تاریخ انتشار: ۲۳:۴۱ - ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

سقوط سایگون و اتمام جنگ ویتنام

در آخرین روز آوریل ۱۹۷۵، شهر سایگون سقوط کرد و به جنگ طولانی ویتنام پایان داد. این واقعه، نه تنها شکست یک دولت، بلکه نمادی از پایان تلخ دخالت نظامی آمریکا بود. تصویر پرواز بالگرد‌ها از فراز سفارت آمریکا، به قاب ماندگار آن روز تبدیل شد.

سقوط سایگون و اتمام جنگ ویتنام

رویداد۲۴ |  در آخرین روز آوریل ۱۹۷۵، سرنوشت شهری در جنوب شرق آسیا به گونه‌ای رقم خورد که پایانی نمادین بود بر یکی از پرهزینه‌ترین و در عین حال بی‌ثمرترین جنگ‌های قرن بیستم. سایگون، که تا دیروز پایتخت ویتنام جنوبی خوانده می‌شد، زیر چکمه‌های بی‌امان نیرو‌های ویت‌کنگ و ارتش خلقی ویتنام شمالی، از نفس افتاد و فروپاشید. این واقعه نه تنها بساط یک دولت را برچید، بلکه زخمی عمیق بر اعتبار و هیبت ابرقدرتی، چون ایالات متحده نشاند. تصویر هلیکوپتری که آخرین نفرات کارکنان سفارت آمریکا را از بامِ ساختمانِ محاصره‌شده به بیرون می‌برد، به سرعت به نمادی جهانی از «فرار در لحظه‌ی آخر» یا به تعبیری دیگر، «آخرین پرده‌ی یک شکست بزرگ» تبدیل شد.

اما سقوط سایگون، تنها قاب یک عکس یا عنوانی درشت در صفحات تاریخ نیست. این رویداد، نقطه‌ی اوج و برآیند دهه‌ها استعمار، مقاومت، جنگ، امید‌های بربادرفته و خیانت‌ها بود. برای درک چرایی آن روز هولناک که میلیون‌ها چشم در سراسر جهان با حیرت به ویتنام دوخته شده بود، باید به ریشه‌ها بازگردیم؛ به دهه‌هایی که این سرزمین کهن به میدان نبرد بی‌امان قدرت‌های جهانی بدل گشته بود.

ویتنام، سرزمینی گرفتار در چنگال استعمار و کشمکش جنگ سرد

ویتنام تا پیش از آغاز قرن بیستم، کشوری کهن بود با سنتی ریشه‌دار، فرهنگی پویا و مردمی سخت‌کوش و سرافراز. اما از اواسط قرن نوزدهم، سایه‌ی سنگین استعمار فرانسه بر این سرزمین افتاد و ویتنام به یکی از سودآورترین مستعمرات امپراتوری فرانسه تبدیل شد. مقاومت‌های پرشور مردمی، هرچند، توان مقابله با قدرت آتش استعمارگران را نداشت... تا آن‌که طوفان جنگ جهانی دوم وزیدن گرفت و ورق را برگرداند.


بیشتر بخوانید: کشتار فجیع غیرنظامیان «می لای» در ویتنام


با تضعیف قدرت‌های استعماری سنتی و اشغال ویتنام توسط ژاپن در خلال جنگ، فرصتی بی‌نظیر برای خیزش جنبش‌های استقلال‌طلب فراهم آمد. در این میان، هو شی مین، شخصیتی کاریزماتیک، تحصیل‌کرده و رهبری سوسیالیست، پرچم هدایت جنبشی را برافراشت که بعد‌ها با نام «ویت‌مین» شناخته شد. پس از شکست ژاپن، ویت‌مین یک‌جانبه اعلام استقلال کرد، اما فرانسه با حمایت قدرت‌های غربی بازگشت تا بساط سلطه را دوباره بگسترد؛ نبردی خونین که به «جنگ اول هندوچین» معروف شد.

سرانجام، در سال ۱۹۵۴، پس از شکست خفت‌بار نیرو‌های فرانسوی در نبرد سرنوشت‌ساز «دین‌بین‌فو»، پیمان ژنو به امضا رسید. این پیمان، ویتنام را موقتاً به دو بخش شمالیِ تحت کنترل کمونیست‌ها و جنوبیِ مورد حمایت غرب تقسیم کرد و وعده داد که در آینده‌ای نزدیک، انتخاباتی آزاد برای اتحاد دوباره‌ی کشور برگزار شود. اما ایالات متحده، با هراس از پیروزی قاطع کمونیست‌ها در آن انتخابات، از اجرای این بند حیاتی پیمان سرباز زد؛ و این سرپیچی، جرقه‌ی آغاز «جنگ ویتنام» بود.

خیزش ویت‌کنگ و پای نهادن آمریکا به باتلاق جنگ

دولت ویتنام جنوبی، مولود پیمان ژنو، از همان آغاز موجودیتی شکننده، فاسد و فاقد هرگونه مشروعیت مردمی بود. نارضایتی فزاینده‌ی روستاییان، فساد گسترده‌ی دولتی، سرکوب بی‌رحمانه‌ی مخالفان سیاسی و تبعیض‌های مذهبی، همگی دست به دست هم دادند تا بستری مساعد برای رشد و نفوذ «ویت‌کنگ» فراهم شود. ویت‌کنگ، شاخه‌ی چریکی و مسلح ویت‌مین در جنوب بود که با حمایت شمال، عملیات گسترده‌ای را علیه دولت دست‌نشانده آغاز کرد. آمریکا، که ویتنام را خط مقدم حیاتی مبارزه با گسترش کمونیسم در جنوب شرق آسیا می‌دید، ابتدا با اعزام مستشاران نظامی و سرازیر کردن کمک‌های مالی وارد معرکه شد و سپس، رفته‌رفته، پای سربازان و ماشین جنگی عظیم خود را به این سرزمین کشاند.

تا سال ۱۹۶۸، شمار نیرو‌های آمریکایی در ویتنام از نیم میلیون نفر فراتر رفت. جنگل‌های انبوه استوایی و روستا‌های پراکنده، به کوره آدم‌سوزی نبردی چریکی و بی‌رحمانه بدل گشتند. ارتش آمریکا از حداکثر توان تخریبی خود، از جمله بمباران‌های وسیع، استفاده از سلاح‌های سنگین، و حتی مواد شیمیایی مرگباری، چون «عامل نارنجی» بهره برد. اما در سوی دیگر، نیرو‌های ویتنامی با تکیه بر شبکه‌ی وسیع تونل‌های زیرزمینی، تاکتیک‌های پارتیزانی خلاقانه و از همه مهم‌تر، حمایت بخش بزرگی از مردم، زمین را زیر پای نیرو‌های آمریکایی به جهنم بدل کردند.

جنگ ویتنام به تدریج، نه فقط به یک شکست نظامی، بلکه به باتلاقی سیاسی و اجتماعی برای آمریکا تبدیل شد. در داخل ایالات متحده، جنبش‌های قدرتمند ضد جنگ شکل گرفتند، اعتراض‌های دانشجویی سراسر کشور را فرا گرفت و پوشش بی‌پرده‌ی رسانه‌ها از خشونت و خونریزی جنگ، پشتیبانی عمومی از آن را به حضیض رساند. دیگر در واشنگتن هم کمتر کسی از پیروزی سخن می‌گفت؛ بحث اصلی بر سر چگونگی یک خروج «آبرومندانه» از این ورطه‌ی مرگبار بود.

معاهده‌ی پاریس و سال‌های پایانی

سرانجام، در سال ۱۹۷۳، زیر فشار فزاینده‌ی افکار عمومی و هزینه‌های کمرشکن جنگ، آمریکا به ناچار پای میز مذاکره نشست. «توافق‌نامه پاریس» به امضا رسید؛ توافقی که بر خروج تدریجی نیرو‌های آمریکایی، برقراری آتش‌بس و تضمین عدم دخالت مجدد ایالات متحده تأکید داشت. اما این توافق، تنها حکم آرامشی پیش از طوفان را داشت. ویتنام شمالی، که حالا هم باتجربه شده بود، هم به خوبی تجهیز شده بود و هم روحیه‌ی پیروزی داشت، خود را برای ضربه‌ی نهایی و فتح کامل آماده می‌ساخت.

در سوی دیگر، دولت ویتنام جنوبی ضعیف‌تر و تنهاتر از همیشه بود. آمریکا، علیرغم وعده‌هایش، حتی در حمایت مالی و نظامی از متحد خود نیز دست کشید. در بهار سال ۱۹۷۵، ارتش شمال حمله‌ای برق‌آسا را در سراسر جبهه‌ها آغاز کرد. شهر‌ها یکی پس از دیگری سقوط می‌کردند و خطوط دفاعی دولت جنوب فرو می‌ریخت؛ و مردمی که آمریکا روزی آنها را به ایستادگی در برابر کمونیسم تشویق کرده بود، اکنون خود را در برابر سرنوشت تنها می‌دیدند.

سایگون؛ آخرین نفس‌های یک پایتخت در آستانه‌ی سقوط

در روز‌های پایانی ماه آوریل، حلقه‌ی محاصره به دور سایگون تنگ و تنگ‌تر شد. صدای گلوله‌ها و انفجار‌ها از حومه‌ی شهر شنیده می‌شد و هراس سراسر پایتخت را فرا گرفته بود. هزاران نفر از مردم عادی، نظامیان سابق، مقامات دولتی، و کارمندان خارجی، در خیابان‌ها، مقابل سفارتخانه‌ها و اطراف فرودگاه تجمع کرده بودند. تنها یک آرزو داشتند: فرار از شهری که سقوطش حتمی به نظر می‌رسید.

سفارت آمریکا، که به دژی در آستانه سقوط بدل شده بود، عملیات تخلیه‌ی اضطراری کارکنان و شمار محدودی از متحدان ویتنامی را تحت عنوان رمز «عملیات باد‌های مکرر» آغاز کرد. تنها مسیر گریز، آسمان بود و هلیکوپترها. تصاویر مخابره شده از آن روز‌های پرالتهاب، گواه آشفتگی و استیصال بود: مردمانی که از دیوار‌ها بالا می‌کشیدند تا خود را به محوطه سفارت برسانند، اشک‌هایی که بی‌صدا می‌ریختند، فریاد‌هایی که در گلو خفه می‌شد... و بسیاری که جا ماندند و چاره‌ای جز انتظار سرنوشت نداشتند؛ و در میانه‌ی این هراس و اضطراب، یکی از ماندگارترین عکس‌های قرن بیستم ثبت شد: تصویر یک هلیکوپتر ایر اژدر (Air America) که نه بر بام سفارت اصلی، بلکه بر بام ساختمان متعلق به USAID فرود آمده، صفی طولانی از افراد ناامید در پایین، و سربازان یا غیرنظامیانی که تلاش می‌کنند مردم را به درون هلیکوپتر بکشند. این تصویر نه فقط پایان یک جنگ خونین، که نمادی عریان و دردناک از شکست سیاسی و ایدئولوژیک ابرقدرتی بود که گمان می‌کرد تاریخ را می‌سازد، اما خود در باتلاق آن فرو رفت.

بعد از سقوط سایگون رفت، اما ویتنام ماند

سرانجام، در صبح روز ۳۰ آوریل ۱۹۷۵، تانک‌های ارتش خلق ویتنام شمالی وارد سایگون شدند. پرچم جمهوری ویتنام جنوبی برای همیشه پایین کشیده شد و پرچم سرخ با ستاره‌ی طلایی ویتنام متحد بر فراز کاخ ریاست جمهوری به اهتزاز درآمد. رئیس‌جمهور وقت ویتنام جنوبی، "دئونگ وان مین"، بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد و پایان جنگ را اعلام کرد. شهر به دست کسانی فتح شد که سال‌ها در دل جنگل‌ها و تونل‌ها برای آزادی آن جنگیده بودند؛ به دست مردم خودش، اما با پرچمی دیگر و نظامی نوین.

سایگون خیلی زود به «هوشی‌مین سیتی» تغییر نام داد. دوره‌ی بازسازی و التیام زخم‌های جنگی آغاز شد. دهه‌ها طول کشید تا ویتنام بتواند از ویرانه‌ها برخیزد و زخم‌های عمیق استعمار، جنگ‌های طولانی و تقسیم را التیام بخشد. امروز، ویتنام کشوری مستقل، متحد و رو به رشد است، اما خاطره‌ی آن جنگ خانمان‌سوز، هنوز در خیابان‌هایش، در چهره‌ی مردمانش و در عکس‌های آویخته بر دیوارهایش، نفس می‌کشد و به نسل‌های آینده یادآور می‌شود که بهای آزادی و استقلال چه سنگین بوده است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ جهان
گوناگون
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۳۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
0
2
نبرد ویتنام حکایت شکست یک ملت بود نه یک دولت ملتی که جنگید وهزینه داد تا از زیر سایه آمریکا به زیر سایه شوروی بخزد ودرنهایت بخاطر سروسامان دادن اقتصاد فلاکت بارش دوباره خواستار بازگشت شرکت های آمریکایی شود
نظرات شما