تاریخ انتشار: ۱۶:۰۰ - ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۵ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

بازخوانی اندیشه موسسان حوزه علمیه قم | آیت‌الله بروجردی؛ معمار اقتدار مرجعیت شیعه در قرن چهاردهم

اگرچه آیت‌الله بروجردی تا پایان عمر خود در سال ۱۳۴۰ توانست نظم حوزه و مرجعیت را حفظ کند، اما شکاف ایجادشده میان نسل سنتی و انقلابی، به‌ویژه با ظهور امام خمینی در دهه ۴۰ و ۵۰، ژرف‌تر شد.

آیت‌الله بروجردی؛ معمار اقتدار مرجعیت شیعه در قرن چهاردهم

رویداد۲۴ | در تاریخ معاصر ایران، کمتر شخصیتی را می‌توان یافت که به اندازه آیت‌الله سید حسین بروجردی توانسته باشد ساختار مرجعیت شیعه را بازتعریف؛ اقتدار روحانیت را تثبیت کند، و در عین حال فاصله‌ای متوازن میان حوزه علمیه و نهاد قدرت سیاسی حفظ نماید. بروجردی، با درگذشت این روحانی در سال ۱۳۴۰، نه‌تنها پایان یک دوران را رقم خورد بلکه بستری را فراهم کرد که منجر به ظهور جریان‌های متفاوتی در حوزه، از جمله انقلابی‌گری روحانیون جوان و همچنین روحانیون محافظه‌کار شد. کسی که از بروجرد، شهری در غرب ایران، برخاست و به نجف رفت، به بروجرد بازگشت، و نهایتاً حوزه علمیه قم را بدل به یک قطب دینی و سیاسی قدرتمند کرد.

تولد آیت‌الله

سید حسین طباطبایی بروجردی در سال ۱۲۵۴ در شهر مذهبی بروجرد دیده به جهان گشود. خانواده‌ای اصیل، روحانی و پرورش‌یافته در سنت‌های محکم شیعی، محیطی مساعد برای رشد فکری و مذهبی او فراهم کرد. پدرش، سید علی طباطبایی، از علمای برجسته بود و زود از دنیا رفت.

تحصیلات حوزوی او ابتدا در بروجرد آغاز شد، اما خیلی زود برای آموزش سطوح عالی فقه و اصول به اصفهان و سپس نجف رفت. در نجف اشرف، او نزد بزرگانی، چون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی تحصیل کرد. مهارت ویژه بروجردی در فقه مقارن (مقایسه‌ای میان مذاهب اسلامی) از همان زمان آغاز شد و بعد‌ها به یکی از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد او بدل شد؛ رویکردی که در آن سعی می‌کرد فقه شیعه را در نسبت با فقه اهل سنت توضیح داده و استحکام و انسجام آن را علمی‌تر و قابل دفاع‌تر نشان دهد.

بازگشت به ایران و دوران آرامش پیش از طوفان

پس از سال‌ها تحصیل و تدریس در نجف، آیت‌الله بروجردی در اواخر دهه ۱۳۰۰ به بروجرد بازگشت. در آن زمان، هنوز قم به عنوان مرکز اصلی حوزه علمیه شناخته نمی‌شد و نجف در عراق همچنان پایگاه مرجعیت شیعه تلقی می‌شد. اما سرنوشت، بروجردی را به قم کشاند. پس از درگذشت آیت‌الله حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، این شهر نیازمند رهبری بود که بتواند هم مشروعیت دینی و هم قدرت سازمان‌دهی حوزه را تضمین کند. در سال ۱۳۲۳، پس از اصرار علمای قم از جمله امام خمینی، آیت‌الله بروجردی به قم آمد؛ اگرچه در ابتدا قصد اقامت دائمی نداشت.

اما چیزی نگذشت که نه‌تنها سکان هدایت حوزه را به‌دست گرفت، بلکه با مدیریت هوشمندانه، قم را به مرکز بی‌رقیب فقه شیعه در قرن چهاردهم هجری تبدیل کرد.

سازمان‌دهی حوزه، نهادسازی و تمرکز قدرت

از نقاط درخشان کارنامه بروجردی، می‌توان به ساختارمند کردن حوزه قم اشاره کرد. در روزگاری که آموزش حوزوی بیشتر بر روابط استاد-شاگردی مبتنی بود و نظم مشخصی نداشت، بروجردی با نظم دقیق، برنامه‌ریزی آموزشی، حمایت مالی از طلاب و همچنین ارسال نمایندگانی به شهر‌های مختلف ایران و حتی کشور‌های دیگر، توانست حوزه را به نهاد رسمی، مؤثر و متمرکز بدل کند.

وی برای اولین‌بار در تاریخ مرجعیت شیعه، بخشی از قدرت مرجع را به ساختار واگذار کرد. دفتر‌های پاسخ به استفتاء، سازمان وجوهات شرعی، و نمایندگی‌های رسمی در کشور‌های اسلامی مانند پاکستان، لبنان، هند و عراق، از نوآوری‌های مدیریتی او بود. به همین سبب، بسیاری از تحلیل‌گران بروجردی را به‌نوعی معمار مدرن مرجعیت شیعه می‌دانند؛ مرجعی که نه صرفاً یک فرد، بلکه یک «نهاد» بود.

آیت الله بروجردی و سیاست

شاید مهم‌ترین چالش هر مرجع تقلید در دوران پیش از انقلاب، نحوه تعامل با حکومت باشد؛ به‌ویژه در دورانی که حکومت ایران زیر سلطه رضا شاه و سپس محمدرضا شاه قرار داشت. بروجردی گرچه هیچ‌گاه حکومت پهلوی را تأیید نکرد، اما از درگیری مستقیم با آن نیز پرهیز کرد. این موضع‌گیری، واکنش‌های متفاوتی در پی داشت. برخی او را به محافظه‌کاری متهم کردند، اما طرفداران او بر این باور بودند که بروجردی با درکی عمیق از وضعیت بین‌المللی و فضای داخلی، تلاش داشت حوزه و دین را از آسیب‌های سیاست دور نگه دارد.

آیت‌الله بروجردی؛ معمار اقتدار مرجعیت شیعه در قرن چهاردهم

نمونه مهم از تعامل بروجردی با حکومت، همکاری او با شاه در زمینه رهایی برخی زندانیان مذهبی یا توقف برخی برنامه‌های ضددینی در دوران پهلوی دوم بود. اما این همکاری‌ها هرگز به حمایت سیاسی مستقیم تبدیل نشد. همین رویکرد متعادل، باعث شد که حوزه علمیه قم در دوران او بتواند رشد کند، بدون آنکه زیر ضربه‌های سخت سیاسی قرار گیرد.

رابطه با امام خمینی؛ احترام و تفاوت

یکی از مهم‌ترین چهره‌هایی که در دوران زعامت آیت‌الله بروجردی رشد کرد، روح‌الله خمینی بود. آیت‌الله خمینی در زمره شاگردان برجسته بروجردی محسوب می‌شد؛ با این تفاوت که او گرایش سیاسی‌تری داشت و نسبت به رویکرد محافظه‌کارانه استاد انتقاداتی ضمنی وارد می‌کرد. با این‌حال، هرگز حرمت میان آنها شکسته نشد و امام خمینی تا زمان وفات بروجردی، از هر گونه اقدام سیاسی صریح پرهیز کرد.

اما بی‌تردید می‌توان گفت فضای سازمان‌یافته‌ای که بروجردی برای حوزه قم فراهم کرد، سکوی پرتابی برای انقلابیونی همچون خمینی بود. اگر حوزه قم به‌واسطه بروجردی، به قطب علمی و اجتماعی بزرگی بدل نشده بود، شاید امکان شکل‌گیری جریان انقلاب اسلامی در دهه بعد فراهم نمی‌شد.

فعالیت‌های فرامذهبی آیت الله بروجردی

یکی از ابعاد مغفول مانده، اما بسیار مهم در کارنامه بروجردی، تلاش‌های او برای وحدت اسلامی بود. در زمانی که اختلافات مذهبی میان شیعه و اهل سنت در حال شعله‌ور شدن بود، بروجردی با دعوت از شخصیت‌هایی، چون شیخ محمود شلتوت، رئیس وقت الازهر، تلاش کرد زمینه گفت‌وگوی بین‌مذهبی را فراهم کند. فتوای تاریخی شلتوت در به‌رسمیت شناختن مذهب شیعه دوازده‌امامی، نقطه عطفی در تاریخ روابط شیعه و سنی به شمار می‌رود.

بروجردی به خوبی می‌دانست که تثبیت مرجعیت شیعه در گرو تعامل با سایر مذاهب اسلامی نیز هست. این رویکرد فرامذهبی، از دیدگاه بسیاری از تحلیل‌گران، گامی مهم در دیپلماسی مذهبی تلقی می‌شود و الگویی برای نسل‌های بعدی در ایران و جهان اسلام باقی گذاشت.

فداییان اسلام و آیت‌الله بروجردی؛ تقابل دو جریان در مسیر روحانیت شیعه

در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، حوزه علمیه قم شاهد یکی از مهم‌ترین تقابل‌های درون‌جریانی خود بود؛ تقابلی میان دو نهاد و دو جریان اثرگذار در فضای مذهبی و سیاسی ایران: از یک سو آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان، و از سوی دیگر گروه فداییان اسلام، به رهبری نواب صفوی. این نزاع که در ابتدا در سکوت و واگرایی‌های نرم شکل گرفت، در ادامه به برخورد‌های فیزیکی، تبعید، حذف و سانسور انجامید؛ و در نهایت، اثرات ژرفی بر ساختار آینده روحانیت شیعه و نقش آن در سیاست ایران گذاشت.

آیت‌الله بروجردی در سال‌های پیش از مرجعیت، شخصیت علمی و فقهی برجسته‌ای داشت، اما پس از ورود به قم در پی دعوت آیت‌الله خوانساری و دیگر علمای قم در سال ۱۳۲۳، کم‌کم جایگاه مرجعیت عامه را به دست آورد. او گرچه به سیاست بی‌اعتماد بود و ترجیح می‌داد حوزه را از فضای سیاست به دور نگاه دارد، اما از جایگاهش در تعامل با حکومت استفاده می‌کرد. این در حالی بود که نواب صفوی و گروه فداییان اسلام با رویکردی تند و انقلابی، خواستار دخالت مستقیم روحانیت در سیاست، مبارزه با مظاهر فساد و حتی ترور عناصر وابسته به غرب بودند.

از همان ابتدا، اختلاف دیدگاه دو جریان آشکار بود؛ بروجردی طرفدار نظم، مرجعیت سنتی و سکوت در برابر سیاست بود؛ در حالی که فداییان اسلام بر شور، هیجان، عدالت‌خواهی انقلابی و اقدام مستقیم تأکید داشتند.

سکوت آیت‌الله در برابر نهضت نفت

مصداق بارز این اختلاف را می‌توان در ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت دید. در حالی که چهره‌هایی، چون آیت‌الله کاشانی و نواب صفوی در این نهضت فعال بودند، آیت‌الله بروجردی سکوت پیشه کرد. همین سکوت، موجب خشم و انتقاد صریح فداییان اسلام شد. در بهمن ۱۳۲۹، هفته‌نامه «نبرد ملت»، وابسته به فداییان، با درج مطلبی با حروف درشت نوشت: «آیت‌الله حضرت سید محمدتقی خوانساری نظر قاطع خود را در مورد مسأله نفت ابراز فرمودند ولی هنوز آیت‌الله بروجردی سکوت خود را در این امر حیاتی نشکسته است.»

چنین برخورد‌هایی برای مرجعی، چون بروجردی بی‌سابقه بود و نشان‌دهنده شکاف عمیق میان مرجعیت سنتی و نیرو‌های انقلابی نوظهور بود.

نفوذ فداییان در فیضیه و تنش با بیت بروجردی

در اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰، فداییان اسلام با نفوذ در حوزه علمیه قم، جلسات سخنرانی، تجمع و حتی تبلیغ در مدرسه فیضیه برگزار می‌کردند. همین نفوذ، نگرانی‌هایی را در بیت آیت‌الله بروجردی ایجاد کرد. به گفته رسولی محلاتی، برخی اطرافیان آیت‌الله بروجردی معتقد بودند فداییان قصد دارند حوزه را بر هم زنند. خود آیت‌الله بروجردی نیز در پایان یکی از درس‌های خود گفته بود: «چرا فداییان هر روز به بهانه‌ای درس حوزه را تعطیل می‌کنند؟»

آیت‌الله بروجردی؛ معمار اقتدار مرجعیت شیعه در قرن چهاردهم

اوج این تنش در ماجرایی در مدرسه فیضیه رقم خورد؛ در میانه نماز مغرب و عشا، بین اعضای فداییان از جمله عبدالحسین واحدی و سیدهاشم حسینی با افرادی از بیت آیت‌الله بروجردی مانند شیخ علی الشتری (معروف به شیخ علی لر) و شیخ اسماعیل ملایری مشاجره‌ای رخ داد. در جریان این درگیری، فداییان به ضرب و شتم این دو تن پرداختند و تنها با وساطت پسر آیت‌الله خوانساری از وخامت بیشتر جلوگیری شد.

شیخ علی لر، چهره‌ای وفادار به آیت‌الله بروجردی، حتی شمشیر به کمر می‌بست و به دنبال یاران نواب در گوشه و کنار مدرسه می‌گشت. این وقایع باعث شد تا فداییان اسلام از حضور در مدرسه فیضیه خودداری کنند.

با وجود درگیری‌ها، فداییان اسلام هرگز خواهان تقابل کامل با مرجعیت نبودند. آنان به دنبال تغییر و اصلاح در ساختار سنتی حوزه بودند، نه حذف کامل آن. عبدالحسین واحدی در پایان یکی از سخنرانی‌های خود در مدرسه فیضیه، وصیت‌نامه‌اش را خواند و آیت‌الله بروجردی را به‌عنوان وصی خود معرفی کرد. این اقدام نشان از نوعی ارادت رسمی به مرجعیت داشت؛ هرچند در عمل، رفتار‌های انقلابی فداییان با طبع محافظه‌کارانه مرجعیت در تعارض بود.

یکی دیگر از نقاط عطف در تنش میان دو جریان، انتقاد‌های صریح فداییان اسلام از مرجعیت بود. در سخنرانی‌هایی که در مدرسه فیضیه برگزار می‌شد، برخی اعضای فداییان، مستقیم یا غیرمستقیم، مرجعیت سنتی را مورد نقد قرار می‌دادند. این انتقادها، روحانیون سنتی را به واکنش واداشت و زمینه درگیری‌ها را فراهم کرد.

در اردیبهشت ۱۳۲۹ و در ماجرای تشییع جنازه رضاشاه، تلاش‌های فداییان اسلام برای بسیج مردم در قم و موضع‌گیری علیه رضاشاه نیز برخی از افراد وابسته به دربار یا نفوذی‌ها را به واکنش واداشت. به نظر می‌رسد در این دوره، تلاشی از سوی برخی چهره‌ها برای ایجاد شکاف میان مرجعیت و نیرو‌های انقلابی وجود داشت.

در یکی از جلسات درس، آیت‌الله بروجردی در اظهاراتی صریح گفت: «این اشخاص را نمی‌توان جزو طلاب علوم دینی دانست و باید آنان را از ردیف طالبین علوم روحانی مردود و مطرود نمود!» این موضع‌گیری بی‌سابقه، به معنای طرد رسمی فداییان اسلام از حوزه علمیه قم بود.

درگیری فیزیکی با فداییان اسلام و تبعید

در ۱۴ خرداد ۱۳۲۹، در پی سخنان آیت‌الله بروجردی، گروهی از طلاب به عبدالحسین واحدی، سیدهاشم حسینی و سایر هواداران فداییان اسلام حمله‌ور شدند و آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. شدت درگیری به‌حدی بود که شورای امنیت شهر قم وارد عمل شد و حکم تبعید پنج نفر از شهر را صادر کرد؛ از جمله واحدی، حسینی، سید جواد تقوی، سید موسی عرب و شیخ فضل‌الله محلاتی. البته این حکم با گذشت زمان و تغییر شرایط، اجرا نشد و پس گرفته شد.

نکته مهم در این تقابل، فراتر بودن آن از سطح شخصی یا اختلاف سلیقه‌ای میان آیت‌الله بروجردی و نواب صفوی است. این نزاع، نماینده دو رویکرد کاملاً متفاوت نسبت به دین و سیاست بود. از یک‌سو مرجعیت سنتی که با تجربه مشروطه و سرکوب روحانیت در عصر رضاشاه، به احتیاط و تعامل با حکومت گرایش داشت؛ و از سوی دیگر، نسلی جدید از روحانیون جوان و مذهبی‌های انقلابی که با الهام از آموزه‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی، آیت‌الله مدرس و حتی اخوان‌المسلمین مصر، خواهان انقلابی‌گری و پاکسازی جامعه از عناصر فاسد بودند.

فداییان اسلام در واقع نماینده صدایی تازه در درون جریان مذهبی بودند که مرجعیت سنتی توان درک یا همراهی با آن را نداشت. از همین‌رو، این جریان یا به حاشیه رانده شد یا سرکوب گردید؛ سرنوشتی که عبدالحسین واحدی، نواب صفوی و بسیاری دیگر از فعالان آن تجربه کردند.

درگذشت آیت الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ شمسی، پس از یک دوره بیماری، درگذشت. مرگ او آغاز تحولی بنیادین در حوزه علمیه قم بود. با فقدان رهبری یک‌پارچه، حوزه به عرصه کشمکش جریان‌های مختلف بدل شد؛ از جمله ظهور خط امام خمینی که رویکردی فعال، سیاسی و انقلابی داشت، و جریان‌هایی که همچنان پایبند به راه بروجردی بودند و دخالت در سیاست را نافی شأن مرجعیت می‌دانستند.

در عین حال، غیاب شخصیتی با آن سطح از مقبولیت و نفوذ، موجب شکل‌گیری رقابت‌های تازه‌ای برای زعامت حوزه شد. بسیاری از شاگردان برجسته بروجردی، از جمله آیت‌الله شریعتمداری و امام خمینی، هر یک در مسیر‌های متفاوتی گام برداشتند.

شکاف عمیق حوزه علمیه قم

اگرچه آیت‌الله بروجردی تا پایان عمر خود در سال ۱۳۴۰ توانست نظم حوزه و مرجعیت را حفظ کند، اما شکاف ایجادشده میان نسل سنتی و انقلابی، به‌ویژه با ظهور امام خمینی در دهه ۴۰ و ۵۰، ژرف‌تر شد. فداییان اسلام، هرچند سرکوب شدند، اما بذر گفتمان انقلاب اسلامی را کاشتند؛ گفتمانی که در دهه‌های بعد در قدرت سیاسی ظهور کرد.

تجربه آن دوران نشان داد که حوزه علمیه قم نمی‌تواند در برابر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بی‌تفاوت بماند؛ و از دل همان حوزه‌ای که زمانی نواب صفوی را طرد کرد، بعد‌ها رهبری سیاسی ایران برآمد.

تقابل فداییان اسلام و آیت‌الله بروجردی نه صرفاً جدال میان دو شخصیت مذهبی، بلکه نماینده برخورد دو قرائت از دینداری، روحانیت، و نسبت آن با سیاست بود؛ جدالی که هنوز هم در لایه‌های مختلف جامعه مذهبی ایران پژواک‌هایی دارد.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ ایران ، چهره ها
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۲
0
2
خدا مرحوم بروجردی را بیامرزه آدم خوبی بوده ولی نتونست شاگردان خوبی تربیت کنه
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۳
دقیقاً همینطوره شاگردانی که تربیت کرده خیلی ناباب در آمدن مخصوصاً یکیشون. خدا ازش نگذره
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۳
دقیقاً همینطوره شاگردانی که تربیت کرده خیلی ناباب در آمدن مخصوصاً یکیشون. خدا ازش نگذره
ناشناس
|
United States of America
|
۱۸:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۲
0
2
مرحوم آيت اله بروجردى علاوه بر اينکه از دخالت هاى روحانيون در دولت انتقاد مى کرد خود نيز افراد ناباب و شر را از حوزه علميه به حاشيه راند و بعد از فوت او گروه هاى متحجر که سرمنشا وقايع اسفبار ١٣٤٢ شدند حوزه را به تسخير خود در آوردند.
ناشناس
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۱۹:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۲
0
0
آيين سامورايی
و آيين شينتو مردم ژاپن

آيين سامورايی يعنی دفاع از مردم به هر قيمت

نکته ای که در اين آيين به چشم ميخورد ، خودکشی است

سامورايی هرکاری ميکند که زنده بدست دشمن مردم نيفتد
و در نهايت اگر چاره ای نداشت خودش را ميکشد

نزديک ترين چيز به يک سامورايی شمشير او است
و فقط در موارد لازم ( زمان خواب ، حمام ،..) شمشير را کنار ميگذارد

سامسورايی ها با اينکه قرنها سربازان حاکمان ژاپن بودند
ولی چون هدف نهايشان دفاع از مردم بود
با حاکمان بطور کامل کنار نمی آمدند

در نهايت آيين سامورای توسط امپراطوری بطور کامل از قدرت کنار گذاشته شد
و ارتش ژپان مدرنيزه شد ( به توپ و تفنگ گلوله مجهز شد )

جنگلی معروف به جنگل خودکشی در ژاپن وجود دارد
https://en.wikipedia.org/wiki/Aokigahara
ولی خودکشی جوانان در اين جنگل ربطی به خودکشی سامورايی ندارد

آيين فعلی مردم ژاپن ، آيين شينتو ، , آيين کار کردن در حد مرگ است
و معروف است که مرد و زن ژاپنی لحظه ای را هدر نميدهد

از اين نظر هيچ کشوری به پای ژاپن نميرسد
( کشورهای ديگر کار + تفريح )

اگر گفته شود محصولی ساخت ژاپن است
خريدار محصول در کيفيت محصول هيچ شکی نخواهد داشت

علت آمار خودکشی بالا مخصوصا در بين جوانان ژاپنی
ظاهرا همين کار کردن زياد و نداشتن تفريح است
https://en.wikipedia.org/wiki/Suicide_in_Japan

شعار آيين شينتو در ژاپن اين است :
تفريح ما ، کار است
نظرات شما