست است خاور میانه در تامین آن هم هنوز نقش دارد، اما نقش اثرگذاری مانند گذشته ندارد. سهم خاورمیانه در تامین نفت اروپا ۱۸ درصد شده است حالا اگر خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم ممکن است بین ۲۰ تا ۲۵ درصد هم برسد این درحالی است که ۷۵ تا ۸۰ درصد نفت دنیا از کشور‌های دیگر تامین می‌شود به طوریکه روسیه چیزی نزدیک به ۱۰ تا ۱۲ میلیون بشکه، آمریکا حدود ۱۱ میلیون بشکه مابقی هم استرالیا و دیگر کشور‌ها تامین می‌کنند که سهم ۲۰ درصدی خاورمیانه را در این حجم ناچیزمی کند با علم به این مسئله می‌بینیم که بستن تنگه هرمز تهدید جدی برای آمریکا و اروپا محسوب نمی‌شود.

اگر بستن تنگه هرمز تهدیدی برای آمریکا نیست پس چرا صحبت از آن شد ؟

رییس جمهور تنها براساس مسائل اتقصادی تصمیم گیری نمی‌کند نگاه ما صرفا اقتصادی است ممکن است مسائل دیگری هم دخیل باشد که تهدید را توجیه کند اما اگر بخواهیم صرفا از نگاه اقتصاد انرژی به این مسئله نگاه کنیم این تهدید نباید صورت می گرفت چراکه دود آن به چشم خود ما می‌رود.
 
به غیراز عوامل یادشده ایران بین ۴۵ تا ۵۵ میلیون تن واردات و صادرات سالانه غیرنفتی خود را از بندرامام خمینی انجام می‌دهد که این بندر در خلیج فارس واقع شده است بنابراین از این حیث هم بستن تنگه هرمز مایحتاج داخلی کشور خودمان را با مشکل مواجه می‌کند.

این درحالی است که از ۱۷ میلیون بشکه نفتی  که ازتنگه هرمز عبور می‌کند براساس مطالعات انجام شده مشخص شده است که با لوله‌های جایگزینی که کشور‌های صادرکننده نفت در دریای سرخ و مدیترانه دارند می‌توانند درعرض ۶ تا یک سال از طرق دیگر صادرکنند.

خط لوله ای که قرار بود اجرایی شود در همین دوره جلویش گرفته شد و جایگزینی هم برای آن وجود نداشت.

برای ایران جاسک طبق طرحی که وزارت نفت تعریف کرده قرار بود ظرف مدت ۳ سال آینده لوله گذاری‌ها صورت گیرد حال اینکه چه زمانی به مرحله اجرایی برسد مشخص نیست چقدر زمان ببرد.
 
شرکت‌های ایرانی داخلی لوله‌گذاری شرکت‌های قوی هستند

از پارسال تا امسال هیچ کاری انجام نشده است؟

کارفرما و نماینده آن مشخص شده و تا اجرا شدن تا همین مرحله هم جای امیدواری دارد و امید می‌رود که دراین دو تا سه سال اگر ۷۰ درصد کار هم پیش برود جای شکر دارد. از طرف دیگر پهنای خلیج فارس نزدیک ۸۰۰ تا ۹۰۰ کیلومتر است که اگر ۴۰۰ کیلومترآن هم پیش برود روند کار به خوبی جلو رفته است، اما به نظرمن اجرایی شدن آن به سرعت انجام می‌شود چرا که در لوله گذاری شرکت‌های داخلی ما توانمندی زیادی دارند و قادرخواهند بود کار را با سرعت پیش ببرند.
 
اگر این طرح تمام شود چقدر در وزن ایران تاثیر می گذارد؟

همان طور که مطلع هستید بخش بزرگی از صادرات انرژی ایران از سمت خارک صورت می گیرد که با انتقال به جاسک پایانه های نفتی ما گسترده تر می شود علاوه برآن نیز قدرت ایران را دریک سری معادلات درجای خود افزایش می‌دهند که در توسعه کشور بسیار مفید خواهد بود بنابراین انرژی باعث آبادانی منطقه خواهد شد مانند اتفاقی که درعسلویه رخ داد.

وضعیت امنیت جاسک هم خیلی آش دهان‌سوزی نیست.

نسبت به چابهار بهتر است.

جاسک از شرق به گابریک و سدیچ و بعد به سیستان بلوچستان می رسد. ضمن اینکه جاده‌های جاسک عرض خیلی کمی دارند و اصلا مناسب جاده ترانزیت نیستند.

درست است اما درمورد جاسک بیشتر بحث انرژی اولویت دارد تا ترانزیتی و اقتصادی، اما چابهار دومنظوره است و دنبال این هستیم که از آن به عنوان ترانزیت کالا استفاده کنیم اما جاسک صرفا انرژی است؛ مانند خارک که یک جزیره‌ای است که صرفا نفتی‌ها داخل آن می‌روند. جاسک نیز همین گونه خواهد بود البته شاید بتوان نگاه ترانزیتی هم به آن داشت اما اولویت اول جاسک انرژی است.
 
اجاره چابهار به هندی‌ها نیازی به تصویب مجلس نداشت
 
این روزها آمدن هندی‌ها به چابهار با حرف و حدیث های زیادی همراه شد از بیکارشدن تعداد زیادی از نیروهای بومی گرفته تا واگذاری و فروختن آن به هندی‌ها صحبت‌هایی است که این روزها در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شود یکی از انتقاداتی که مردم دراین شبکه‌ها مطرح کرده بودند و برایم جای سوال داشت این بود که چرا دولت برای ورود هندی‌ها به چابهار از مجلس مجوز نگرفت؟

برای اجاره یک بندر نیازی به تصویب مجلس نیست گاهی مواقع حتی پیش می‌آید که دولت‌ها عضو یک کنوانسیون می‌شوند و مجلس هم از آن خبر ندارد چرا که دولت ضرورت آن را احساس کرده است ورود هندی‌ها به چابهار هم از این دست مسائل بود چرا که هم دولت ضرورت آن را احساس کرد و هم اینکه برای اجاره این بندر که یک مسئله چندان مهمی هم نبود نیازی به تصویب مجلس احساس نمی‌شد.
 
چابهار برای ایجاد کریدور جنوب به شما توسعه یافت. چندین نشست برای بررسی روند توسعه این کردیدورها برگزار شد. یادم می آید زمانی تحقیقی انجام شده بود که در آن نشان می داد کریدور شمال به جنوب به صرفه است اما یک کارشناس دیگر در پژوهش خود اعلام کرده بود کریدور شرق به غرب توجیه اقتصادی بالاتری دارد. این موضوع یعنی همانطور که در جنگ جهانی اول، این کریدور به دلایل سیاسی ساخته شد، در دوره کنونی به خاطر حفظ روسیه توسعه خواهد یافت.

کریدورهای مخلفی از ایران می‌گذرد که به دقت بررسی شده‌اند. یک قاعده کلی وجود دارد و آن این است که وقتی توازن ترانزیت کالا را نگاه می‌کنید اطراف آن شروع به رشد می‌کند. این مسیر ترانزیت یا کریدوری که از شمال ایران می گذرد یک مرکز یا ثقل اقتصادی دارد که این مرکز به سمت شمال ایران است اما ما می خواهیم آن را به سمت پایین بکشیم. در این میان لازم است قسمت‌های پایینی را توسعه داده و مسیرهای توسعه‌ای را تعریف کنیم تا خود به خود به سمت پایین کشیده شود.
 
این درحالی است که کریدور تراسیکا برای اروپا است. کریدور تی ای آر هم از وسط دریای خزر رد می‌شود. کریدور غرب به شرق از کاشغر چین شروع می‌شد و تا حلب می‌رود. ماهیتا قرار بود این مسیر غرب به شرق را وصل کند اما کاری که این سه کشور بانی آن بودند این بود که شمال را به جنوب وصل کند و این کشورهای جزء آن نیستند. حالا در این کریدور ایران هند را به روسیه وصل می‌کند درحالیکه این در کریدور غرب به شرق ممکن نیست.

به لحاظ اولویت چطور؟ کدام‌یک اولویت بالاتری داشت؟

از لحاظ اولویت زیرساخت‌های کریدور غرب به شرق را داریم. برای مثال اتوبان زنجان - تبریز که به سمت ترکیه می‌رود را داریم. اما اتوبان تهران شمال را نداریم همچنین و یکسری ظرفیت‌ها از قبل وجود داشته است. راه آهن ما به راه آهن بین کشوری تبدیل نشده است و بیشتر درون کشوری کار کرده است بالطبع هرچه بتوانیم واسطه بین کشورها بشویم خوب است.
 
ما غرب به شرق کشور‌های زیادی را داریم شمال به جنوب هند به ایران و آذربایجان و دریای خزر است که هند و روسیه از لحاظ تولید ناخالص داخلی کم نیستند به طوریکه جی دی پی روسیه نزدیک ۱ و نیم میلیارد دلار و هند نزدیک یک هزار میلیارد دلار است. همچنین غرب ما که کشور ترکیه است که نزدیک ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار میلیارد دلار جی دی پی پی دارد. افغانستان و پاکستان هم که رقم زیادی ندارند، مگر آنکه چین بخواهد به این کریدور وصل شود، بنابراین وزن کریدور‌ها هم از لحاظ وصل کردن این گونه است که وقتی بخواهیم شمال و جنوب را به هم وصل کنیم انگار ۲ تا ۳ میلیارد دلار را به هم وصل کرده‌ایم؛ آنهم در حالی که تجارت آن‌ها هم از ایران اتفاق می‌افتد، بنابراین وقتی غرب و شرق را می‌گوییم قاعدتا از سمت چین زمینی صورت نمی‌گیرد و بیشتر دریایی است و تاجیکستان، افغانستان، ترکمنستان، ترکیه و عراق هستند که وزنشان با به لحاظ مالی با کریدور شمال و جنوب برابری می‌کند.
 
هندی‌ها این تضمین را داده اند که از طریق ایران ترانزیت صورت گیرد

اگر این وزنه برابری می کند چرا تا این حد حجم تبلیغات در چابهار زیاد است؛ آنقدر این موضوع اهمیت می‌یابد که کلا اداره چابهار را به هندی‌ها داده‌اند. یعنی اگر ۵ برابر کریدور غرب به شرق درآمد زایی داشته باشد، تبلیغات وسیع منطقی به نظر می‌رسد اما وقتی منافع اقتصادی برابر وجود دارد، این احتمال هست که به خاطر روسیه بر کریدور شما جنوب تمرکز کرده‌ایم؟

چابهار از خلاء مسیر و شناخت رنج می‌برد؛ اینکه یک مسئله‌ای به تازگی برجسته می‌شود از آنجایی ناشی می‌شود که غرب و شرق کارشان را انجام می‌دهند اما این مسیر تازه است و نیاز به جا افتادن دارد و اگر نهادینه شود که دیگر بحثی در آن وجود ندارد چون بندرآن تازه تاسیس شده و راه آهن آن هم تازه راه افتاده است.

مسئله دیگر این است که چین در گوادر پاکستان سرمایه‌گذاری کرده است. ایران این محاسبات را پیش خود دارد که گوادر نزدیک ایران است واگر آنجا توسعه پیدا کند ایران این قسمت را از دست می دهد بنابراین تصمیم می‌گیرد با هند قرارداد ببندد تا به سمت چابهار بیاید لذا اینکه گفته می‌شود این برنامه در فضای تفاهمنامه سه جانبه افغانستان، ایران، هند ایجاد می‌شود فقط به این دلیل است که فقط چابهار را به سمت افغانستان ترانزیت کند تا بتواند پاکستان را دور بزند و هند هم بتواند از طریق چابهار به افغانستان برود، در غیر این صورت هند و پاکستان هم می‌توانند ازطریق گوادر به افغانستان بروند.

اما آمدن هندی ها به چابهار به این دلیل است که کارهای خودشان را از طریق چابهار انجام دهند. البته این یک مسئله کاملا عادی است که مدیریت بندر را واگذار می‌کنند و کار غیرمرسومی نیست. مزیت آن این است که ما در اقتصاد تهدید یا مزیت مطلق نداریم و ممکن است حضور هندی‌ها معایبی هم داشته باشد اما اینگونه هم نیست که فرصت‌هایی برای ما به همراه نداشته باشد.

معایب آن هم این است که فرصت نیروهای داخلی برای گرفتن مدیریت چابهار را ازدست می‌رود، درمقابل هندی‌ها این تضمین را می‌دهند که از طریق ایران ترانزیت صورت گیرد .درعین حال جدا از ترانزیت، ایران به انتخاب اول کترینگ و بانکرینگ به کشتی‌هایی که از آن مسیر می‌روند، خواهد شد.
 
4 نسل متفاوت بندری در ایران

مانند رقابتی که بین بندرعباس و فجیره پیش آمد؟
بله- با آنکه فجیره در مسیر دریا نبود، اما آنقدر توسعه داده شد که در حال حاضر تبدیل به بندر هاب شده است. برای چابهار نیز تلاش می‌شود تا فضایی مهیا مانند فجیره در آن ایجاد شود. البته لازم به توضیح است که بنادر ما ۴ نسل را پشت سر گذاشته‌اند. نسل اول محلی بود که ماهیگیری و قایقرانی درآن انجام می‌شد. نسل دوم محل تزانزیت شدن در آن تعریف شد. نسل سوم صنعت و پساکرانه به آن اضافه شد؛ مانند پتروشیمی‌ها که به بندرعباس آمد، اما نسل چهارم بندر‌ها را تخصصی می‌کند مثلا بندرعباس که ماهیتی صنعتی دارد.

این اتفاق درکشور‌های دیگر نظیر چین، مالزی و سنگاپور اتفاق افتاده است و مدیریت بنادر مختلف واحد و یکپارچه است بنابراین بهتر این بود که برای چابهار نیز این اتفاق بیفتد و تبدیل به یک بندر تخصصی و هاب منطقه شود.
 
زنگنه روزهای خاتمی با زنگنه این روزها از زمین تا آسمان فرق دارد / آمدن هندی ها به چابهار چه دلیلی داشت؟ / بستن تنگه هرمز تهدید یا فرصت ایران؟
اگر تولیدکنندگان نفت حواسشان به قیمت نباشد گاز می‌تواند جایگزین آن شود
 
۳۰ سال است که بحث خارج شدن نفت از بازار مطرح است، اما همچنان حرف اول را می‌زند و انرژی‌های دیگر آنقدر جدی مطرح نیستند

در اقتصاد با بالا رفتن ناگهانی قیمت نفت ممکن است جایگزین‌های آن مطرح شوند بدون آنکه نفت قصد خارج شدن از گردونه داشته باشد ازسوی دیگر دراقتصاد انرژی دوعامل حجم ورود و قیمت بسیار تعیین کننده هستند و نمودار آن به صورت نمایی است و طبیعی است هرچه قیمت بالا رود عرضه بالا می‌رود تا جایی که به یک قیمتی برسد که درآن نقطه عرضه متوقف می‌شود و آن وقت است که انرژی‌های جایگزین صرفه پیدا می‌کند مانند گاز که این سوخت درخیلی از کشور‌ها به طورجدی جایگزین شده اند و باید گفت: اگر نفت حواسش نباشد و به قیمت‌های بالای ۱۰۰ دلار برود گاز جایگزین خوبی برای آن خواهد بود و این اتفاق برای نفت خواهد افتاد و ممکن است از بازار خارج شود.
 
دلایلی که نفت را دردهه ۵۰ دچار شوک کرد

دهه ۵۰ اوج بالارفتن قیمت‌ها بود از آن دوران این بحث به میان آمد که این انرژی مدت مصرفی دارد و یک روزی تمام شدنی است، اما با گذشت بیش از ۴ دهه همچنان حرف اول را می‌زند چرا؟

آن موقع انرژی‌های جایگزین و این حجم از تکنولوژی‌ها وجود نداشت دردهه ۱۶۰ و ۱۹۷۰ شوک نفتی به جهان وارد شد که دلایل مختلفی داشت جنگ داخلی نیجریه و رخ دادن مسائل نظامی در لیبی تا جنگ اعراب و اسرائیل و به موازات آن متوقف کردن صادرات نفت عربستان دست به دست هم دادند تا گرانی نفت را رقم بزنند، اما از ۱۹۷۳ به بعد که اقتصاد انرژی نتوانست پاسخگوی نظریه‌های ممکن باشد اعتبار اقتصاد انرژی برنگشت چرا که اقتصادی که نتواند به درستی پیش بینی کند محتوم به شکست است.
 
اتفاقات مختلفی رخ داد و جایگزینی هم برای آن نبود مگر درآن سال‌ها چقدر استخراج گاز داشتیم یا درزمینه انرژی‌های دیگر چقدر کار کرده بودیم؟ آن زمان نفت در اوج بود و تاثیرپذیری اوپک هم بیشتر بود البته شرکت‌های نفتی هم درافزایش قیمت بی دخیل نبودند چرا که اگر قیمت نفت بالا می‌رفت سرمایه گذاری در نفت توجیه پیدا می‌کرد و آن‌ها به دنبال سود خود بودند و منجربه انرژی‌های جایگزین نشد.

ایران می‌تواند از نفت به سمت گاز تغییر مسیر بدهد؟

بله این ظرفیت را درخیلی از موارد داریم، اما اینکه همه تکنولوژی را صرف خوداتکایی کنیم دلیل خوبی نیست تا همکاری خود را با کشور‌های دیگر قطع کنیم چرا که هرچه همکاری‌های ما درتولید، واردات، صادرات و تکنولوژی با دیگرکشور‌ها بیشتر باشد به همان میزان ایمنی ما بالاتر رفته و کسی نمی‌تواند ما را تحریم کند.

به قول آقای زنگنه اگر ایران می‌توانست صادرات خود را به ۴ میلیون برساند دیگر کسی نمی‌توانست کشوری را که ۴ درصد انرژی جهان را دراختیار دارد تحریم کند، چون دنیا به ما وابسته می‌شد همچنان که روسیه نزدیک به ۱۲ درصد انرژی را دارد و توانسته با دیپلماسی انرژی خود کشورش را توسعه دهد.

نگاه حکومت به نفت درست نیست

فکر نمی‌کنید به لحاظ انرژی دیدگاه آقای زنگنه برعکس دیدن صورت مسئله نیست اینکه به جای دیپلماسی، تنها به فکر فروش باشیم تا دیگران به ما وابسته شوند دیدگاه درستی به نظر نمی‌رسد سوال این است اگر این منابع تمام شود آن وقت تکلیف چیست؟

جمله خودم را با صحبت شما تکمیل می‌کنم بله ضروری است که ازمحل عواید‌ی حاصل از نفت باید دریکی از صنایع سرمایه گذاری صورت می‌گرفت و به عبارت دیگر سرمایه‌های درون زمینی باید به سرمایه‌های برون زمینی تبدیل می‌شدند باید دید این کار صورت گرفته است یا خیر؟ همچنین ازآنجایی که بسیاری از درآمد‌های حاصل از نفت صرف امور جاری می‌شود که نباید بشود البته ما درمراحل مختلف توسعه آنقدر جای خلا داریم که این مسائل گاهی پیش می‌آید.

اما درمورد اینکه نگاه حکومت به نفت درست نیست با شما هم عقیده هستم و چنین نگاهی به ۱۳۵۰ برمی گردد زمانی که که نفت دردست سازمان برنامه بود و وزارت نفت امور جاری نفت را عهده دار بود که از یک دوره‌ای به بعد نفت زیرمجموعه وزارت نفت قرارگرفت از آنجا شد که نگاه حاکمیت به نفت نگاهی آمیخته با این تفکرشد که مانند خزانه‌ای است که دولت هرزمان پول کم می‌آورد از آن برداشت کند این مسئله حتی باعث تحمیل شدن تورم‌هایی به کشور شد و پول‌هایی که به صنعت نفت تزریق شده بود به جای اینکه مجددا در صنعت سرمایه گذاری شود و گردش داشته باشد بی واسطه به اقتصاد واریزشد.

شما به عنوان کارشناس انرژی مخالف این نگاه هستید؟

تجربه کشور‌های دیگر نشان داده است که لزوما افزایش صادارت نفت موجب تورم و مشکلات دیگر نشده است به طوریکه صادرات نفت عربستان ۹ تا ۱۰ میلیون بشکه و صادرات روسیه به اروپا نزدیک به ۱۱ میلیون بشکه است و روسیه توانسته نقش خود را به خوبی ایفا کند و به رقمی نزدیک به ۱ ونیم میلیون تولید ناخالص داخلی دست یابد و خود را توسعه بدهد پس توسعه صادرات نفت لزوما اتفاق بدی نیست و کشور‌ها باید این را مدنظرقراردهند که تنها درمواردی به فروش سرمایه‌های درون زمینی خود اقدام کنند که منجر به توسعه سرمایه برون زمینی شود.

باتوجه به شناخت و سابقه‌ای که از نفت ایران دارید می‌دانید که این هزینه جای دیگری می‌شود

ازمحل فروش نفت تنها ۱۴/۵ رصد برای سهم وزارت نفت درنظرگرفته شده است یعنی هرنفتی که فورش می‌رود ۸۵/۵ درصد آن به خزانه واریز می‌شود و دست آقای زنگنه بیشتر از ۱۴/۵ درصد باز نیست که ازاین میزان هم بخشی به بودجه وزارت نفت و بخشی دیگر صرف توسعه طرح‌های عمرانی و تحقیقات می‌شود ازطرف دیگر نگهداشت صنعت نفت هزینه بسیاری دارد که از این میزان تامین می‌شود، اما باید پرسید ۸۵/۵ درصد دیگر کجاست که آن دست دولت است.

بین وزاری نفت سیاست گذاری و اجرای کدام وزیران به نظر شما موفق‌تر بود؟

به نظرمن کسی موفق‌تر است که بتواند نفت بیشتری بفروشد و باید نتیجه‌ها را با هم مقایسه کرد، اما من فکر می‌کنم که اقای زنگنه دردوران آقای خاتمی از لحاظ میزان جذب فاینانس‌ها، نوع نگاه به نفت و جسارتی که دراین حوزه به خرج دادند بسیار متفاوت از عملکرد او دردوران روحانی است که بالارفتن سن و کاهش ریسک پذیری را از دلایل آن می‌دانیم البته دوران آقای احمدی نژاد که مدام درحال تنش زدایی بودیم و درنتیجه تنش‌های موجود پولی به صنعت نفت وارد نمی‌شد را هم از یاد نبرده ایم.
 
آقای زنگنه زمانی به خاطر یک کرسنت ۸ سال در دادگاه‌ها آمد و شد داشت در حالیکه الان هیچ کاری انجام نمی‌دهند و گویی قصد ندارد که با نزدیک شدن به دوران بازنشستگی خود برای خودش مشکل جدید دست و پا کند.

مسئله دیگر که دردنیای نفت به تازگی اتفاق افتاده است حذف دلار از مبادلات بانکی بین برخی کشور‌ها نظیر مسکو، آنکارا و تهران است که بین خود توافق کردند تا دلار را از جریان‌های پولی خود کنار بزنند به نظرشما چنین مسئله‌ای مشکلی را برای این کشور‌ها ایجاد نخواهد کرد؟

مسلما بی تاثیر نیست و اثرآن منفی خواهد بود، اما بعضی مسائل بهانه است تا فضا متفاوت شود متاسفانه ما برنامه‌ای نداشتیم چین این کاررا چندسال پیش آغاز کرد و قصد داشت تا منطقه را عاری از دلار کند و تبادلات دوجانبه پولی بین کشور‌ها درحال انجام است همچنین اگر عقبه دلار را نگاه بیندازید دلاری که پشتوانه آن باید حتما طلا می‌بود از یک دوره‌ای به بعد قطع شد و از امروز به بعد پشتوانه دلار طلا نیست و یک کاغذ است و، چون دردست اروپا و آمریکا زیاد بود قانع شد که دلار فی نفسه دارای ارزش است و دلار خود طلا شد درنتیجه ۵۰ یا ۶۰ سال طول کشید که این مسئله نهادینه شود که خود دلار فی نفسه دارای ارزش است حالا برای مقابله با آن نیاز به یک قدرت بالاتر است چین از چندسال پیش دراین مسیرگام برداشت و حجم اقتصاد و تبادلات خود را به ۱۴ هزار میلیارد دلار رساند و مرکز مبادلات یوآنی ایجاد کرد و دلاری که ۶۰ الی ۷۰ سال برای شرایط ارزشی آن کار شده است به همین راحتی‌ها عقب نمی‌رود یوان چین هم با آن قدرت مالی و اینکه چندسالی است دراین مسیر قدم برداشته است جایی نمی‌شنویم که یوان چین درجایی مبادله نمی‌شود این کار اتفاق می‌افتد سلطه دلار باید کنار برود، اما چین آرام آرام درحال کنار زدن است.
ایران بین ترکیه و روسیه مبادلاتی انجام داده است نفت می‌دهیم و یکسری ازکالا‌های آن‌ها را می‌گیریم زمانی بد می‌شود که ما قطعنامه‌های سازمان ملل را داشتیم نفت را می‌دادیم و به جز غذا و دارو نمی‌توانستیم کالای دیگری دریافت کنیم.

تجارت دیگرمان را با هند داریم، اما ما مجبوریم به اندازه پول نفتی که م. یدهیم کالا ازشون بگیریم لزوما چیز بدی نیست، اما ما هیچ پشتوانه‌ای برای این اقدام نداریم.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان