آثار موسس حوزه؛ نگاهی به مهمترین کتب تاریخ حوزه علمیه
رویداد۲۴ | فقه شیعه امامیه در طول قرون متمادی، نهتنها بهعنوان دانشی دینی، بلکه بهمثابه نهادی اجتماعی و سیاسی رشد کرده و ساخت یافته است. این تطور، در آینهی آثار مکتوب فقها و اصولیان برجستهای انعکاس یافته که هر یک سنگبنایی برای بنای بلندمرتبۀ اجتهاد و مرجعیت شیعه بهشمار میروند.
الکافی؛ آغاز اجتهاد روایی
نخستین اثر بنیادین در حوزه فقه شیعه، کتاب الکافی از ثقةالاسلام کلینی است. این کتاب، نهفقط جامعترین کتاب حدیثی شیعه، بلکه نخستین تلاش منظم برای طبقهبندی روایات فقهی در قالب فصول موضوعی است. بخش فروع الکافی، اولین گام در راستای تاسیس نظم فقهی بر اساس روایات است. این ساختار، زمینه را برای شکلگیری فقه استنباطی در آثار فقهایی، چون شیخ مفید و شیخ طوسی فراهم ساخت.
المقنعة؛ از نقل روایت به فتوا
شیخ مفید در المقنعة، رویکردی نیمهاستدلالی اتخاذ کرد. اگرچه کتاب همچنان بر نقل روایت استوار است، اما نشانههایی از انتخاب میان روایات، طبقهبندی موضوعی و تلاش برای سازماندهی فقه در عصر غیبت دیده میشود. المقنعة، نقطه عطفی است در گذار از نقل صرف به فتوای نیمهاستنباطی؛ الگویی که در قرون بعدی گسترش یافت.
النهایة و عدة الاصول؛ فقه و اصول در آغاز غیبت کبری
شیخ طوسی (م. ۴۶۰ق)، بزرگترین فقیه دوره آلبویه، با دو اثر کلیدی النهایة و عدة الاصول، نظم جدیدی به فقه و اصول شیعه داد. النهایة، اثری فتوایی، منسجم و کاربردی است که ساختار آن سالها در حوزهها مرجع بوده است. عدة الاصول نیز نخستین اثر جامع در اصول فقه شیعه است که مفاهیم اصولی را از دل علم کلام به درون دستگاه فقه وارد کرد و بهمثابه نخستین تلاش علمی برای استقلال اصول فقه از متکلمان شناخته میشود.
الانتصار و الناصریات؛ عقلگرایی در فقه تطبیقی
سید مرتضی در آثار خود، چون الانتصار و الناصریات، فقه شیعه را در تقابل با فقه اهل سنت قرار داد و تلاش کرد با اتکا به عقل، اجماع و سنت، مبانی امامیه را دفاع و تبیین کند. این آثار، نخستین تجربه فقه تطبیقی با رویکرد عقلگرایانه در شیعه بودند. سید مرتضی پایهگذار سنتی شد که در آن عقل به عنوان منبع استنباط فقهی در کنار قرآن و سنت جای گرفت.
شرائع الإسلام؛ نظم نو در فقه استدلالی
در دوره مغول، شرائع الإسلام نوشته محقق حلی، بهعنوان نقطه عطفی در نگارش فقه تحلیلی و استدلالی شناخته میشود. تقسیمبندی چهاربخشی کتاب به عبادات، عقود، ایقاعات و احکام، الگویی ماندگار شد که در قرون بعدی تکرار و شرح شد. این اثر بهواسطه موجز بودن، انسجام ساختاری و دقت فقهی، به متن آموزشی اصلی حوزهها بدل شد.
اللمعة الدمشقیة؛ فقه در تبعید و تدقیق
شهید اول در اللمعة الدمشقیة، در دوران زندان در دمشق، متنی فقهی نگاشت که با وجود اختصار، بهدلیل دقت، شمول و سبک خاصش، قرنها در حوزهها تدریس شده است. این اثر که در شرایط دشوار و تقیهآمیز نگاشته شده، نشان از امتزاج فقه امامی با شرایط سیاسی و فقه تطبیقی دارد.
تهذیب الوصول؛ اصولگرایی عقلمدار علامه حلی
علامه حلی در تهذیب الوصول الی علم الاصول، با بهرهگیری از منطق متکلمان، دستگاه اصول فقه را بازتعریف کرد. او با تفکیک دقیق دیدگاههای اهل سنت، شیعه، اشاعره و معتزله، اصول فقه امامیه را بر پایه استدلال عقلانی و سامانمند بنا نهاد و زمینه را برای ظهور جریان اصولی در قرون بعدی فراهم کرد.
دوران صفویه و قاجار
با روی کار آمدن دولت شیعی صفوی، شرایط اجتماعی و سیاسی برای رشد فقه و اصول شیعه تغییر یافت. حمایت رسمی از علما، توسعه حوزههای علمیه، و پیوند میان فقاهت و قدرت، موجب شد آثار علمی این دوران، نهفقط در چارچوب نظری، بلکه در ارتباط مستقیم با مسائل حکومتی، اجتماعی و قضایی شکل بگیرند.
وسائل الشیعة؛ اوج اخباریگری در فقه روایی
شیخ حر عاملی (م. ۱۱۰۴ق) با تألیف وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، مجموعهای عظیم از بیش از ۳۰ هزار روایت فقهی را گردآوری و بر اساس ابواب فقهی مرتب کرد. این اثر نماد اوجگیری اخباریگری در عصر صفوی بود؛ جریانی که معتقد بود فقه باید تماماً بر روایات استوار باشد و اصول فقه اعتبار ندارد. گرچه این رویکرد بعدها با پیروزی اصولیان تضعیف شد، اما کتاب وسائل همچنان منبع معتبر فقه روایی باقی ماند.
الروضة البهیه؛ تدریس فقه استدلالی در حوزهها
شهید ثانی (زینالدین عاملی، م. ۹۶۶ق) با شرحی دقیق و استدلالی بر اللمعة الدمشقیة، کتاب الروضة البهیه را پدید آورد. این اثر، قرنها متن درسی اصلی حوزههای علمیه بود و سبک آموزش فقه بر اساس شرح و نقد علمی را تثبیت کرد. شهید ثانی با استفاده از اصول فقه، ادله رجالی و تحلیلهای تطبیقی، پایهگذار سنت آموزش تحلیلی در فقه شیعه شد.
جامع المقاصد؛ فقه حکومتی در خدمت دولت صفوی
محقق کرکی (م. ۹۴۰ق)، از فقهای بزرگ صفوی، در جامع المقاصد که شرحی است بر قواعد الأحکام علامه حلی، با نگاهی دقیق به مسائل معاملات، نظرات فقهی خود را ارائه داد. اهمیت تاریخی این اثر، نهفقط در عمق فقهی آن، بلکه در نقش مؤلف بهعنوان نایبالامام از سوی شاه طهماسب است. این کتاب بازتاب پیوند نهاد فقاهت و قدرت سیاسی در دولت شیعی صفوی بود.
الجامع العباسی؛ فقه برای عموم مردم
شیخ بهایی (م. ۱۰۳۰ق) در الجامع العباسی، با زبانی ساده و قابلفهم، فتاوای مورد نیاز عمومی مردم را در قالب پرسش و پاسخ تنظیم کرد. این کتاب نمونهای از تلاش برای «مردمیسازی فقه» در دوره صفوی است. محبوبیت و نفوذ شیخ بهایی، موجب انتشار گسترده کتاب و تأثیر آن در فهم فقه برای مردم عادی شد.
معالم الأصول؛ کلاسیکسازی آموزش اصول فقه
شیخ حسن بن زینالدین، فرزند شهید ثانی، با نگارش معالم فی الأصول، متنی مختصر، طبقهبندیشده و منظم در علم اصول فراهم کرد که بهمدت چند قرن متن مقدماتی اصلی حوزهها بود. این اثر حلقه اتصال میان اصولگرایی قدیم و موج نوین اصولگرایی در قرنهای بعدی شد.
الحدائق الناضرة؛ صدای اخباریگری در قرن دوازدهم
یوسف بحرانی (م. ۱۱۸۶ق)، در الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، روایات فقهی را با دقتی بینظیر بررسی و با نگاهی اخباری، اصول فقه و اجتهاد عقلمحور را به چالش کشید. اگرچه این کتاب در نقد اصولگرایی نوشته شد، اما بهدلیل دقت علمی و رجالیاش، مورد احترام حتی اصولیان نیز قرار گرفت. این اثر، نماینده جریان فکری رقیب در آغاز قرن سیزدهم قمری است.
جواهر الکلام؛ دایرةالمعارف فقه امامیه
شیخ محمد حسن نجفی (م. ۱۲۶۶ق) با تألیف جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، بزرگترین شرح بر کتاب شرائع محقق حلی را نوشت. این مجموعه چهلجلدی، مرجع اجتهاد فقهی در قرن سیزدهم شد و تا پیش از آثار شیخ انصاری، مهمترین مرجع علمی حوزهها بود. جواهر الکلام، نماینده فقه استدلالی کلاسیک شیعه در آستانه عصر مدرن است.
المکاسب و الرسائل؛ تولد اجتهاد مدرن با شیخ انصاری
شیخ مرتضی انصاری (م. ۱۲۸۱ق)، بنیانگذار نظام جدید اجتهادی شیعه، با دو اثر المکاسب در فقه معاملات و الرسائل در اصول فقه، فقه و اصول را وارد مرحلهای تازه کرد. او با بهرهگیری از اصول عملیه، تحلیل فلسفی و انسجام مفهومی، چارچوب اجتهاد را از نو ساخت. این دو کتاب هنوز هم دروس رسمی سطح خارج حوزههای علمیهاند.
قوانین الأصول؛ پیشزمینه برای تحول نهایی
میرزای قمی (م. ۱۲۳۱ق) در قوانین الأصول، تلاش کرد میان اصولگرایی عقلمحور و اخباریگری، تعادل برقرار کند. این اثر، پلی بود میان سنتهای قدیم و جریانهای نو و بهعنوان متن درسی و اجتهادی، در دوران پیش از شیخ انصاری کاربرد فراوان داشت.
قرن بیستم و تحولات عظیم
در قرن بیستم میلادی، فقه و اصول فقه شیعه با تحولات اجتماعی و سیاسی بزرگی مواجه شدند. از یکسو، نیاز به بازسازی روششناسی اجتهاد، و از سوی دیگر، ورود روحانیت به عرصه سیاست، زمینهساز نگارش آثاری شد که مرزهای سنت را پشتسر گذاشتند و اصول فقه را بهسوی مدرنیته سوق دادند.
العروة الوثقى؛ فقه فتوایی در خدمت اجتهاد متمرکز
العروة الوثقى فیما تعم به البلوى نوشته سید محمدکاظم یزدی (م. ۱۳۳۷ق)، کتابی است فتوایی، که تقریباً تمامی ابواب فقه عملی را به شکلی موجز و بدون استدلال تفصیلی ارائه میدهد. این اثر بهگونهای تنظیم شده که امکان حاشیهنویسی و اجتهاد بر مبنای آن برای مراجع بعدی فراهم باشد. دهها تن از فقهای برجسته، از جمله امام خمینی، آیتالله خویی و آیتالله سیستانی، بر آن حاشیه زدهاند. این کتاب، مبنای دروس خارج فقه و یکی از اصلیترین متون مرجع در حوزههای علمیه قرن بیستم است.
تقریرات نائینی؛ فلسفه سیاسی در دل علم اصول
شیخ محمدحسین نائینی (م. ۱۳۵۵ق)، فقیه و متفکر دوران مشروطه، درسهای اصولی خود را با نگاهی مدرن، فلسفی و سیاسی ارائه داد. تقریرات او توسط شاگردان برجستهای مانند سید ابوالحسن اصفهانی و امام خمینی نوشته شد. نائینی در این آثار، اصول فقه را به ابزاری برای تحلیل مشروعیت سیاسی، نقد استبداد، و تدوین نظریهی نظارت فقها بر دولت مشروطه تبدیل کرد. این تقریرات از نظر محتوایی و مفهومی، نقطه پیوند میان علم اصول سنتی و فقه سیاسی مدرن بهشمار میروند.
أجود التقریرات؛ تکامل نهایی اصول در سنت نجف
آیتالله سید ابوالقاسم خویی (م. ۱۴۱۳ق)، با نگاهی دقیق، نظاممند و تحلیلی به اصول فقه پرداخت. کتاب أجود التقریرات که توسط شاگردش، شیخ علی پایانی، تدوین شد، بازتاب تفکر عقلگرای نجف در نیمه دوم قرن بیستم است. قدرت دستهبندی، وضوح مفاهیم، و تحلیل منطقی مباحث، این اثر را به متنی مرجع در حوزه نجف تبدیل کرد. خویی با این اثر، علم اصول را از حاشیهنویسی سنتی به قلمرو تحلیل فلسفی و عقلانی ارتقا داد.
الحلقات؛ انقلابی در آموزش اصول فقه
شهید سید محمدباقر صدر با مجموعه الحلقات، علم اصول را از نو بازسازی کرد. این اثر در سه سطح آموزشی (مقدماتی، میانی، پیشرفته) تدوین شده و ضمن آموزش مفاهیم کلاسیک، با منطق مدرن، معرفتشناسی و فلسفه علم نیز آمیخته است. شهید صدر در این کتاب مفاهیمی، چون حجیت، قطع، ظن و تعارض ادله را با زبانی نو و ساختاری دقیق تحلیل کرد. الحلقه الثالثة بهویژه در دهههای اخیر جایگزین بخشی از کفایة الاصول در برخی دروس خارج حوزههای نجف و قم شده است. این اثر را میتوان نقطه اوج علم اصول در قرن بیستم دانست.
المعالم الجدیدة؛ مانیفست بازسازی اصول فقه
در کنار الحلقات، کتاب المعالم الجدیدة للفکر الأصولی شهید صدر، مقدمهای نظری برای بازسازی علم اصول بود. او در این اثر به نقش معرفت، فلسفه و ساختار علمی در تدوین فقه نظاممند پرداخت. این کتاب اگرچه حجم کمی دارد، اما در فضای فکری حوزه، بهمثابه بیانیهای روشنفکرانه و فلسفی برای اصولگرایی مدرن محسوب میشود.
الفصول الغرویة؛ میان فلسفه و اصول
شیخ محمدحسین اصفهانی، مشهور به کمپانی (م. ۱۳۶۱ق)، در الفصول الغرویة کوشید علم اصول را با مباحث فلسفی پیوند دهد. او با پرسش از ماهیت حجیت، عقل عملی، و کارکرد معرفتشناختی قطع و ظن، رویکردی بدیع به اصول داشت. هرچند این اثر در حوزهها بهاندازهی کفایه یا رسائل رواج نیافت، اما بر متفکرانی، چون آیتالله خویی، علامه طباطبایی و شهید صدر تأثیرگذار بود.
مبانی تکملة المنهاج؛ فقه نوین در خدمت واقعیتهای اجتماعی
آیتالله خویی در مجموعهی مبانی تکملة المنهاج، دیدگاههای فقهی خود را در باب خمس، نکاح، ارث، طهارت و... بهصورتی تحلیلی و نوین تدوین کرد. این اثر که بر پایه کتاب فتوایی منهاج الصالحین نوشته شده، نمونهای از فقه استدلالی روزآمد و تطبیقی است. خویی در اینجا تلاش کرد تا ضمن وفاداری به سنت، با تحولات اجتماعی تعامل کند.
رسائل فقهی آیتالله خمینی؛ فقه در خدمت نظام سیاسی
آیتالله خمینی، پیش از انقلاب اسلامی، رسائل متعددی درباره موضوعات فقهی و اصولی نگاشت که مهمترین آنها نظریه ولایت فقیه است. در این نظریه، فقیه جامعالشرایط بهعنوان ولی امر مسلمین، مسئول اجرای احکام اسلامی در دوران غیبت معرفی میشود. این نظریه که در درسهای خارج فقه امام در نجف ارائه شد، نخستین الگوی حکومتیِ مدون در فقه شیعه برای عصر غیبت بهشمار میرود. از اینرو، رسائل امام، فقه را از حوزه فتوا به عرصه سیاست کشاندند.
تحلیلی بر مهمترین آثار تاریخ تشیع
در بخشهای پیشین، داستانی طولانی را مرور کردیم؛ داستان کتابهایی که از سدهی چهارم هجری تاکنون، اندامِ فقاهت شیعه را شکل دادهاند. امّا کتابها، اگرچه واژه به واژه مهماند، تنها در ترکیب با یک روند نهادیِ آرام ولی پیوسته است که معنای کامل پیدا میکنند. این بخش پایانی میکوشد تحوّل همان نهاد را ــ با زبانی روایی و فارغ از اصطلاحات دشوار ــ بازگو کند؛ نهادی که امروز در ایران و سراسر جهانِ شیعه، «روحانیّت» و «مرجعیّت» نامیده میشود.
وقتی امام دوازدهم بنا بر عقیدهی شیعه در سال ۲۶۰ قمری از نظرها غایب شد، فقیهانِ آن دوره به شدّت محتاط بودند. آنان میدانستند که هر ادّعایِ جانشینیِ امام میتواند ایشان را در برابر خلافت عبّاسی قرار دهد. پس راه بیخطری برگزیدند: گفتند وظایفی مانند فرمان جهاد، اقامهی نماز جمعه یا اجرای مجازاتهای کیفری، در نبودِ امام «فعلا تعطیل» است. این موضع، جامعهی شیعی را آرام نگه داشت، امّا خلأ عملی هم ایجاد کرد؛ چه کسی باید اختلافهای مالی و خانوادگی مردم را حل کند یا زکات را به دست نیازمندان برساند؟
پاسخ، کمکم در رفتارِ خود علما پیدا شد. آنان ناگزیر بودند سؤالات بیشمار مؤمنان را پاسخ دهند. همین پاسخهای شفاهی، اندک اندک شکل فتوا گرفت و به صورت رسالههای کوچک درآمد. شیخ طوسی در قرن پنجم هجری جرئت کرد یک گام پیشتر برود: اعلام کرد که اگر قاضی منصوبِ حکّامْ عادلی نبود، فقیه عادل میتواند حکم کند. این سخن ساده، برای نخستینبار میان دیوار «نظر علمی» و «کار اجرایی» شکاف انداخت.
دو قرن بعد، محقق حلی اختیارات بیشتری به فقها داد تا حدود شرعی را نیز، در صورت اضطرار، اجرا کنند. هنوز صدوپنجاه سال نگذشته بود که شهید ثانی بیان داشت فقیه نه فقط در مسایل قضایی، که در دریافت و تقسیم خمس و حتی برگزاری نماز جمعه مسئول است؛ و از اینجا اصطلاح «نائبِ عام امام» بر سرِ زبانها افتاد. جامعهی شیعی، بیآنکه ناگهان انقلاب کند، گام به گام میدید که علما همان کارهایی را انجام میدهند که پیشتر مختص امام معصوم بود.
تولد «مرجع تقلید»
تا حوالی قرن هجدهم میلادی، هر کس برای هر مسئلهای به فقیهی که در دسترس بود رجوع میکرد. امّا دو اتّفاق فکری همهچیز را تغییر داد. نخست آنکه وحید بهبهانی و شاگردانش با غلبه بر جریان «اخباری» ــ جریانی که فقط روایت نقل میکرد و به استدلال عقلی بدبین بود ــ اعتبارِ استنباط عقلی را وسعت بخشیدند و کفهی اجتهاد را سنگینتر ساختند. دوم آنکه همین اصولیان گفتند: اگر بناست از کسی پیروی کنیم، چرا داناترینِ زندگان نباشد؟ از آن پس، اصطلاحِ «اعلم» رایج شد و مردمی که نمیتوانستند درس خارج فقه بخوانند، میکوشیدند سراغ مشهورترین فقیه بروند.
ترکیب این دو عامل باعث شد مقام تازهای سر برآورد: مرجع تقلید. مرجع، فقط نویسندهی رساله نبود؛ او شبکهای از شاگردان، وکیلان مالی و روحانیانِ خطیب داشت که رسالهاش را در شهرهای دور میپراکندند. نخستین مرجعِ واقعاً فراگیر را بسیاری شیخ مرتضی انصاری، فقیه قرن نوزدهم میدانند. وجههی علمیاش آنقدر بود که تجار و زمینداران بزرگ نجف، تهران و بصره، خمس خود را مستقیماً برایش میفرستادند. از آن پس، هرچه چاپخانهها گسترش یافتند و سفر آسانتر شد، رسالههای فقهی پرتیراژتر و اقتدار مرجعیت تمرکزیافتهتر گردید.
از فتوای جهاد تا نظریهی ولایت فقیه
عصر قاجار را باید نخستین آزمایش عملیِ قدرت فقها دانست. وقتی عباسمیرزا برای نبرد با روسیه به پشتوانهی شرعی نیاز داشت، شیخ جعفر کاشف الغطا فتوا داد که جنگْ جهاد دفاعی است. برای نخستینبار، دولتِ رسمی ایران کسب مشروعیت جنگی را رسماً مِنوط به امضای فقهی کرد. اندکی بعدتر، روحانی پرنفوذ اصفهان، سید محمدباقر شفتی، با اجرای حدود شرعی در مَحکمهی خصوصیاش نشان داد که قُضات شریعت میتوانند رقیبی جدّی برای قُضاتِ دیوانخانه باشند.
اما بزرگترین جهش در قرن بیستم رخ داد. آیتالله خمینی که در درسهای خارج فقهِ نجف، مباحثِ احکام حکومتی را تدریس میکرد، به این نتیجه رسید که اگر «فقیه اعلم» در عصر غیبت مسئول توضیح احکام است، میتواند و باید مسئول اجرای آنان نیز باشد. این اندیشه، به نام «ولایت فقیه»، هنگام تبعید به نجف بهتفصیل بیان شد و پس از انقلاب ۱۳۵۷ در قانون اساسی جمهوری اسلامی جای گرفت. به این ترتیب، سلسله منظمِ تحولاتِ تدریجی ــ از فتوای قضایی شیخ طوسی تا اختیارات مالی شهید ثانی و مرجعیت مطلق شیخ انصاری ــ در نهایت، جامهی نهادیِ یک دولت را به تن کرد.
دلیل دیگرش هم اینه که از روی لباس شغل هر کس مشخص شه مثل پلیس، آتش نشان ، کشیش و روحانی ...