تاریخ انتشار: ۱۱:۴۸ - ۰۶ دی ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

الکساندر دوگین، مغز پوتین کیست؟ | داستان فیلسوفی که جنگ را تئوریزه کرد

ایدئولوژی الکساندر دوگین پاسخی است به بحران هویت روسیه پس از فروپاشی شوروی، اما پاسخی که راهی جز تقابل و جنگ نمی‌شناسد. این مقاله به تحلیل میراث خطرناک مردی می‌پردازد که در جستجوی «عظمت گم‌شده»، آینده روسیه را به گذشته‌ای خیالی گره زده است.

الکساندر دوگین، مغز پوتین کیست؟ | داستان فیلسوفی که جنگ را تئوریزه کرد

رویداد۲۴| علیرضا نجفی- در اوت ۲۰۲۲، شش ماه پس از آغاز تهاجم روسیه به اوکراین، جشنواره فرهنگی «سنت‌ها» در حوالی مسکو برگزار شد. ستاره این جشنواره، الکساندر دوگین بود_نظریه‌پرداز معروف روسی و یکی از تاثیرگذارترین صدا‌های ایدئولوژیک روسیه امروز. دوگین آن شب به مخاطبانش گفت که بزرگترین دشمن روسیه لیبرالیسم است؛ ایدئولوژی‌ای که انسان را موجودی خودخواه و جدا از خدا، تاریخ و جامعه می‌پندارد. چند ساعت بعد، خودروی دخترش داریا دوگینا، نویسنده و تبلیغگر ایده‌های پدرش، با انفجار بمب کارگذاری‌شده منهدم شد. پوتین این حادثه را «جنایتی فرومایه و بیرحمانه» خواند و آن را به اوکراین نسبت داد.

اما این انفجار فراتر از یک حادثه امنیتی بود. نمادی شد از برخورد ایده‌ها با واقعیت؛ ایده‌هایی که سه دهه در پی احیای «امپراتوری مقدس» روسیه بودند و حالا در میدان جنگ با خون رنگین شده بودند. دوگین مردی نیست که در سازه قدرت جای مستقیم داشته باشد، اما تأثیر فکری او بر سیاست خارجی روسیه انکارناپذیر است.

معمار جهان‌بینی امپراتوری

الکساندر دوگین در کتاب ضخیم «بودن و امپراتوری» روسیه را «آخرین جایگاه سوژه حقیقی تاریخ در زمان و مکان» می‌نامد. این جمله کلید درک فلسفه اوست. برای دوگین، روسیه نه یک کشور بلکه یک مفهوم روحانی و تاریخی است که ماموریت نجات بشریت از تحلیل مدرنیته را بر عهده دارد.

دوگین لیبرالیسم را «فرض دروغین» می‌داند که انسان را فردی خودبنیاد، جدا از خدا، تاریخ، جامعه، خانواده و هویت قومی تعریف می‌کند. او معتقد است چنین انسانی اگر وجود داشته باشد، «نباید وجود داشته باشد». این نگرش ریشه در مکتب سنت‌گرای اروپایی دارد که از آن فیلسوفانی، چون رنه گنون، یولیوس اولا و مارتین هایدگر تأثیر پذیرفته است.

ایدئولوژی دوگین بر سه محور استوار است: اول، رد کامل مدرنیته و بازگشت به ارزش‌های سنتی؛ دوم، مقابله با هژمونی غرب و ایجاد «جهان چندقطبی»؛ سوم، احیای «امپراتوری مقدس» روسیه به عنوان مرکز تمدن اوراسیایی. این سه محور در هم تنیده‌اند و یک دستگاه فکری منسجم ایجاد می‌کنند که هدف آن نه بهبود شرایط زندگی، بلکه بازگرداندن معنا و مقدس به جهان است.

«نظریه چهارم» علیه سه ایدئولوژی

دوگین معتقد است بشریت در قرن بیستم سه ایدئولوژی بزرگ آزمود: لیبرالیسم، فاشیسم و کمونیسم. او می‌گوید که پس از فروپاشی فاشیسم و کمونیسم، لیبرالیسم بر جهان سلطه یافته، اما این پیروزی موقت است. زیرا لیبرالیسم خود وارد مرحله «پوچ‌گرایی پسامدرن» شده و از درون متلاشی می‌شود.

در برابر این سه ایدئولوژی، دوگین «نظریه چهارم» را مطرح می‌کند. این نظریه نه چپ است نه راست، نه پیشرو نه محافظه‌کار. آن بازگشت به بنیان‌های متافیزیکی و روحانی است که مدرنیته آنها را از بین برده. نظریه چهارم بر مفهوم «چهارم بُعد» استوار است—بُعدی که فراتر از سه بُعد فیزیکی است و جهان روحانی و مقدس را در بر می‌گیرد.

دوگین در این چارچوب، روسیه را نگهبان آخرین مقدسات بشری می‌داند. او معتقد است غرب با ترویج فردگرایی، سکولاریسم و مادیگرایی، انسان را از ریشه‌های روحانی‌اش جدا کرده است. روسیه باید با احیای «امپراتوری مقدس» این روند را معکوس کند.

تولد یک ایدئولوگ

دوگین متولد ۱۹۶۲ است، نه سال پس از مرگ استالین، در دورانی که روشنفکران روسی از فشار ایدئولوژیک شدید در حال بهبود بودند. او در محیطی پرورش یافت که آمیزه‌ای از ناامیدی از نظام شوروی و جستجوی هویت‌های جایگزین بود. دوگین از مدرسه هوانوردی انصراف داد و به زیرزمین فرهنگی مسکو روی آورد.

او به «حلقه یوژینسکی» پیوست، گروهی از نویسندگان و هنرمندان که در زیرزمین متافیزیکی مسکو فعالیت می‌کردند. این حلقه توسط یوری ماملیف، رمان‌نویسی که آثارش آمیزه‌ای از عرفان سیاه و نقد تمدن مدرن بود، تشکیل شده بود. در این محیط، دوگین با ایده‌های ضدمدرن، عرفانی و انقلابی آشنا شد که بعد‌ها مبنای فلسفه‌اش قرار گرفت.

دوگین نه تنها نویسنده بلکه موسیقی‌دان نیز بود. او با گیتار و آکوردئون در جلسات حلقه حاضر می‌شد و ترانه‌هایی می‌ساخت که آمیزه‌ای از عناصر ضداجتماعی بودند. یکی از معروف‌ترین آهنگ‌هایش «گور بر دولت شوروی» نام داشت که در آن خواننده فریاد می‌زد: «دو میلیون در رودخانه، دو میلیون در فر/ تپانچه‌هایمان خطا نخواهند کرد.»

کا. گ. ب در ۱۹۸۳ دوگین را بازداشت و پس از یک شب بازجویی آزاد کرد. بازجوی او به دوگین گفته بود: «اتحاد شوروی تا ابد خواهد ماند. این یک واقعیت جاودانی است.» دوگین از این تجربه الهام گرفت و شروع به مطالعه گسترده فیلسوفان اروپایی کرد.

مواجهه با فلسفه اروپایی

دوگین با ولع فراوان کتاب‌های هایدگر، اشمیت، اسپنگلر و دیگر فیلسوفان ضدمدرن اروپایی را مطالعه کرد. او برای خواندن «بودن و زمان» هایدگر، چون ترجمه روسی نداشت، نسخه آلمانی آن را روی میکروفیلم پیدا کرد و با پروژکتور دستی ۳۵ میلی‌متری صفحه به صفحه خواند. در پایان این کار، چشمانش آسیب دیده بود، اما آلمانی آموخته بود.

این مطالعات، جهان‌بینی دوگین را شکل داد. او از هایدگر مفهوم «دازاین» (وجود در جهان) و نقد تکنولوژی مدرن را آموخت. از کارل اشمیت مفهوم «سیاست به مثابه تمایز دوست-دشمن» را برگرفت. از اسپنگلر تئوری «غروب غرب» را پذیرفت. از رنه گنون و یولیوس اولا مفاهیم سنت‌گرایی و ضدمدرنیسم را فراگرفت.

اما دوگین این ایده‌ها را صرفاً کپی نکرد. او آنها را با سنت فکری روسی، به‌ویژه اسلاوفیلی قرن نوزدهم، تلفیق کرد و چیزی نو ساخت. او نشان داد چگونه می‌توان از ابزار‌های فکری غرب برای مقابله با خود غرب استفاده کرد.

از زیرزمین به صحنه سیاست


بیشتر بخوانید:

مدرن‌سازی با گفتمان بازگشت به خاک مقدس/ ایده روسیه مقدس از کجا آمده است؟

معمار روسیه نوین| چگونه پتر کبیر روس‌ها را از زیر سایه سنّت‌های قرون وسطایی بیرون کشید؟

همسایه‌ی شرور ما | دویست سال کشمکش و شیدایی در روابط ایران و روسیه


در ۱۹۹۳، دوگین با ادوارد لیمونوف، نویسنده و شاعری که سال‌ها در تبعید غربی زیسته بود، حزب ملی-بلشویک را تاسیس کرد. این حزب آمیزه‌ای عجیب از نماد‌های کمونیستی و فاشیستی بود. پرچم حزب زمینه‌ای قرمز با دایره‌ای سفید داشت که در آن به جای صلیب شکسته، داس و چکش قرار داشت.

ایدئولوژی حزب بر اساس «نفرت سوزان» نسبت به «سیستم ضدانسانی سه‌گانه: لیبرالیسم-دموکراسی-سرمایه‌داری» تعریف شده بود. هدف اصلی حزب ایجاد «امپراتوری قاره‌ای عظیم» بود که شامل تمام جمهوری‌های شوروی سابق، از جمله اوکراین، می‌شد.

حزب ملی-بلشویک نه تنها یک سازمان سیاسی بود. مقر آن، که در زیرزمین ساختمانی مسکونی نزدیک متروی مسکو قرار داشت، همزمان فضای اجرای هنری، سالن ادبی، محل نوشیدن و مرکز نشر روزنامه «لیمونکا» بود. این فضا نمادی از آمیختگی فرهنگ و سیاست در فکر دوگین محسوب می‌شد.

درود حزب نیز عجیب بود: دست به سمت جلو و کناری پرتاب می‌شد، شبیه «زیگ هایل»، اما با مشت گره‌شده، همراه با فریاد «آری، مرگ!» این نماد نشان‌دهنده ماهیت مرگ‌طلبانه این ایدئولوژی بود که جنگ را اعلی‌ترین شکل وجود می‌دانست.

دوگین در اواسط دهه ۱۹۹۰ توسط الکساندر پروخانوف، سردبیر نشریه «دِن» (روز)، استخدام شد. پروخانوف خود عضو حلقه یوژینسکی بوده و رمان‌نویس و امپریالیست سرسختی بود که بیانیه گروهی از سیاستمداران و ژنرال‌های محافظه‌کار را نوشته بود که در ۱۹۹۱ سعی در کودتا علیه گورباچف داشتند.

در «دِن»، دوگین ستونی با عنوان «توطئه‌شناسی» می‌نوشت. در مجموعه نه قسمتی «جنگ بزرگ قاره‌ها» که در ۱۹۹۲ منتشر شد، او طرح توطئه ژئوپولیتیکی فروپاشی شوروی و استقلال اوکراین را ترسیم کرد. او ادعا می‌کرد که ناتو در حال تبدیل اوکراین به «حائل بهداشتی» برای نفوذ به روسیه است، همان ادعایی که پوتین دو دهه بعد مطرح کرد.

دوگین در این مقالات می‌نوشت که غرب روسیه را «به دام اوکراینی» می‌کشد. او استدلال می‌کرد که اوکراین مستقل تهدیدی برای امنیت ژئوپولیتیک روسیه است و باید یا ادغام شود یا تقسیم شود.

«مبانی ژئوپولیتیک» و نقشه راه امپراتوری

در ۱۹۹۷، دوگین کتاب «مبانی ژئوپولیتیک: آینده ژئوپولیتیکی روسیه» را منتشر کرد. این کتاب، که بر اساس مقالات «دِن» نوشته شده بود، به یکی از تأثیرگذارترین آثار سیاسی روسیه پس از فروپاشی شوروی تبدیل شد. مورخ جان دانلپ می‌نویسد: «شاید هیچ کتاب دیگری در روسیه پس از دوران کمونیسم منتشر نشده باشد که تا این حد بر نخبگان نظامی، پلیس و سیاست خارجی تأثیر گذاشته باشد.»

دوگین در این کتاب روسیه را «صرفاً یک شکل انتقالی» توصیف می‌کند و می‌نویسد که در طول تاریخ، ملت روس پیوسته به سوی ایجاد امپراتوری حرکت کرده است. او می‌گوید هرگونه انکار این «کارکرد امپراتوری‌سازی» نه تنها غیرطبیعی بلکه «خودکشی ملی» است.

نخستین اولویت این امپراتوری نوین، «پایان اوکراین» است. دوگین می‌نویسد: «ادامه وجود اوکراین یکپارچه غیرقابل پذیرش است.» او طرح تقسیم اوکراین میان روسیه، لهستان و دیگر کشور‌های همسایه را ارائه می‌دهد.

تاثیر بر نخبگان

کتاب دوگین نه تنها در میان روشنفکران بلکه در دانشکده‌های نظامی و مؤسسات امنیتی نیز مطالعه شد. دانشگاه ستاد نظامی روسیه آن را در فهرست کتاب‌های درسی قرار داد. ژنرال‌ها و مقامات امنیتی از دوگین برای سخنرانی دعوت کردند.

این تاثیر تدریجی بود. دوگین مستقیما به قدرت راه نیافت، اما ایده‌هایش در فضای فکری روسیه پخش شد. او مانند ویروسی عمل کرد که آهسته آهسته سیستم ایمنی فکری نخبگان را مبتلا کرد.

دوگین همچنین در اوایل دهه ۲۰۰۰ به عنوان مشاور غیررسمی سیاستمدارانی، چون گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست، و ولادیمیر ژیرینوفسکی، رهبر حزب لیبرال دموکرات، فعالیت کرد. این دو سیاستمدار، علی‌رغم تفاوت‌های ظاهری، هر دو خواهان احیای امپراتوری شوروی بودند.

ظهور پوتین و تحول تدریجی کرملین

پوتین و دوگین همزمان، در دهه ۱۹۹۰، به شهرت رسیدند، اما از مسیر‌های کاملاً متفاوت. پوتین از طریق سیستم اداری و امنیتی بالا آمد: از معاون شهردار سن پترزبورگ به دستیار یلتسین، سپس رئیس سرویس امنیت فدرال، نخست‌وزیر و سرانجام رئیس‌جمهور. دوگین از طریق زیرزمین فکری: از حلقه عرفانی به حزب فاشیستی، سپس نشریات محافظه‌کار و نهایتاً دانشگاه.

در ابتدا، این دو مسیر تقاطعی نداشتند. پوتین در سال‌های نخست ریاست‌جمهوری خود را اصلاح‌طلب، بین‌المللی‌گرا و حتی مدافع پیوستن روسیه به ناتو معرفی می‌کرد. او یکی از نخستین رهبرانی بود که پس از حملات ۱۱ سپتامبر با جرج دبلیو بوش تماس گرفت.


بیشتر بخوانید: اسناد محرمانه آمریکا فاش کرد؛ ایران چطور کارت بازی واشنگتن و مسکو شد؟ | پوتین به بوش : فناوری موشکی تهران را محدود می‌کنم


اما تدریجا، زبان پوتین تغییر کرد. نقطه عطف، انقلاب نارنجی اوکراین در ۲۰۰۴ بود. وقتی ویکتور یانوکوویچ، نامزد حمایت‌شده روسیه، در انتخابات شکست خورد، پوتین این را کودتای غربی تلقی کرد. از این زمان به بعد، او شروع کرد به صحبت از «تهدید غربی» و ضرورت مقاومت در برابر آن.

دوگین در ۲۰۰۵ در کنفرانس مطبوعاتی مسکو هشدار داد که «خطر کاملاً جدی انقلاب نارنجی بر روسیه سایه انداخته است.» او ادعا کرد که همان نیرو‌هایی که اوکراین را «کودتا» کردند، حالا قصد انجام همین کار در روسیه را دارند.

از دهه ۲۰۱۰ به بعد، شباهت میان زبان پوتین و نوشته‌های دوگین فزونی گرفت. پوتین شروع کرد به صحبت از «هویت تمدنی» روسیه، «ارزش‌های سنتی» و نقش «نجات‌بخش» روسیه در برابر «انحطاط غربی». این مضامین دقیقاً همان چیز‌هایی بودند که دوگین دهه‌ها درباره آنها نوشته بود.

دوگین در «مبانی ژئوپولیتیک» نوشته بود: «ملت روس مطمئناً جزو اقوام مسیحایی است و مانند هر قوم مسیحایی، معنایی جهانی و فراانسانی دارد.» پوتین در سخنرانی‌های خود شروع کرد به استفاده از همین زبان مسیحایی.

این تاثیر احتمالا غیرمستقیم و حتی ناخودآگاه بود. پوتین بعید است که کتاب‌های دوگین را مطالعه کرده باشد، اما ایده‌های دوگین در فضای فکری روسیه پخش شده بودند. مشاوران، روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان آنها را جذب کرده و در شکل‌های گوناگون بازتولید می‌کردند.

اوکراین در چشم‌انداز دوگین

در جهان‌بینی دوگین، اوکراین واقعیت تاریخی ندارد. او در «مبانی ژئوپولیتیک» می‌نویسد: «فرهنگ اوکراینی فاقد هر معنایی جهانشمول است.» او استدلال می‌کند که آنچه امروز اوکراین نامیده می‌شود، بخشی جدایی‌ناپذیر از «روسیه بزرگ» است که به‌طور مصنوعی از آن جدا شده است.

این دیدگاه ریشه در تفکر اسلاوفیل‌های قرن نوزدهم دارد. وقتی امپراتوری روس در جنگ کریمه شکست خورد، بسیاری از روشنفکران روس به این جمع‌بندی رسیدند که غرب دشمن ذاتی آنهاست. آنها شروع کردند به ساخت هویتی «خالص روسی» که در تقابل با غرب تعریف می‌شد.

در این هویت‌سازی، اوکراین جایگاه ویژه‌ای داشت. برخی آن را مهد تمدن اسلاوی می‌دانستند، برخی دیگر آن را «روسیه کوچک» می‌نامیدند. اما همه بر این اجماع داشتند که اوکراین نمی‌تواند از روسیه جدا باشد.

دوگین این سنت فکری را احیا کرد و آن را به زبان ژئوپولیتیک مدرن ترجمه نمود. او اوکراین را «وکتور نفوذ ایده‌های حقیر غربی به روسیه» توصیف کرد و گفت که برای تحقق سرنوشت امپراتوری روسیه، «فرهنگ اوکراین باید تبدیل به گونه‌ای فردی از فرهنگ همه‌روسی شود».

اوکراین به مثابه میدان جنگ حیاتی

دوگین معتقد است که نبرد بر سر اوکراین نه تنها درباره خاک بلکه درباره آینده تمدن است. او در کتاب «اوکراین: جنگ من» می‌نویسد: «روسیه یا بزرگ است یا اصلاً نیست. البته برای بزرگی، مردم همیشه، در همه قرن‌ها، بهای بسیار سنگینی می‌پردازند و گاه دریا‌های کامل خون می‌ریزند.»

این نگرش نشان می‌دهد که برای دوگین، حفظ زندگی انسان‌ها اولویت نیست. او جنگ را مقدس می‌داند و آن را راهی برای تحقق «سرنوشت متافیزیکی» ملت‌ها می‌بیند. در این دیدگاه، صلح نه تنها مطلوب نیست بلکه مضر است، زیرا موجب «خوابیدن روح ملی» می‌شود.

دوگین همچنین اوکراین را «میدان جنگ نیابتی» در برابر غرب می‌بیند. او معتقد است که آنچه در اوکراین اتفاق می‌افتد، سرنوشت نبرد بزرگ میان «قدرت‌های خشکی» (روسیه و متحدانش) و «قدرت‌های دریایی» (آمریکا و غرب) را تعیین خواهد کرد.

دوگین هرگز مقام رسمی در دولت پوتین نداشته است. او نه در کرملین دفتر دارد نه در شورای امنیت ملی عضو است. اما تأثیر غیررسمی او بر فضای فکری روسیه انکارناپذیر است.

این تأثیر در چندین سطح عمل می‌کند. اول، در سطح ایدئولوژیک: دوگین چارچوب فکری و زبانی فراهم کرده که سیاستمداران و تحلیل‌گران روس از آن استفاده می‌کنند. دوم، در سطح آکادمیک: او تا ۲۰۱۴ در دانشگاه دولتی مسکو تدریس می‌کرد و دانشجویان بسیاری تربیت کرد. سوم، در سطح رسانه‌ای: او به‌طور منظم در تلویزیون و رادیوی روسیه حاضر می‌شود و دیدگاه‌هایش را بیان می‌کند.

مهم‌تر از همه، دوگین «فضای گفتمان» را تغییر داده است. او ایده‌هایی را که زمانی حاشیه‌ای محسوب می‌شدند، به متن جریان فکری روسیه آورده است. امروز صحبت از «امپراتوری روسیه»، «مقابله با غرب» و «انحطاط لیبرالیسم» در روسیه عادی شده است.

تحلیل سخنرانی‌های پوتین در سال‌های اخیر نشان‌دهنده تأثیر عمیق زبان دوگینی است. وقتی پوتین در ۲۰۲۲ از «عملیات ویژه» در اوکراین رونمایی کرد، نیمه نخست سخنرانی نزدیک به چهار هزار کلمه‌ای او به انتقاد از غرب اختصاص یافت. او از «امپراتوری دروغ»، «ارزش‌های کاذب» و «تحمیل انحطاط» سخن گفت—همان مضامینی که دوگین دهه‌ها درباره‌شان می‌نویسد.

پوتین در آن سخنرانی گفت که غرب قصد «نابودی ارزش‌های سنتی ما» را دارد و «ارزش‌های کاذب» خود را که «مستقیماً به سوی انحطاط و تنزل می‌برند» بر روسیه تحمیل می‌کند. این دقیقاً همان زبانی است که دوگین در کتاب‌هایش استفاده می‌کند.

انفجار ۲۰ آگوست و تولد یک افسانه

انفجار خودروی داریا دوگینا در ۲۰ آگوست ۲۰۲۲ نه تنها یک فاجعه شخصی برای دوگین بود. آن به فرصتی برای تبدیل تراژدی به اسطوره مبدل شد.

داریا دوگینا نه تنها دختر دوگین بلکه شریک فکری او محسوب می‌شد. او نویسنده، مجری رادیویی و تبلیغگر ایده‌های پدرش بود. او در مقالات و مصاحبه‌هایش از جنگ اوکراین حمایت می‌کرد و آن را «نبرد تمدن‌ها» توصیف می‌کرد.

پس از انفجار، دوگین در سوگ‌نامه‌ای عاطفی نوشت: «داریا ما کشته شد. کشته شد، چون روسی بود. چون فیلسوف بود. چون هوادار مبارزه بود. چون آینده‌ای درخشان برای روسیه آرزو می‌کرد.» او دخترش را «شهید» اعلام کرد و مرگش را نماد قربانی‌شدن روسیه برای ایده‌آل‌هایش دانست.

رسانه‌های دولتی روسیه این روایت را تقویت کردند. داریا به «فیلسوف جوان» و «میهن‌پرست شجاع» تبدیل شد که توسط «تروریست‌های اوکراینی» کشته شده بود. این اسطوره‌سازی هدف مشخصی داشت: تبدیل جنگ از یک عملیات نظامی به یک نبرد مقدس.

انفجار و واکنش‌های بعدی آن چندین پیام سیاسی داشت. اول، نشان داد که ایدئولوگ‌های جنگ نیز اهداف نظامی محسوب می‌شوند. دوم، به کرملین فرصت داد تا روایت «تروریسم اوکراینی» را تقویت کند. سوم، به دوگین اجازه داد تا رنج شخصی‌اش را به خدمت ایدئولوژی درآورد.

دوگین پس از مرگ دخترش حتی تندروتر شد. او در مصاحبه‌ها صراحتاً از استفاده از سلاح‌های هسته‌ای علیه اوکراین صحبت کرد. او گفت که روسیه باید «سطح جدیدی از عنف» را آغاز کند.

میراث یک ایدئولوگ

دوگین امروز مردی ۶۲ ساله است که با سوگ دختر و انزوای نسبی زندگی می‌کند. اما ایده‌هایش جانی مستقل یافته‌اند. آنها دیگر به خود دوگین وابسته نیستند بلکه بخشی از فضای فکری روسیه شده‌اند.

نسل جدید روشنفکران و سیاستمداران روس با این ایده‌ها پرورش یافته‌اند. آنها «امپراتوری روسیه»، «مقابله با غرب» و «احیای ارزش‌های سنتی» را امری بدیهی می‌دانند. این تحول نشان می‌دهد که چگونه ایده‌های حاشیه‌ای می‌توانند بر فضای فکری یک کشور مسلط شوند.

ایدئولوژی دوگین همچنین فراتر از مرز‌های روسیه تأثیر گذاشته است. جنبش‌های راست افراطی در اروپا و آمریکا از آن الهام گرفته‌اند. استیو بنن، مشاور پیشین ترامپ، از دوگین به عنوان «فیلسوف مهم» یاد کرده است. این نشان می‌دهد که ایده‌های دوگین تنها برای روسیه نیستند بلکه بخشی از جنبش جهانی ضدلیبرال محسوب می‌شوند.

چالش برای آینده

ایدئولوژی دوگین برای آینده روسیه و جهان چالش‌هایی جدی ایجاد می‌کند. اول، آن صلح را غیرممکن می‌سازد، زیرا هر گونه مصالحه با غرب را خیانت تلقی می‌کند. دوم، آن روسیه را در مسیری قرار می‌دهد که تنها با قهر قابل ادامه است. سوم، آن امکان اصلاحات داخلی را سد می‌کند، زیرا هر گونه تغییر را تسلیم در برابر غرب می‌داند.

از سوی دیگر، این ایدئولوژی برای بسیاری از روس‌ها معنا و هویت فراهم می‌کند. در جهانی که تغییرات سریع و عدم اطمینان حاکم است، ایدئولوژی دوگین وعده بازگشت به «جهانی پایدار و مقدس» می‌دهد.

سایه بلند یک فیلسوف

داستان الکساندر دوگین نشان می‌دهد که چگونه ایده‌ها می‌توانند بر سیاست تأثیر گذارند. دوگین مردی نیست که در اتاق‌های قدرت حضور داشته باشد، اما فضایی فکری ساخته که در آن قدرتمندان تنفس می‌کنند.

ایدئولوژی او پاسخی است به بحران هویت روسیه پس از فروپاشی شوروی. در جهانی که روسیه جایگاه خود را گم کرده بود، دوگین نقشه راهی برای بازیابی «عظمت گم‌شده» ارائه کرد. این نقشه راه هر چند خیالی و غیرعملی باشد، اما برای بسیاری جذاب است.

انفجار اوت ۲۰۲۲ نقطه اوج تأثیر دوگین بر سیاست روسیه را نشان داد. آن لحظه‌ای بود که ایده‌ها با واقعیت برخورد کردند و خون واقعی ریختند. دوگین دیگر تنها فیلسوفی در برج عاج نیست بلکه بخشی از ماشین جنگ شده است.

پرسش مهمی که باقی می‌ماند این است که آیا این ایدئولوژی می‌تواند پایدار باشد؟ آیا روسیه می‌تواند بر اساس رؤیای «امپراتوری مقدس» و نفی دیگری ساخته شود؟ تاریخ به ما آموخته است که ایدئولوژی‌هایی که بر نفرت، حذف و تقدیس جنگ استوارند، در نهایت خود را از درون می‌خورند. آنها ممکن است در کوتاه‌مدت بسیج‌کننده و هیجان‌انگیز باشند، اما در بلندمدت، جز ویرانی و انزوا به ارمغان نمی‌آورند. مسیر دوگین، مسیری است که به سوی گذشته‌ای خیالی و پرشکوه می‌رود، اما آینده‌ای جز تباهی در پیش ندارد. این بزرگترین تراژدی روسیه امروز است: ملتی بزرگ که در جستجوی هویت، به جای ساختن آینده‌ای بهتر، در حال بازسازی گذشته‌ای است که هرگز وجود نداشته است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: چهره ها
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۴ - ۱۴۰۴/۱۰/۰۶
0
0
ایشان مصباح یزدی داخلی خودمان است که بدل روسی ان قراردارد
نظرات شما