تاریخ انتشار: ۰۰:۳۲ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

چرا مارتین لوتر کینگ و یارانش در میان خیابان زانو زدند؟

در مبارزه با بی‌عدالتی صرفا شدت اعتراض تعیین کننده نیست؛ بلکه توانایی خلق شیوه‌هایی نو برای مبارزه و مقاومت نیز اهمیتی به همان اندازه تعیین‌کننده دارد. زانو زدن دکتر مارتین لوتر کینگ در سلما از همین جنس بود: حرکتی ساده، اما تازه؛ نه برگرفته از الگو‌های موجود، بلکه گشاینده امکانی دیگر. او سکوت را از انفعال تهی کرد، دعا را از حریم خصوصی بیرون کشید، و بدن زانو زده را به کنشی سیاسی بدل ساخت. این تصویر، نه بازنمایی یک مقاومت، که خلق آن بود: شکلی نو، برهم‌زننده، و زنده.

چرا مارتین لوتر کینگ و یارانش در میان خیابان زانو زدند؟

رویداد۲۴| در فوریه ۱۹۶۵ تصویری در حافظه جهان ثبت شد: مارتین لوتر کینگ جونیور، روحانی باپتیست و رهبر جنبش حقوق مدنی، همراه با گروهی از فعالان سیاه‌پوست در خیابانی در سلما، آلاباما زانو زده و دعا می‌خواند. آنها ساعتی پیش به اتهام «راهپیمایی بدون مجوز» بازداشت شده بودند؛ بازداشتی که حاصل حرکت اعتراضی آرامی بود که تنها قصد داشت به دادگستری شهرستان دالاس برسد تا برای ثبت‌نام در فهرست رأی‌دهندگان اقدام کند. این تصویر دوگانگی میان نیایش و اعتراض را درخشان نشان می‌دهد و هنوز پس از دهه‌ها الهام‌بخش مبارزات ضد تبعیض است. بازخوانی آن، فرصت مناسبی است تا به فهم ژرف‌تر از رابطهٔ میان دین، قانون و سیاست در تاریخ آمریکای معاصر برسیم.

زمینه تاریخی: چرا سلما؟

سلما در سال‌های میانی دههٔ ۱۹۶۰ شهری کوچک و به‌ظاهر عادی بود، اما شرایط اجتماعی و سیاسی‌اش آن را به میدان نبردی تعیین‌کننده در جنبش حقوق مدنی بدل کرد. در آن زمان بیش از نیمی از جمعیت شهرستان دالاس سیاه‌پوست بود، اما تنها یک تا دو درصد از آنان توانسته بودند در فهرست رأی‌دهندگان ثبت‌نام کنند. قوانین تبعیض‌آمیز و رفتار سرکوبگرانهٔ ثبت‌کنندگان سفیدپوست و پلیس، مانع اصلی مشارکت سیاسی سیاهان بود. مورخان و پژوهشگران مرکز تحقیقات کینگ در دانشگاه استنفورد یادآور می‌شوند که سازمان‌های محلی مانند انجمن دانشجویان هماهنگی‌های خشونت‌پرهیز (SNCC) و کنفرانس رهبری مسیحی جنوب (SCLC) از ماه ژانویه ۱۹۶۵ توجه خود را بر سلما متمرکز کردند، زیرا می‌دانستند خشونت افراطی کلانتر جیم کلارک و مسئولان محلی، خود بهترین گواه برای افشای ماهیت نظام تبعیض هستند. این استراتژی کارساز بود: فیلم‌ها و تصاویر برخورد پلیس با راهپیمایان، مثل کتک خوردن جیمی لی جکسون یا «یک‌شنبهٔ خونین»، خشم افکار عمومی را برانگیخت و زمینهٔ تصویب قانون حق رأی را فراهم کرد.

در اول فوریهٔ ۱۹۶۵، مارتین لوتر کینگ در صف بیش از ۲۵۰ فعال به‌سوی ساختمان دادگستری حرکت کرد تا برای رأی دادن ثبت‌نام کند. همهٔ آنان به جرم «راهپیمایی بدون مجوز» دستگیر شدند. این رقم بیش از ۲۵۰ تن، به‌خودی‌خود بر ساختار تبعیض تأکید دارد: قانونی که به‌ظاهر برای حفظ نظم ایجاد شده بود، ابزاری برای محروم کردن بخش بزرگی از شهروندان از حقوق اساسی‌شان شد. کینگ در نامه‌ای از زندان که در روزنامهٔ نیویورک تایمز منتشر شد، نوشت: «در سلول من تعداد سیاه‌پوستان بیش از آن چیزی است که در فهرست رأی‌دهندگان وجود دارد».

تصویر زانو؛ ترکیب دعا و سیاست

زانو زدن در سنت مسیحی نشانهٔ فروتنی و تسلیم در برابر ارادهٔ الهی است. روایت‌های انجیل می‌گویند که عیسی مسیح شب قبل از دستگیری‌اش در باغ جتسیمانی زانو زد، دعا کرد و با وجود ترس از آینده، اطاعت از خواست خدا را برگزید. مارتین لوتر کینگ که خود کشیش بود، به‌خوبی این معنا را می‌دانست. او معتقد بود زانو زدن به معنای پذیرش رنج نیست، بلکه نشانه‌ای از ایمان به عدالت و قدرت حقیقت است؛ بنابراین وقتی در خیابان‌های سلما زانو زد، این حرکت دو معنا داشت: از یک سو، دعا کردن و جست‌وجوی یاری الهی؛ و از سوی دیگر، اعتراض به بی‌عدالتی و نمایش آسیب‌پذیری بدن در مقابل خشونت دولتی.

این حرکتِ ساده، محصول برنامه‌ای سنجیده بود. کینگ و همراهانش آگاهانه در برابر رسانه‌ها زانو زدند تا چهره سرکوبگر دولت محلی و فدرال را به نمایش بگذارند. زانو زدن در آن لحظه ترجمه‌ای بصری از اعتراض بود: هیچ خشونتی در کار نبود، اما پلیس با بازداشت و باتوم پاسخ داد. به قول بسیاری از پژوهشگران، این «دام اخلاقی» بود: نظام سرکوبگر را وادار می‌کرد تا در برابر دوربین‌های تلویزیون، خشونت خود را آشکار کند.

قانون در برابر عدالت: نگاه کینگ


بیشتر بخوانید:

از انجیل بردگان تا رویای آمریکایی | چگونه کلیسای سیاهان دکتر مارتین لوتر کینگ را ساخت؟

افشای اسناد محرمانه پرونده ترور مارتین لوتر کینگ بعد از ۶ دهه سکوت | پای پول، توطئه و اف‌بی‌آی در میان است


کینگ در آثار خود بار‌ها میان قانون و عدالت تمایز می‌گذارد. در نامهٔ از زندان بیرمنگام (۱۹۶۳) او استدلال می‌کند که «قانون ناعادلانه، قانون محسوب نمی‌شود» و توضیح می‌دهد که قوانینی که شان انسان‌ها را تضعیف می‌کنند، بی‌اعتبارند. از دید او، قوانینی که اکثریت سفیدپوست می‌نویسند و اقلیت سیاه‌پوست را ملزم به تبعیت می‌کنند در حالی که خود به آن پایبند نیستند، مصداق بی‌عدالتی‌اند. او حتی به تجربهٔ شخصی خود اشاره می‌کند: «من به اتهام راهپیمایی بدون مجوز دستگیر شدم؛ قانونی که اگر برای جلوگیری از ابراز حق اعتراض استفاده شود، ناعادلانه می‌شود»؛ بنابراین زانو زدن در سلما نه‌تنها حرکتی مذهبی، بلکه بیانیه‌ای عملی دربارهٔ تفکیک عدالت از قانون بود.

این دیدگاه با مفهوم «قرارداد نژادی» چارلز میلز و کارول پَتْمن همخوان است. میلز در کتاب قرارداد نژادی استدلال می‌کند که سیستم سیاسی غربی بر مبنای توافقی نانوشته میان سفیدپوستان شکل گرفته و این نظام، سپیدپوستان را به منزله انسان کامل و دیگران را به عنوان «کمتر از انسان» تعریف می‌کند. او معتقد است سفیدسالاری صرفاً نتیجه رفتار‌های فردی نیست، بلکه یک نظام سیاسی است که از دل قرارداد اجتماعی بیرون آمده و در نهاد‌های حقوقی، اقتصادی و رسانه‌ای بازتولید می‌شود. در چنین چارچوبی، دستگیری بیش از ۲۵۰ سیاه‌پوست به جرم راه رفتن تا دادگستری، نه اتفاقی استثنایی، بلکه کارکرد نرمال نظامی است که از ابتدا بر تبعیض بنا شده است.

چرا مارتین لوتر کینگ و یارانش در میان خیابان زانو زدند؟

خشونت آیینی و خشونت الهی

والتر بنیامین، فیلسوف و نظریه‌پرداز برجستهٔ آلمانی، در مقالهٔ مهم خود با عنوان نقد خشونت (۱۹۲۱)، تمایزی بنیادین میان دو نوع خشونت قائل می‌شود: «خشونت اسطوره‌ای» (یا حقوقی/آیینی) و «خشونت الهی». این دو نوع خشونت، به‌زعم بنیامین، نه‌تنها در هدف و روش، بلکه در چیستی و کارکرد نیز با یکدیگر متفاوت‌اند.

«خشونت اسطوره‌ای» خشونتی است که در خدمت وضع و حفظ قانون قرار دارد. این نوع خشونت، همان است که از سوی نهاد‌های قدرت (اعم از دولت، پلیس، ارتش و سیستم قضایی) اعمال می‌شود و هدفش تثبیت نظم موجود و ادامهٔ سلطه است. بنیامین این نوع خشونت را «گناه‌آلود» و «خون‌ریز» می‌داند، زیرا همواره با تهدید، اجبار، و استفاده از زور فیزیکی برای تحمیل اقتدار همراه است. قانون، در این چارچوب، به وسیلهٔ خشونت مشروعیت می‌گیرد و تداوم می‌یابد.

در مقابل، «خشونت الهی» نزد بنیامین خشونتی است که نظمی را به‌هم می‌زند بی‌آن‌که خود نظمی نو را تحمیل کند. این خشونت نه از مسیر قدرت مادی و نه از طریق خون‌ریزی عمل می‌کند، بلکه واجد کیفیتی «مطلق»، «دیگرگونه» و «رهایی‌بخش» است. خشونت الهی، به تعبیر بنیامین، همچون ضربه‌ای ناگهانی نظم موجود را از درون می‌شکند و امکانِ پیدایش افق‌های جدید و عدالت‌محور را فراهم می‌سازد. این گسست، برخلاف انقلاب‌های کلاسیک که قدرت را از یک گروه به گروهی دیگر منتقل می‌کنند، قاعده بازی را به‌کلی دگرگون می‌سازد.

در این چارچوب مفهومی، صحنهٔ زانو زدن مارتین لوتر کینگ و همراهانش در سلما را می‌توان مصداقی روشن از خشونت الهی دانست. آنها بدون استفاده از سلاح، فریاد یا آشوب، تنها با نشستن بر زمین و خم کردن زانو، قدرت خشونت قانونی را بی‌اعتبار ساختند. در برابر دوربین‌های رسانه، بدنی بی‌حرکت، دعاگو و فروتن جایگزین تصویر «مجرم»، «آشوبگر» یا «تهدید امنیت» شد؛ و پلیس، نمایندهٔ نظم حاکم، ناگزیر شد این بدن‌های نیایش‌گر را بازداشت کند. چنین مواجهه‌ای نه‌تنها چهرهٔ خشونت قانونی را عریان کرد، بلکه با قراردادن دولت در وضعیت اخلاقی متناقض، امکان خلق معنایی نو از مقاومت را فراهم ساخت.

این شکل از اعتراض، به تعبیر بسیاری از تحلیل‌گران، نوعی **تجلی سکوت رهایی‌بخش** بود: سکوتی که از جنس انفعال نبود، بلکه کنشی حساب‌شده برای افشای سازوکار قدرت بود. در آن لحظه، زانو زدن به عمل اعتراضی بدل شد که از دل سنت دینی برمی‌خاست، اما کارکردی سیاسی و نمادین می‌یافت. خشونت قانونی –که می‌کوشد همواره مشروعیت خود را از قانون، نظم و عقلانیت بگیرد– با پاسخ به این اعتراضِ مسالمت‌آمیز، مشروعیت اخلاقی خود را از دست داد. بنیامین هشدار می‌دهد که خشونت قانونی در برابر چنین تهدیدی، همواره تلاش می‌کند «خشونت الهی» را با خشونت فیزیکی پاسخ دهد تا آن را بی‌اعتبار کند. اما در سلما، این اتفاق رخ نداد: تصاویر منتشرشده نه آشوب، بلکه سکوت و ایمان را ثبت کردند؛ نه شکستن شیشه‌ها، بلکه زانو‌هایی خم‌شده در طلب عدالت.

بنابراین، زانو زدن کینگ و همراهانش را می‌توان کنشی بینامتنی میان سنت دینی و نظریهٔ رهایی تلقی کرد: کنشی که با حرکتی بدنی-فیگوراتیو آفریده شد. چنین لحظه‌ای، واجد همان «درخشندگی مطلق»‌ی است که بنیامین برای خشونت الهی توصیف می‌کند: لحظه‌ای که نظم ظالمانه فرو می‌ریزد، بی‌آن‌که صدایی بلند شود.

آنچه باقی ماند

تنها چند ماه پس از آن‌که تصویر زانو زدن فعالان سیاه‌پوست در سلما در رسانه‌های سراسر آمریکا منتشر شد، رئیس‌جمهور لیندون جانسون در کنگره حاضر شد و با لحنی کم‌سابقه گفت: «ما باید این حق را به همه آمریکاییان بدهیم که بدون ترس، بدون موانع، و بدون تاخیر رأی بدهند... و ما باید این کار را اکنون انجام دهیم.»

این سخنرانی که با عبارت معروف "We shall overcome" به پایان رسید_همان شعاری که در راهپیمایی‌های سلما تکرار می‌شد_مقدمه‌ای بود بر تصویب یکی از مهم‌ترین دستاورد‌های حقوقی جنبش مدنی: قانون حق رای سال ۱۹۶۵.

زانو زدن به‌مثابه گسست در تاریخ

بازخوانی تصویر زانو زدن مارتین لوتر کینگ و همراهانش در فوریهٔ ۱۹۶۵ نشان می‌دهد که کنش‌هایی به‌ظاهر ساده می‌توانند به نقاط عطفی در تاریخ بدل شوند. این تصویر، به‌واسطهٔ پیوندی درخشان میان دعا، اعتراض و رسانه، نه‌فقط یک رژیم سیاسی، بلکه بنیان‌های حقوقی و اخلاقی آن را به چالش کشید و بستری برای تحول اجتماعی و سیاسی فراهم ساخت. واقعیت آن است که قانون، تا زمانی که در خدمت عدالت نباشد، از مشروعیت اخلاقی تهی خواهد بود؛ همان‌طور که کینگ تاکید می‌کند: «قانون ناعادلانه، اساسا قانون نیست.»

نظریه «قرارداد نژادی» نیز این پیام را تقویت می‌کند: تبعیض ساختاری صرفاً حاصل تصمیم‌های فردی یا تعصبات زودگذر نیست، بلکه ریشه در نهاد‌های تاریخی، قوانین نوشته‌نشده و سازوکار‌های قدرت دارد. برای شکستن این ساختار نابرابر، باید در تمامی سطوح _ اعم از قانون، فرهنگ، آموزش، اقتصاد و رسانه_ بازاندیشی و کنش جمعی صورت گیرد.

تصویر زانو زدن در سلما، با گذشت دهه‌ها، همچنان زنده است؛ نه صرفاً به‌عنوان یادمانی نوستالژیک، بلکه به‌مثابه نیرویی جاری که به ما یادآوری می‌کند: گاه برای تغییر تاریخ، باید در برابر بی‌عدالتی زانو زد. این یادآوری نه‌فقط برای آمریکای دهه ۱۹۶۰، بلکه برای هر جامعه‌ای که با ستم، تبعیض و سرکوب مواجه است، همچنان موضوعیت دارد. زانو زدن، در این معنا، دیگر نشانه تسلیم نیست؛ بلکه تجسمی از ایمان، پایداری و مطالبه رادیکال برای عدالت است.

برچسب ها: تاریخ جهان
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات شما