تاریخ انتشار: ۱۴:۰۰ - ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

داستان استقلال و تحول حوزه علمیه قم

تاریخ حوزه علمیه قم، داستان بازسازی یک نهاد دینی در دل تلاطم‌های سیاسی و اجتماعی ایران معاصر است. از مهاجرت حائری تا نفوذ سیاسی پس از انقلاب، حوزه قم هم صعود کرد، هم دگرگون شد؛ اما در این مسیر، استقلال سنتی، تکثر فکری، و فاصله‌اش با قدرت، آرام‌آرام رنگ باخت.

داستان استقلال و تحول حوزه علمیه قم

رویداد۲۴ | در میان شهر‌های دینی جهان اسلام، نام «قم» با واژه‌هایی، چون فقاهت، اجتهاد، انتظار و سیاست گره خورده است. شهری که قرن‌ها در سایه نجف و کربلا زیست، اما در قرن چهاردهم هجری، به یک‌باره به پایتخت علمی، فکری و نهادی تشیع دوازده‌امامی بدل شد. حوزه علمیه قم، اگرچه ریشه در قرون نخستین اسلام دارد، اما آن‌چه امروز با عنوان «حوزه» شناخته می‌شود، محصول احیای هوشمندانه‌ای است که در بستر آشفتگی سیاسی ایران، شکاف نهاد دین و دولت، و بحران هویت مذهبی شکل گرفت.

در دوره‌هایی از تاریخ، قم تنها یک شهر زیارتی بود با بقعه حضرت معصومه و تنی چند از محدثان محلی. اما با مهاجرت آیت‌الله حائری یزدی در سال‌های آغازین قرن چهاردهم هجری شمسی، شهری که روزگاری در حاشیه نجف قرار داشت، به مرکز سامان‌دهی مرجعیت، بازتولید قدرت فقهی، و مقاومت فرهنگی در برابر دولت سکولار پهلوی تبدیل شد. قم نه‌فقط محل تحصیل طلاب، بلکه بستری برای نوسازی نرم قدرت شیعه بود؛ قدرتی که در دوران انقلاب، از درون حجره‌های کوچک، توانست با رژیم سلطنت مقابله کند.

قم؛ از حاشیه تا مرکز

شهر قم از قرن دوم هجری، یکی از نخستین پایگاه‌های تشیع در ایران بود؛ شهری که به‌واسطه مهاجرت سادات علوی، اصحاب امامان، و راویان حدیث، به تدریج به کانونی از محبت اهل‌بیت بدل شد. منابع تاریخی، قم را موطن خانواده‌هایی از یمن و کوفه می‌دانند که با انگیزه‌های مذهبی به ایران آمدند و در این شهر ساکن شدند. مهم‌ترین نمود این پیوند، حضور خاندان اشعری بود؛ راویانی که ارتباط مستقیم با امامان شیعه داشتند و پایه‌گذاران مکتب حدیثی قم در قرون نخستین بودند.

در سده سوم و چهارم هجری، قم به یکی از مراکز اصلی روایت حدیث شیعه بدل شد. چهره‌هایی، چون احمد بن محمد بن عیسی اشعری و محمد بن علی بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق)، نقش محوری در ثبت و انتقال میراث روایی امامیه داشتند. مجموعه‌هایی همچون «قرب الإسناد» و «الخصال» ریشه در همین سنت دارد. حوزه قم در این دوره، بیش از آن‌که فلسفی یا اصولی باشد، حدیث‌محور و نقلی بود؛ سنتی که بعد‌ها با مهاجرت بزرگان فقه و اصول به نجف، تا حدودی کم‌رنگ شد.

در دوران آل‌بویه، و سپس صفویه، قم جایگاه خود را تا حدودی بازیافت؛ به‌ویژه با ساخت و توسعه بارگاه حضرت معصومه (س)، این شهر تبدیل به مرکز زیارتی مهمی شد که در کنار مشهد، حافظ پیوند عاطفی شیعیان با اهل‌بیت بود. مدارس دینی نیز در این دوران فعال بودند، اما نتوانستند با شکوه حوزه‌های اصفهان، شیراز یا نجف رقابت کنند. حوزه قم، بیشتر به‌عنوان یک حوزه محلی و زیارتی شناخته می‌شد تا مرکز مرجعیت فقهی.

با سقوط صفویه و بی‌ثباتی سیاسی دوران بعد، حوزه قم نیز وارد دوره‌ای از افول و خاموشی شد. حتی در دوران قاجار که فقه شیعه به اوج استقلال خود رسید، مرکزیت علمی همچنان در نجف و سامرا باقی ماند. قم، با وجود پیشینه معنوی، تا پیش از قرن چهاردهم هجری، نتوانسته بود موقعیتی مستقل در منظومه قدرت علمی و فقهی شیعه بیابد. اما این همه، مقدمه‌ای بود برای بازگشت قم به متن تاریخ؛ بازگشتی که در دهه نخست قرن ۱۴ هجری (۲۰ میلادی)، با ورود یکی از برجسته‌ترین علمای نجف ـ شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ رقم خورد. از این‌جاست که قم، نه‌فقط به مرکز آموزش دینی، بلکه به قلب تپنده نهاد مرجعیت بدل شد.

آیت‌الله حائری یزدی و احیای حوزه قم

در سال‌های ابتدایی قرن چهاردهم هجری شمسی، در حالی‌که ایران در حال گذار از دولت قاجار به پهلوی بود و روحانیت زیر فشار دولت مدرن تضعیف می‌شد، مردی آرام، فقیه و مدبر از حوزه نجف به دعوت جمعی از علما و تجار قم به این شهر آمد؛ آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی. او با وجود جایگاه علمی والا، هیچ‌گاه به‌دنبال قدرت نبود، اما در مواجهه با رکود علمی و خلأ مرجعیت محلی در قم، تصمیم گرفت به‌رغم پیشنهادات مهم از نجف، در این شهر مستقر شود.

حائری با صبر، تدبیر و دوری از تقابل سیاسی، به تدریج حوزه‌ای منسجم، منظم و دارای ساختار مالی و آموزشی مستقل در قم بنیان گذاشت. او برخلاف الگو‌های شخص‌محور پیشین، حوزه را بر پایه برنامه آموزشی دقیق، حمایت از طلاب نیازمند، نظم اداری و جذب اساتید برجسته بنا کرد. مهم‌تر از همه، توانست حوزه‌ای با استقلال مالی، بی‌نیاز از دولت، اما متکی بر اعتماد مؤمنان و وجوهات مردمی بسازد. در شرایطی که رضاشاه با سرعت به‌دنبال نابودی قدرت علما و سنت‌های مذهبی بود، حوزه نوپای قم _ تحت زعامت حائری _ با اتخاذ رویکردی غیراستفاده از قدرت رسمی، به‌جای درگیری مستقیم، بر بازسازی نهاد دین از درون تمرکز کرد. این تصمیم، حوزه را از سرنوشت برخی نهاد‌های مذهبی دیگر که به‌دست حکومت سرکوب شدند، نجات داد و برای نخستین‌بار در تاریخ معاصر ایران، نهاد مرجعیت را به‌شکل مستقل در خاک ایران تثبیت کرد.

داستان استقلال حوزه علمیه قم

دوران آیت‌الله بروجردی؛ تثبیت مرجعیت عام

با درگذشت آیت‌الله حائری یزدی در سال ۱۳۱۵ ش، حوزه قم دچار دوره‌ای از بی‌ثباتی شد. چند تن از علما اداره حوزه را به‌شکل شورایی برعهده گرفتند، اما نبود یک مرجع مقتدر و متمرکز، حوزه را در معرض افول قرار داد. این وضعیت تا سال هزار و سیصد و بیست و سه ادامه یافت؛ زمانی که آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی با اصرار شاگردان و دعوت علمای قم، از بروجرد به این شهر آمد و سرنوشت حوزه را دگرگون ساخت.

بروجردی، برخلاف بسیاری از مراجع پیش از خود، دارای نگاه ساختاری، بین‌المللی و سازمان‌مند به نهاد مرجعیت بود. او با تثبیت مرجعیت عامه (برای تمام شیعیان جهان)، موفق شد منابع مالی بی‌سابقه‌ای از وجوهات شرعی را به قم جذب کند. با ایجاد شبکه گسترده‌ای از نمایندگان مالی (وکلای شرعی) در سراسر ایران، عراق، هند، پاکستان، بحرین، و حتی آفریقا، برای نخستین‌بار مرجعیت شیعه به‌لحاظ مالی و سازمانی به نهادی جهانی تبدیل شد.

وی در کنار گسترش مدارس و مراکز علمی در قم، با تأسیس چاپخانه، کتابخانه، برنامه آموزشی دقیق، و استخدام اساتید جوان و مستعد، حوزه را از نهاد سنتی به یک نهاد مدرن‌شده فقهی بدل ساخت. مهم‌تر آن‌که، با وجود احترام متقابل با دربار پهلوی، هرگز کمک مالی از دولت نپذیرفت و حوزه را از هرگونه وابستگی سیاسی مصون نگه داشت. این استقلال مالی و فکری، موجب شد که حوزه قم در دوران بروجردی به مرجع بی‌بدیل فقه شیعه بدل شود. در واقع، دوران بروجردی، دوران تثبیت نهادی حوزه قم بود؛ زمانی که مرجعیت نه‌تنها در مقام فتوا، بلکه در سطح سازمان، ساختار و نفوذ بین‌المللی، به اقتداری تازه دست یافت. قم، در این دوره، به‌واقع جایگزین نجف شد؛ نه از نظر قدمت، بلکه از حیث اثرگذاری در حال و آینده شیعه.

حوزه، دولت و سکولاریسم پهلوی

با مرگ آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ شمسی، حوزه علمیه قم وارد مرحله‌ای تازه شد؛ مرحله‌ای که در آن، رابطه حوزه با دولت از یک همزیستی سرد و محتاطانه، به میدان تقابل فکری و سپس کنش سیاسی بدل شد. اگر دوران حائری و بروجردی، عصر نوسازی درونی حوزه و تثبیت نهاد فقاهت بود، دوران پس از آن، زمانِ واکنش به تحولات سیاسی و اجتماعی پیرامون بود؛ تحولی که با سرعت توسط دولت پهلوی دوم پیش برده می‌شد.

اصلاحات ارضی، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، حذف شرط اسلام از سوگندنامه‌ها، و سپس اعطای حق رأی به زنان، از جمله اقدامات حکومت در اوایل دهه ۱۳۴۰ بود که به‌شدت با مقاومت لایه‌هایی از روحانیت مواجه شد. این مقاومت، برخلاف دوره‌های پیشین، دیگر فقط در قالب صدور اعلامیه یا بیان فتاوا نبود؛ بلکه به بسیج اجتماعی، سازمان‌دهی اعتراض‌ها، و مواجهه علنی با دولت کشیده شد.

قم در این دوره، مرکز این اعتراضات بود. حوزه علمیه که در گذشته نهادی سنتی و عمدتاً آرام تلقی می‌شد، به‌واسطه ظهور نسل جدیدی از فقها و مدرّسان _از جمله آیت‌الله خمینی، آیت‌الله گلپایگانی، و آیت‌الله شریعتمداری _ به‌تدریج به نهاد معترض بدل شد. قم، از مرکز تعلیم فقه، به مرکز صدور بیانیه‌های سیاسی و اعتراضات خیابانی تبدیل شد.


بیشتر بخوانید: بروجردی: ما مصر هستیم کلیه تحریم‌ها برداشته شود


در سال ۱۳۴۲، واکنش به «انقلاب سفید» و اصلاحات اجباری شاه، به قیام پانزدهم خرداد در قم و تهران انجامید؛ رخدادی که نقطه عطفی در تاریخ کنش سیاسی روحانیت بود. قم، در این قیام، نقشی فراتر از پایتخت دینی ایفا کرد؛ به موتور محرک اعتراض بدل شد. دستگیری و تبعید آیت‌الله خمینی، یکی از مهم‌ترین پیامد‌های این رویداد بود، اما این سرکوب، نه‌تنها جنبش را متوقف نکرد، بلکه به رادیکالیزه شدن حوزه قم و تشدید گسست آن از دولت پهلوی منجر شد. در این دوران فضای درونی حوزه نیز دگرگون شد. بسیاری از طلاب، که پیش‌تر تنها به تحصیل مشغول بودند، به فعالیت سیاسی روی آوردند. پخش اعلامیه‌ها، جلسات مخفی، و ارتباط با گروه‌های سیاسی مخالف سلطنت، به بخشی از زیست روزمره در حجره‌ها بدل شد. حوزه، دیگر تنها نهاد فقه نبود؛ بلکه پناهگاه معترضان و پایگاه بازتولید گفتمان مقاومت بود.

با همه این تحولات، حوزه قم تا پیش از دهه ۱۳۵۰، هنوز سازمان‌دهی سیاسی نداشت و رهبری واحدی برای جنبش نداشت. اما زمینه‌های فکری، نهادی و اجتماعی چنین تحولی فراهم شده بود؛ زمینه‌ای که در سال‌های بعد، با بازگشت آیت‌الله خمینی از تبعید، به اوج خود رسید.

قم در آستانه انقلاب؛ گذر از نهادی صرفا دینی به نهادی انقلابی

با ورود به دهه ۱۳۵۰، حوزه علمیه قم دیگر صرفا یک مرکز آموزش دینی نبود. تجربه قیام ۱۵ خرداد، تبعید رهبران سیاسی روحانیت، گسترش ارتباط با گروه‌های مذهبی مخالف سلطنت، و افزایش فشار‌های ساواک، حوزه را به بستر تولید ایدئولوژی انقلابی بدل کرد. در این میان، نام آیت‌الله خمینی بیش از همه درخشید؛ فقیهی که از متن سنت حوزوی برخاست، اما با تکیه بر اصول فقه سیاسی، به بازسازی نظریه حکومت اسلامی پرداخت و نظریه ولایت فقیه را به‌عنوان بدیل نظام سلطنت مطرح ساخت. قم در سال‌های منتهی به انقلاب، نه‌تنها محل تربیت طلاب، بلکه به میدان نشر پیام‌های انقلابی، بسیج مردمی، و سازمان‌دهی ارتباطات گسترده با مساجد، هیئت‌ها و محافل مذهبی سراسر کشور تبدیل شد. طلاب جوان، در کنار درس خارج و اصول، به فعالیت‌های شب‌نامه‌نویسی، سخنرانی‌های پنهانی و چاپ و پخش اعلامیه‌های سیاسی مشغول بودند. روحانیت، در فقدان نهاد‌های دموکراتیک و احزاب مستقل، نقش جایگزین نیرو‌های اجتماعی را ایفا می‌کرد. با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، جایگاه حوزه قم به‌طور بی‌سابقه‌ای ارتقاء یافت. بسیاری از شاگردان حوزه، مناصب سیاسی و قضایی را در نظام جدید به‌دست گرفتند و خود نهاد حوزه نیز، با گسترش منابع مالی، امکانات آموزشی، و حمایت‌های دولتی، به قدرتی رسمی بدل شد. اما این تحول، در کنار دستاوردهایش، چالش‌هایی نیز پدید آورد که همچنان بر چهره حوزه سایه انداخته است.

یکی از این چالش‌ها، کاهش تنوع فکری و علمی در حوزه قم پس از انقلاب بود. در حالی‌که در دهه‌های پیش، طیفی از علما با گرایش‌های مختلف (سنت‌گرا، اصولی، اخباری، حتی میانه‌رو‌های مشروطه‌خواه) در حوزه حضور داشتند، فضای سیاسی پس از انقلاب، نوعی تک‌صدایی و تمرکز بر خوانش خاصی از فقه سیاسی را تقویت کرد. برخی از فقهای منتقد یا منزوی شدند، یا با عنوان «غیربه‌روز» از حلقه اثرگذار کنار رفتند. همچنین، نزدیکی نهادی حوزه با ساختار‌های حکومتی، استقلال سنتی آن را در معرض پرسش قرار داد. اگرچه بسیاری از علما بر استقلال مالی حوزه تأکید داشتند، اما در عمل، حضور نیرو‌های حوزوی در دولت، قوه قضائیه، سپاه و نهاد‌های عمومی، مرز میان «نهاد دینی» و «قدرت سیاسی» را کم‌رنگ کرد. این امر، در میان برخی طلاب و بدنه سنتی حوزه، نگرانی‌هایی درباره حفظ شأن علمی و زهد حوزویان پدید آورد.

با این‌همه، حوزه قم در دوران انقلاب و پس از آن، توانست ظرفیت عظیمی در تربیت نیرو‌های فکری، تقویت خودآگاهی دینی جامعه، و گسترش نفوذ اجتماعی روحانیت ایفا کند. اما در کنار این دستاوردها، همچنان پرسش‌هایی اساسی درباره آینده استقلال علمی، تکثر فکری، و نسبت حوزه با قدرت، باقی مانده‌اند؛ پرسش‌هایی که خود حوزه نیز باید به آنها پاسخ دهد.

حوزه علمیه قم پس از انقلاب؛ مردد میان توسعه نهادی و تردید‌های درونی

پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی، حوزه علمیه قم وارد مرحله‌ای از گسترش کمّی و نهادینه‌سازی نهادی شد. دهه ۱۳۶۰ و به‌ویژه پس از پایان جنگ، شاهد تأسیس ده‌ها پژوهشگاه، مرکز مطالعات اسلامی، مجلات علمی و نهاد‌های آموزشی نوین در قم بودیم؛ از جمله مؤسسه امام خمینی، مرکز مطالعات اسلامی حوزه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مرکز تخصصی تفسیر، و مدرسه علمیه معصومیه که مدل تازه‌ای از حوزه را ارائه دادند.

در این دوران، حوزه قم کوشید تا نسبت خود را با دنیای جدید بازتعریف کند. موضوعاتی، چون حقوق بشر، فلسفه دین، جامعه‌شناسی فقه، علم دینی، و کلام جدید به مباحث درسی و پژوهشی وارد شد. ترجمه آثار فلسفه غرب، مناظرات بین‌دینی، و تلاش برای گفت‌وگوی تمدنی، گرچه در سطحی محدود، اما به هرحال نشانه‌ای از تحرک فکری در بخشی از بدنه حوزه بود.

از نظر ساختاری نیز تأسیس «مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه»، «شورای عالی حوزه»، و سامانه‌های منظم مالی و ثبت‌نامی، باعث شد که حوزه به‌صورت یک نهاد رسمی و گسترده عمل کند. این بوروکراتیزه شدن حوزه، گرچه نظم و شفافیت بیشتری پدید آورد، اما به‌زعم برخی منتقدان، فضای اجتهاد فردی و پویایی سنتی حوزه را محدود کرد. استادانی که زمانی مستقل، حلقه‌دار، و مبتنی بر ارتباط چهره‌به‌چهره درس می‌دادند، اکنون در چارچوب‌های اداری تعریف می‌شوند.

در سطح علمی، رشد کمّی طلاب و مراکز علمی، همواره با افزایش کیفی همراه نبود. گرچه جمعیت طلاب نسبت به پیش از انقلاب چند برابر شد، اما دغدغه‌های معیشتی، ورود سلیقه‌های غیرحوزوی، و تمایل به مشاغل دولتی، از انگیزه‌های طلبگی سنتی کاست. برخی ناظران، از «افول انگیزه معنوی» و «انباشت طلاب بی‌مأموریت» سخن گفته‌اند. در بُعد اجتماعی نیز رابطه حوزه با جامعه نیز تغییراتی یافته است. از یک‌سو، روحانیت همچنان در بسیاری از مناطق مرجعیت دینی و فرهنگی دارد. اما از سوی دیگر، گسترش رسانه‌ها، اینترنت، و رشد دانشگاه‌ها، باعث شده که مرجعیت سنتی حوزه در رقابت با دیگر نهاد‌های تولید معنا و مشروعیت قرار گیرد. حوزه‌ای که زمانی یگانه مرجع تفسیر دین بود، امروز با ده‌ها رقیب در عرصه عمومی مواجه است؛ از روشنفکران دینی تا مبلغان رسانه‌ای مستقل. اما نزدیکی برخی نهاد‌ها و افراد حوزوی با قدرت سیاسی، به شکل‌گیری نوعی «روحانیت رسمی» منجر شده که از منظر بخشی از جامعه، فاصله‌اش با روحانیت سنتی و مردمی مشهود است. این دگردیسی، فرصتی تازه برای برخی مراجع مستقل پدید آورد تا بر استقلال حوزه تأکید کنند، اما تضاد میان «حوزه نهادمند» و «حوزه مستقل» همچنان به‌عنوان تنشی زیرپوستی در جریان است.

قم امروز، نه آن حوزه سنتی قرن گذشته است، نه نهادی یک‌دست و هم‌صدا. حوزه‌ای است در میان تحولات بزرگ فکری، اجتماعی و نهادی؛ گسترده، رسمی، ولی با تردید‌هایی درونی نسبت به مسیر آینده. چه بسا بازاندیشی در نسبت علم، دین، قدرت و جامعه، مهم‌ترین مسئله باشد که قمِ امروز، همچون قمِ دیروز، ناگزیر باید با آن روبه‌رو شود.

داستان استقلال و تحول حوزه علمیه قم

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: حوزه علمیه
نظرات شما