٢٠ سال پيش ؛ امـروز، عصر
سید علی طباطبایی در روزنامه شرق نوشت:
رویداد۲۴-سید علی طباطبایی در روزنامه شرق نوشت:
برنامه کاريام را تغيير دادهام. سر ساعت کار هرروزه، به روزنامه نرفتهام. ماندهام در خانه، دور از هياهوي تحريريه و در خلوت خانواده، تا بازي برگشت ايران و استراليا را تماشا کنم. از ظهر تمامي حواسم معطوف به بازي است. به «ترکيب و آرايش تيم» فکر ميکنم و سناريوهاي مختلفي را در ذهنم ميچينم و با اطلاعات تقريبا کامل فوتبالي خودم و سابقه بازي در مستطيل سبز، خود را جاي «والدير ويرا» مربي برزيلي موقت تيم ملي ميگذارم. به ساعت بازي در عصر که نزديک ميشويم، التهاب درونيام فزوني ميگيرد و سرانجام بازي آغاز ميشود. با آغاز بازي، «کانگوروهاي زردپوش استراليايي»، با حمايت ٩٠ هزار نفر در سکوها؛ حملات دامنهداري را عليه «يوزهاي سفيدپوش ايراني» آغاز ميکنند. هر لحظه بوي گلي زرد از پنجره کوچک تلويزيون به درون خانه به مشام ميرسد. «عقاب آسيا» يکتنه ايستادگي ميکند اما گل اول براي کانگوروها به ثمر ميرسد. در ابتداي نيمه دوم، گل دوم کانگوروها نيز به ثمر ميرسد و ٩٠ هزار تماشاگر استراليايي سر از پا نميشناسند. آنها خود را در فرانسه ميبينند و بازي را پايانيافته! ولي به نظر ميرسد هيچيک از آنها فرهنگ ما را درک نکردهاند؛ جايي که ما هميشه ميگوييم: شاهنامه آخرش خوش است و از اين ستون تا آن ستون فرج است. با گل کريم باقري به بازي برگشتيم و غزال تيزپاي ما، گل دوم را وارد دروازه کانگوروها کرد. بازي پايان يافته و شادي آغاز شده است. با عجله شالوکلاه ميکنم و همراه شادي و شعف، رهسپار روزنامهمان در بالاي ميدان وليعصر ميشوم. در مسير کمکم حضور و بروز مردم ديده ميشود که سرخوشانه و آزاد و رها، فرصت شادي يافتهاند. شايد شادي گمشده جامعه ما باشد که مردم، آن را در زمين فوتبال يافتهاند و جام جهاني، جام شادماني آنها شده است. حضور مردم در حوالي چهارراه وليعصر بهصورت متراکم درآمده و عبورومرور خودروها به مرز «راهبندان» رسيده است؛ گويي خودروها هم ميخواهند در شادي مردم شريک شوند. «شادي جمعي يک ملت»، آغاز شده و «همه» لحظات شاد و غرورآفريني را زندگي ميکنند. هيچکس مانع شادي کسي نيست و شادي کسي، مزاحمتي براي کس ديگری ندارد.
شايد «کس» در آن جمع پاييزي، مفهوم لغوي خود را از دست داده و «همه» بهجاي آن نشسته است. از تاکسي پياده ميشوم و در اقيانوس بيکران شادي يک ملت و موجهاي غرور آنها غوطهور ميشوم. کسي سر از پا نميشناسد. مسير خيابان وليعصر از چهارراه وليعصر به طرف ميدان وليعصر را پياده طي ميکنم. ميدان وليعصر، شاهد هجوم همه است و همه ميدان وليعصر را مانند سکوهاي ميدان بازي به اشغال درآوردهاند. زن و مرد، کودک و بزرگ و همه قشرهای اجتماعي فارغ از نگرشهاي واقعي و مصنوعي سياسي خوشحالاند و اين پيروزي را تبديل به جشن ملي کردهاند. بعدتر متوجه ميشويم که ايرانيان خارج از کشور نيز در اقصا نقاط جهان چنين حس مشترکي را تجربه ميکردهاند.من که از جشن فتح خرمشهر در سال ١٣٦١ بهاينسو، هيچگاه مردم را چنين خوشحال و خندان، متبسم و دستافشان به ياد ندارم. فتح خرمشهر که پيروزي در رويارويي سخت و پيروزي بر استراليا و ورود به جام جهاني که پيروزي در رويارويي نرم بود، هر دو ميتواند موجب جشنهاي ملي شود و چارچوبي براي يکيشدن و حضور و بروز يک ملت و برگزاري جشنهاي پرشور ملي باشد.از «ازدحام مطبوع» ميدان وليعصر عبور ميکنم و رو به شمال وارد خيابان وليعصر ميشوم. ٣٠٠ متري به سمت شمال در ميان جشنهاي بهاوجرسيده طي ميکنم و وارد کوچه دانشکيان شده و در اواسط کوچه وارد محل روزنامه ابرار ميشوم. طبقه اول روزنامه بخش مالي و اداري، طبقه دوم تحريريه ورزشي، طبقه سوم تحريريه روزنامه و طبقه چهارم مديريت. همه شادند؛ از مديريت منتسب به يک جناح و تحريريه عمدتا منتسب به جناح ديگر.
شادي ملي «جناح» نميطلبد و خط و خطوط مفروض سياسي نبايد مقسم اراده يک ملت باشد.
اصلا چرا بايد افکار برخي، جامعه را موزاييکي و سکتوريزه کند. من پس از گفتوگو با همکاران درباره بازي و شرکت در جشن تحريريه به ميز کارم برميگردم و رواننويس مشکي خود را برميدارم و شروع به ثبت اين پيروزي در عصر پاييزي آذر ١٣٩٦ ميکنم و مينويسم: «پدرم يا جدا را هميشه به کار نميبرد. فقط اين را بگويم، او هرگز براي فوتبال به کار نبرده بود. او گفت: يا جدا کمکشان کن و او نيز کمکشان کرد. نميدانم چرا براي ما ايرانيها همه چيز با درد و رنج و تشويش بايد بهدست آيد. شايد خودمان ميخواهيم. سه ماه انتظار و تيم سيودوم و هشت دقيقه اضافه، هشت سال براي من، چشمهايم در برابر جعبه جادو، جادو شده است. پلک نميزنم، اما قلبم بهشدت ميزند؛ با ٦٠ ميليون انسان، همزمان ميزند. به پا بند نيستم اما پاي در بندم و پايان انتظار در آنسوي اقيانوس و تبلور اراده ايراني و تجسم خواست يک ملت. و ما به جام جهاني ميرويم با يک دنيا غرور، با يک دنيا سرور. شنبهشب ايران احساس مشترکي داشت و اين ميتواند آغازي براي ما باشد».
استاد دانشگاه
منبع: روزنامه شرق