تاریخ انتشار: ۰۰:۰۱ - ۲۳ فروردين ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
رویداد ۲۴ گزارش می‌دهد:

از تلوّن مزاج ترامپ چه چیزی می‌توان آموخت؟

دونالد ترامپ تاکنون بار‌ها تصمیماتی گرفته که جهان را تا مرز بحران پیش برده‌اند. این تصمیمات هیچ مبنای کارشناسی و تخصصی ندارند و صرفا مبتنی به تصمیمات فردی او هستند. آن اپلبام به همین بهانه نشان می‌دهد که چرا پدران بنیان‌گذار آمریکا با قدرت مطلق مخالف بودند و چگونه بی‌توجهی به اصول دموکراسی می‌تواند حتی در پیشرفته‌ترین کشور جهان، مسیر را برای استبداد باز کند.

دیکتاتورها در نهایت شکست می‌خورند

رویداد۲۴ | یادداشت مترجم: آن اپلبام، مورخ و روزنامه‌نگار برجسته آمریکایی، از مهم‌ترین روشنفکران آمریکاست. او در آثار خود به افول نظم لیبرال و برآمدن رژیم‌های اقتدارگرای جدید می‌پردازد. اپلبام در کتاب «غروب دموکراسی»، ذیل مفهوم «فساد نخبگان» استدلال می‌کند که بخش‌هایی از طبقات فرهیخته و سیاست‌گذاران کشورها، آگاهانه از مسیر دموکراتیک خارج شده و به سازوکار‌های استبدادی و اقتدارگرایانه روی کرده‌اند؛ اما این گرایش بر خلاف اقتدارگرایی قرن بیستم، نه به دلایل ایدئولوژیک، بلکه به دلایلی، چون جاه‌طلبی، ترس، و منافع اقتصادی صورت می‌گیرد.

از منظر اپلبام، دموکراسی بیش از آنکه محصول ساختار‌های نهادی باشد، نتیجه توافقی اخلاقی و ذهنی میان دولت و مردم است و به همین دلیل بر پایه اعتماد، شفافیت، و عقلانیت شکل می‌گیرد. از منظر اپلبام، در جهان کنونی حقایق عینی انکار شده و در بسیاری از اوقات اخبار جعلی جای آنها را می‌گیرند. رسانه‌ها نیز به ابزار‌های تخریب شخصیت افراد صاحب‌نام و قطبی‌سازی اجتماعی بدل می‌شوند. ادر چنین وضعیت دموکراسی از درون و به شکلی آهسته و بطئی می‌پوسد و نابود می‌شود. اپلبام با اشاره به تجربه کشور‌هایی نظیر لهستان، مجارستان، و روسیه، به این نکته تأکید می‌کند که روند فروپاشی دموکراسی‌ها عمدتا خزنده و آرام است؛ ابتدا زبان تغییر می‌کند، سپس وفاداری‌ها، و در نهایت نهادها.

یکی از مهم‌ترین منابعی که در آثار اپلبام مورد تحلیل قرار گرفته، مطالعات تطبیقی درباره فروپاشی رژیم‌های دموکراتیک در نیمه اول قرن بیستم است. او به‌ویژه از تجربه جمهوری وایمار بهره می‌گیرد و نشان می‌دهد چگونه نابودی تدریجی فرهنگ مدنی، مشروعیت‌زدایی از رسانه‌ها، و تخریب نهاد‌های نظارتی، راه را برای قدرت‌گیری نازیسم هموار ساخت. به باور او، نادیده گرفتن این شباهت‌ها در عصر حاضر، نشان از ساده‌انگاری و یا انکار خطرات واقعی اقتدارگرایی دارد. او می‌نویسد: «هیچ‌کس صبح از خواب بیدار نمی‌شود تا ناگهان دریابد که در یک دیکتاتوری زندگی می‌کند؛ این فرآیندی آهسته، پرزحمت و تدریجی است.»

شهرت اپلبام در میان مردم عادی و غیردانشگاهیان به دوران پس از ظهور ترامپ مربوط می‌شود. اپلبام، ترامپ را نه‌تنها به‌عنوان تهدیدی برای ایالات متحده، بلکه به‌عنوان یک مدل جهانی برای راست افراطی، ناسیونالیست‌ها و اقتدارگرایان نوین تلقی می‌کند. اپلبام از همان آغاز کمپین انتخاباتی ترامپ در سال ۲۰۱۵، هشدار داد که این پدیده صرفا یک ناهنجاری زودگذر نیست، بلکه نشانگر بحران عمیق‌تری در زیرساخت‌های فرهنگی و سیاسی آمریکا است. به زعم او، ترامپ محصول ترکیب خطرناکی از زوال نهادی، افول اخلاق عمومی، قطبی‌سازی رسانه‌ای، و بی‌تفاوتی نخبگان است. او در مقاله‌هایی که در نشریه آتلانتیک منتشر کرده، بار‌ها به این مسئله پرداخته که چگونه ترامپ، بی‌آنکه ساختار‌های دموکراتیک را رسما تعطیل کند، روح آنها را تهی ساخته و به‌تدریج بر پایه شخصی‌سازی قدرت، حلقه‌ای از وفاداران را جایگزین سازوکار‌های حرفه‌ای و تخصص‌محور دولت کرده است.

آنچه در زیر می‌خوانید متنی کوتاه، اما بسیار پرمحتوا و بصیرت‌بخش درباره تعرفه‌های ترامپ و نسبت آن با استبداد است.

آن اپلبام: ترامپ در مورد تعرفه‌ها عقب‌نشینی کرد. اما دلیل این عقب‌نشینی را به‌درستی نمی‌دانیم. آیا اُفت پی‌در‌پی بازار سهام بود؟ یا فرار سرمایه‌گذاران از اوراق قرضه‌ی خزانه‌داری ایالات متحده؟ یا تماس‌های پی‌درپی حامیان مالی جمهوری‌خواه با کاخ سفید؟ یا حتی بیم از زیان در سرمایه‌گذاری‌های شخصی خودش؟ به هر روی، دونالد ترامپ دیروز بعدازظهر تصمیم گرفت بخش عمده‌ای از تعرفه‌های تحمیلی، خودسرانه و بی‌قاعده‌اش را _به‌طور موقت_ لغو کند. این تصمیمی کاملا شخصی، و به تعبیر خود ترامپ، برخاسته از «غریزه‌اش» بود. یا شاید صرفا هوسی زودگذر بود؛ و البته همین تصمیم، همین غریزه یا هوس، می‌تواند هر لحظه بازگشت همان تعرفه‌ها را در پی داشته باشد.

جمهوری‌خواهانِ حاکم بر کنگره حاضر نشده‌اند از قدرت قوه‌ی مقننه برای مهار یا تعدیل رفتار او استفاده کنند؛ نه در این مورد و نه در بسیاری دیگر از موارد. کابینه‌اش مجموعه‌ای‌ست از وفاداران و چاپلوسان که برای دفاع از سیاست‌هایی متناقض، حاضرند خود را تا مرز تمسخر و بی‌اعتباری پیش ببرند. دستگاه قضایی نیز تا کنون دخالتی قاطع و سرنوشت‌ساز نداشته است. ظاهرا هیچ‌کس حاضر نیست مانع از آن شود که یک مرد، یک‌تنه، اقتصاد جهان را ویران کند، بازار‌های مالی را از هم بپاشد، و ایالات متحده و دیگر کشور‌ها را _تنها به اقتضای میل فردی خود_ به ورطه‌ی رکود بکشاند.


بیشتر بخوانید: استبداد چیست؟


این است چهره‌ی قدرت مطلق و خودسر؛ و این همان چیزی‌ست که بنیان‌گذاران قانون اساسی آمریکا با تمام توان می‌کوشیدند از آن جلوگیری کنند.

در آن اتاق مشهور، گرم و دم‌کرده‌ی فیلادلفیا، با پنجره‌هایی که برای حفظ محرمانگی بسته شده بود، آنان عرق‌ریزان و در میانه‌ی جدال، می‌کوشیدند برای محدود کردن قدرت رئیس‌جمهور راهی بیابند. در نتیجه‌ی همان گفت‌وگوها، به اصل تفکیک قوا میان سه شاخه‌ی مجزای حکومت رسیدند. چنان‌که جیمز مدیسون در مقاله‌ی شماره‌ی ۴۷ از «مجموعه‌ی فدرالیست» نوشت: «تمرکز تمامی قوای سه‌گانه_ مقننه، اجرایی و قضایی_ در دستان یک فرد، مصداق بارز استبداد است.»

دو قرن و اندی پس از آن روزگار، نظامی که نخستین پارلمان قانون اساسی را بنیان نهاد، به‌شکلی فراگیر ناکام مانده است. نهاد‌ها و افرادی که باید قدرت رئیس‌جمهور را مهار کنند، اکنون از انجام وظیفه‌شان سر باز می‌زنند. ما امروز با یک خودکامه‌ی بالفعل روبه‌روییم؛ کسی که گمان می‌برد می‌تواند واقعیت را به میل خود شکل دهد، بی‌آن‌که به واقعیت‌ها یا شواهد توجهی داشته باشد، یا صدایی مخالف را بشنود؛ و اگرچه آثار زیان‌بار اقتصادیِ اقدامات او از اندازه خارج است، زیان‌هایی که به علم، آزادی‌های مدنی، خدمات درمانی و نظام اداری کشور وارد کرده، به‌همان اندازه ویرانگر هستند.

با این‌همه، از دل این ماجرای خسارت‌بار و بیهوده می‌توان درسی ارزشمند بیرون کشید: در سال‌های اخیر بسیاری از مردمانِ ساکن در ممالک دموکراتیک از نظام‌های سیاسی خود سرخورده شده‌اند؛ از مشاجره‌های بی‌پایان، از دشواری رسیدن به سازش، از کندی روند تصمیم‌گیری‌ها در مجلس و با فرایند‌های قانونی. درست مانند نیمه‌ی نخست قرن بیستم، بار دیگر زمزمه‌های اقتدارگرایان بلند شده است؛ کسانی که می‌گویند زندگی بدون این نهاد‌ها بهتر خواهد بود. موسولینی زمانی گفت: «واقعیت این است که مردم از آزادی خسته شده‌اند.» لنین نیز با نیشخند از شکست‌های آن‌چه «دموکراسی بورژوایی» می‌نامید، سخن می‌گفت. در آمریکا، مکتب نوپدیدی از اندیشمندان «تکنو-اقتدارگرا» شکل گرفته که نظام سیاسی فعلی را ناکارآمد می‌دانند و خواهان جایگزینی آن با چیزی شبیه به «مدیرعامل ملی» هستند؛ یعنی همان «دیکتاتور»، با نامی متفاوت.

اما ترامپ در همین ۴۸ ساعت گذشته، درس عبرتی بی‌نقص به ما داد: او نشان داد که چرا وجود مجالس قانون‌گذاری ضروری است، چرا نظام مهار و موازنه‌ی قوا (check and balance) اهمیت دارد، و چرا اغلب دیکتاتوری‌های تک‌نفره، در نهایت، فقیر و فاسد می‌شوند. اگر حزب جمهوری‌خواه، کنگره را به جایگاه واقعی‌اش بازنگرداند و اگر دادگاه‌ها رئیس‌جمهور را مهار نکنند، این چرخه‌ی ویرانگر ادامه خواهد یافت و تمام ساکنان این سیاره، بهای گزاف آن را خواهند پرداخت.

برچسب ها: دونالد ترامپ
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۱۰ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۳
0
0
عالی
نظرات شما